eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
اینجا از لشکری خط شکن گفته میشود از دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلاااا... از گمنامان چادرنشینان خاکی هفت تپه .‌‌.. 👤ارتباط با ادمین کانال . ارسال مطالب ، عکس فیلم و خاطرات و ..‌. @ahmadiatouei
مشاهده در ایتا
دانلود
حواسش به ماست! شاهدند و می‌بینند شهدا را می‌گویم ... 📸از راست : جانشین گردان صاحب‌ الزمان(عج ) لشکر ویژه ۲۵ کربلا در ۱۳۶۴/۱۲/۲۷ در عملیات والفجر۸ به شهادت رسید. . 🆔 @hafttapeh
چه خوش است صوتِ قرآن ز تو دلربا شنیدن ؛ به رُخت نظاره كردن سخن خدا شنیدن ... . 🦋 برادران شهید علی و شعبانعلی مهجوری از لشکر ویژه ۲۵ کربلا.... 🆔 @hafttapeh
شهدا ؛ برایمان دعا کنید دعایی که ما را نجات دهد در این شب ها از این قید و بندِ دنیا ... . 📷 ویژه ۲۵ در ماه در جبهه های ... . . 🆔 @hafttapeh
9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷 یک گلوله دو برادر بابلی را آسمانی کرد ▪️بعد از چند ساعت سر از هفت تپه در آوردم اونم چه هفت تپه ای.جای خالی دوستان وداداشام داشت منو خفه میکرد.رفتم تعاون گردان ویژه و دو تا ساک داداشام رو گرفتم و با ساک خودم شهیدان_جعفر_و_ناصر_بذری تا ساک دستم بود که شبیه دیوونه ها تا بابل خودم رو رسوندم.توی کوچه ما سه تا ساک خودش واسه اهل کوچه روضه میخوند. . ▪️میون زنها مادرم رو ندیدم تا رسیدم جلو درب خونه که یه دفعه مادرم پابرهنه چادر به کمر بسته اومد بیرون .منو وقتی با ساک های برادرام دید افتاد بغلم..چند دقیقه در آغوش هم بودیم.بعد از چند روزیه جای امن اونم آغوش مادرم یک دل سیر گریه کردم.. ❤️مادرم سوالهایی از من کرد که منم جوابش رو با گریه میدادم.سوال کرد چطوری شهید شدن ؟ تیر خوردن ؟ ترکش خوردن ؟ و....منم جواب میدادم .همون جا بود که مادرم صفت ذوالجناح رو بهم داد. بعد از یک هفته شهدا رسیدن . اون روز بابل ۳۶ شهید تشییع شدن که دوتاش برادرانم بودن.((🎙 راوی :نادر بذری_برادر شهید)) . 🌺 🆔 @hafttapeh
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙تحسین رهبری از شعر خانم مائده هاشمی چه تخیل زیبایی، چه ظرافتی 🆔 @hafttapeh
🏷 دستور برای ساخت سنگر کمین با به 🔸 قبل از عملیات محرم در زبیدات عراق مستقر بودیم. به مقر آمد و چند بیت از فضیلت شهـدا و شهـادت برای مان خواند. ◇ نیاز داشتیم که شرایط غافلگیری را برای دشمن ایجاد کنیم و تجهیزات نظامی لازم برای مقابله با بعثی ها را نداشتیم◇ حاج بصیر که از شرایط آگاه شد به شش نفر از ما گفت: «شما باید برای ساختن سنـگر کمین، جلو بـروید.» و به هـر نفـر از مـا دو عـدد نارنجـک داد. 🔹 گفتم: «نفـری دوتـا نارنجـک! آنهـم در آن موقعیت خطـرناک؛ کم نیست حـاجی؟!»◇ گفت: در این شرایط «آیة الکـرسی بخوانید که بهترین سـلاح است.» سپس بـه هـرکـدام، یک قــرآن جیبی داد و گفت: « انشـاالله با توکـل به قـرآن، موفـق می شوید.»🔹 به جلو رفتیم و با بیل و کلنگ و سرو صدای زیـاد سنـگر را سـاختیم. وقتی برگشتیم، گفـت: «هیچ می دونید چه کـار بزرگی کردید؟ دورتا دور شما پُراز عراقـی بود و اصلا متوجه سر و صدای شما نشدند.اینو بدونید که قرآن همیشه محافظ شمـاست.» 🎙: راوی عباس فخـاری 📚 مجموعه سیمای افـلاکیان / ش ۱۱ . 🆔 @hafttapeh