eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
100 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
253 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* *∞✨💚∞* *📖 زيارتنامه حضرت ابوطالب عليه السلام* *🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْبَطْحاءِ و َابْنَ رَئِيسِها،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْكَعْبَةِ بَعْدَ تَأْسِيسِها،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا كافِلَ الرَّسُولِ وَ ناصِرَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ الْمُصْطَفي وَ أَبَا الْمُرْتَضي،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيْضَةَ الْبَلَدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الذّابُّ عَنِ الدِّينِ، وَ الْباذِلُ نَفْسَهُ فِي نُصْرَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينِ ،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلي وَلَدِكَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ.* *سلام بر تو اي بزرگ سرزمين بطحاء و فرزند رئيس آن! سلام بر تو اي وارث سرپرستي كعبه پس از تجديد بنای آن! سلام بر تو اي سرپرست و ياور پيامبر! سلام بر تو اي عموي حضرت مصطفي و پدر علي مرتضي! سلام بر تو اي بزرگ شهر! سلام بر تواي مدافع دين ويار جان نــثار سرور پــيامبران! سـلام و رحـمــت و بــركات الـهي بــر تــو و بر فــرزندت اميرمؤمنان باد!* *⚘اَلّلهُـمَّ صَـلِّ عَلـىٰ مُحَمَّـ♡ـد⚘* *وَ آل مُحَـ♡ـمَّد وَ عَجِّـلْ فَـرَجَهُـم* ** *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ا༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇༊᭄༊࿐ྀུ༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─* *اندکی تامل👌🏻* *🔗 ⃟📌 عجیب و باور نکردنی و شوک آور* *🎞️| تحلیلی زیبا از فیلم محمد رسول الله که شاید کمتر شنیده باشید در عین زیبایی این فیلم ، یک حقیقت مهم را عامدانه از نظر بینندگان مخفی داشته اند وآنر به خورد ۲۷کشور اسلامی داده اند* *‼️اما آن موضوع مهم چه بوده است* *🎙️ انوشه* *♨️ دانلود👌🏻* ** *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
✨ آیه های زیبا ✨ ⇦آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه‌گاه مطمئن هستی، بر من توکل نما 📖 نمل/79 ⇦آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی‌شوی، به من امیدوار باش 📖 زمر/53 ⇦آنگاه که سرمست زندگانی و مغرور به آن شدی، به یاد قیامت باش 📖 فاطر/5 ⇦آنگاه که در پی تعالی و کمال هستی، نیتت را پاک و الهی کن 📖 فاطر/29-30 ⇦آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد، به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم 📖 بقره/152 ⇦آنگاه که روحت تشنه نیایش و راز و نیاز است، آهسته مرا بخوان 📖 اعراف/55 ⇦آنگاه که شیطان همواره در پی وسوسه توست، به من پناه ببر 📖 مومنون/97 ⇦آنگاه که لغزش‌ها روحت را آزرده ساخت، درِ توبه به روی تو باز است 📖 قصص/67  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
‍ نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ خدایا 🙏 در آستانه مبعث رسول اکرم ص💚 به حرمت پیامبر رحمتت💚 خانه دوستانم را غرق درشادی و خوشبختی بگردان🙏 مهربانا 🙏 امشب قلب همه دوستانم ♥️ را شاد و خرسند بدار 😇 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 ‎‌‌‎‌‌‍‌‍ 🎊پیشاپیش مبعث نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی ص💚 را به همه شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنیم 🌸🎊🌸 شبتون نبوی💚🙏
📌 نگاه زیبای حاج قاسم به شهادت 🔹️ از حاج قاسم پرسیدند : بهترین دعا چیست؟ ◇ گفت : شهـٰادت‌! ◇ گفتند: «خب عاقبت بخیری که بهتر است» ◇ حاج قاسم گفت :«ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود؛ ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود!» ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
📌 ماجرای تفحص بند انگشت و انگشتر در فکه 🔹️ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. ◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ◇ ناگهان در خاک‌های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می ماند .... ◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. ◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. ◇ یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. ◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود ◇ با امام حسین (علیه‌السلام) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ... 📚 راوی: مرتضی شادکام کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷شهید مدافع حرم سردار محرمعلی مرادخانی🌷 نام: محرمعلی مرادخانی نام پدر: باقر ولادت: 1345/02/14(مازندران/تنکابن) شهادت: 1394/9/16(حلب/سوریه) وضعیت تاهل: متاهل نام جهادی: ندارند اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س) نحوه شهادت: روز یکشنبه در آزاد سازی حلب  از ناحیه پشت سر هدف تیر قناصه قرارگرفتن و در حالی که زانو زده بودن سر به سجـده گذاشتن و به شهادت رسید سن شهادت: 49ساله علاقه: شهید مصطفی گلگون فرمانده محور ۲۵ کربلا قسمتی از وصیتنامه شهید: ــــــــ ندارند اما خیلی تاکید میکردند که مسئولین در همه نهاد ها باید درست به وظایفشون عمل کنن و وقتی میدیدن که این چنین نیست گریه میکردند دلخواه صلوات ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج الله تعالی فرجه الشریف)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
گلزار شهدای بهشت رضای مشهد ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
. 🕊🍃🌹🕊🍃🌹🍃🕊🌹🍃🕊 🕊🍃🌹 بر چهره ی زیبای محمد صلوات 🕊🍃🌹بر گنبد خضرای محمد صلوات 🕊🍃🌹دسر تا به قدم آینه او زهراست 🕊🍃🌹 تقدیم به زهرای محمد صلوات 🕊🍃🌹اللَّهُمَّ صَلِّ 🕊🍃🌹 عَلَى مُحَمَّدٍ 🕊🍃🌹 وآلِ مُحَمَّدٍ 🕊🍃🌹 وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌺🌹🌺 🌺 نسیم وحی 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
💢 🌹 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
میگفت: بهتره بعد از خنده به این فکر کنی که با رفتارت، یک نفر رو آزار دادی.گفتم: ای بابا حالا ما یه شوخی کردیما...گفت: ولی اذیت شده. شاید کار تو کوچیک باشه ولی اثرش حتما اون دنیا می‌مونه... ┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹