هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🌹🌹🌹🌹
از راه سایر ائمه علیهم السلام هم میتوان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین علیه السلام خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند
.
چون کشتی امام حسین علیه السلام در آسمانهای غیب خیلی سریع راه میرود.
.
هر کس در سیر معنوی خود، حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد میرسد.
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از دعاهای هر روز هفته
- لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ .
خداوندا ! جز تو معبودي نیست ! منزّهي تو ! من از ستمکاران بودم !
" سوره انبیآء ، آیه 87 "
↫ #ایه_گرافی ׁ ֶָ֢ ׁ🌸🪿ՙՙ
---✿❀🍃🌼🍃❀✿---
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از دعاهای هر روز هفته
وَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ
اول و آخر پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست
---✿❀🍃🌼🍃❀✿---
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از دعاهای هر روز هفته
مومن با هیچ چیز نمی شوند
🌷🌿 امام کاظم(علیه السلام) :
🌷 مؤمن از کوه سخت تر است، زیرا کوه با ضربات تیشه ترک بر می دارد اما دین مؤمن با هیچ چیز ترک بر نمی دارد.
📕 میزان الحکمه، ج۱، ص۴۶۳
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
📚حکایت کوزه خیاط
💠در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند. روزها گذشت و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟»
همسایه به او گفت: «خیاط هم در کوزه افتاد.»
و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره حرف می زده، می گویند: «خیاط در کوزه افتاد.»
✍
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
✨سوره توبه (آیه ۷۲)✨
✨وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ✨
✨خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده كه نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسكنهای پاكیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است.✨✨
🌱
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
.بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج🤲✨
ای صاحب ذوالفقار وقت مدداست
یا حیدر مددی مولا🤲✨
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
┗━🍂🌻🍃━┛
کانال تنهاترین سردار منجی موعود
علیه السلام
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی ( عصر جمعه)
▪️توصیه شده در عصر جمعه
🏴
💕 #قـــالالامــامالصـادقعلیهالسلام
🕋ھــر ڪس ســه بــاࢪَ بــگــۅیـــد ⇣
🌸《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
🌸《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
🌸《صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
ـٰٖٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٰٖٜ۬زیــارتــ ڪـامـݪ انجام داده استــٰٖٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٖٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٖٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٖٖٜ۬ـٰٰٰٰٰٖٜ۬
🌙 #اعمال_لیله_الجمعه🌜
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
دعای عدیله-مهدی صدقی64.mp3
6.23M
........ 👆🏻👆🏻
🍃🌹 *صوتي دعای عدیله*🌹🍃
🎤 با صدای مهدی صدقی
64Bit🚀5/5MB⏰Time=11:49
⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ
از انجایی که فکرش را نمی کنید به شما روزی می دهد
سوره ی طلاق آیه ۳
جمله انگیزشی قرآنی:(منبع ثروت و نعمت در جهان، خداونده، فقط باید بهش اعتماد کنی
---✿❀🍃🌼🍃❀✿---
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :دوم
🔸صفحه: ۷۸-۷۹
🔻قسمت: ۴۶-۴۵
فرزند شهید: احسان
بابا همیشه مرا با خودش می برد مسجد.
یک بار، بعد نماز، جلوی در
مسجد گفت: «احسان ، بریم پارک.»
نگاش کردم و گفتم «ما که به مامان
چیزی نگفته ایم؟! نگران می شه!».
گفت» تو بیا بریم؛ جواب مامانت با من.»
همین که رسیدیم پارک، دویدم سمت سرسره.
بابا، رو به روم روی نیمکت نشست.
قرآنی را که همیشه باهاش بود، از جیبش
در آورد.
شروع کرد به خواندن. بعد از ده
دقیقه ای رفتم سمت تاب.
بابا متوجه شد.
آمد مرا تاب داد، دوباره برگشت و قرآن خواندنش را ادامه داد.
آن روز خیلی خوشحال بودم. هم بازی می کردم، هم
از قرآن خواندن بابا لذت می بردم.
دو هفته ای می شد که بابا از سوریه آمده بود یک روز باغ یکی از دوستان بابا دعوت شده بودیم.
همه دور هم جمع بودند. حوصله ام سر رفته بود. دلم می خواست بیشتر با بابا تنها باشم؛ بیشتر باهم حرف بزنیم. به بابا گفتم «بریم قدم بزنیم».
گفت «چشم ،پسر گلم!». پا شد، دستم را گرفت، دوتایی راه افتادیم. باغ خیلی بزرگی بود. همین که آخر باغ رسیدیم، گوشی بابا زنگ خورد. از زنگ گوشی اش بدم می آمد. هر وقت به گوشی بابا زنگ می زدند،
می بایست می رفت سوریه. بعد از اینکه حرف هایش تمام شد، گفتم «بابا، کی بود؟»
گفت «فرمانده مون.»
گفتم «چه کارت داشت؟».
با خنده گفت «یه عملیاته که می خوان من هم برگردم سوریه.»
حدسم درست بود.
خیلی ناراحت شدم.
بابا، با دستش کشید روی سرم.
گفت «تو که مرد شده ای، بابا! قرار نشد که اخم هات رو بکنی توی هم.»
گفتم «بابا، می شه نری سوریه؟»
گفت «اگه نرم، جواب خانوم رقیه رو چی بدم؟».
بابام، خیلی حضرت رقیه (س) رو دوست داشت؛ حتی بیشتر از من. بهم گفت: بابا، قول میدم بهت که زود بر گردم.
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹