eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی مولا عزیزم💚 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺پیرمرد میگفت: مردم! هر کس این دو دقیقه  زمان رو گذاشت و نشد، به من لعنت کنه نود سالمه،آخر عمرمه، الکی لعنت برا خودم نمیخرم ... السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی مولا عزیزم💚 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌳🌹 آغاز روزمان را مزین و منور میکنیم به کلام روحبخش و دلنشین قرآن کریم..🌹🌳🌹 ۳_🌹اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🥀🤲 🌹خدایا روزی ما، را شفاعت قرآن قرار بده 🥀 🤲 🌹-خدایا وجود ما را سرشار از فضایل و معارف قرآنی قرار بده 🥀🤲 الهی امین🤲🤲 💐 استاد مـحمـود عـلـی البـنـاء 📖سوره_مبارکه_بـقـره، آیات ۱۴۸ الیٰ ۱۵۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌼چه کار کنیم شیاطین جن و انس از ما دور بشوند؟ 💐حجه الاسلام والمسلمین فرحزاد
✿࿐ྀུ༅✿ ﷽ ✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿ ❅𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ 𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ ❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ ࿐ྀུ❤️‍🩹𖣘 زندگی را زیباترکن𖣘❤️‍🩹࿐ྀུ ࿐ྀུ❤️‍🩹𖣘...گاهی با ندیدن ..࿐ྀུ‌❤️‍🩹𖣘 ࿐ྀུ❤️‍🩹𖣘...گاهی با نشنیدن࿐ྀུ‌❤️‍🩹𖣘 ࿐ྀུ❤️‍🩹𖣘...و گاهی با نگفتن࿐ྀུ‌❤️‍🩹𖣘 ࿐ྀུ❤️‍🩹زندگی فقط مال ما نیست࿐ྀུ‌❤️‍🩹 ࿐ྀུ‌❤️‍🩹به همه تعلق دارد࿐ྀུ❤️‍🩹 ࿐ྀུ‌❤️‍🩹پس زندگی را࿐ྀུ❤️‍🩹 ࿐ྀུ‌❤️‍🩹برای همه زیبا کنیم ࿐ྀུ❤️‍🩹 𖣘࿐ྀུ‌❤️‍🩹با محبت با لبخند𖣘࿐ྀུ‌❤️‍🩹 ✿࿐ྀུ༅ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التماس دعای خیرشما࿐ྀུ༅✿ ❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ 𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅ ❅𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘✵❤️‍🩹✵𖣘ᬷ‌ᬷ‌‌‌‌࿐ྀུ‌𖣘❅
💛✨🍁 ﷽ 🍁✨💛 💛✨🍁✨💛✨🍁 ✨🍁✨💛✨🍁 🍁✨💛✨🍁 ✨💛✨🍁 💛✨🍁 ✨🍁 🍁 🎋🌼زیباییهای عالم هستی🌼🎋 💛✨🍁 زیباترین حرف: 🍁✨💛 سخن حق 💛✨🍁 زیباترین حق: 🍁✨💛 گذشت کردن 💛✨🍁 زیباترین نیکی: 🍁✨💛 در حق پدر و مادر 💛✨🍁 زیباترین آغوش: 🍁✨💛 آغوش مادر 💛✨🍁 زیباترین رحمت الهی: 🍁✨💛 بارش باران 💛✨🍁 زیباترین سرمایه: 🍁✨💛 عمر و زمان 💛✨🍁 زیباترین لحظه: 🍁✨💛 پیروزی بر دشمنان 💛✨🍁 زیباترین کلمه: 🍁✨💛 ابراز محبت 💛✨🍁 زیباترین یادگاری: 🍁✨💛 نیکی 💛✨🍁 زیباترین عهد: 🍁✨💛 وفا کردن 💛🍁التماس دعای خیرشما🍁💛 🍁 ✨🍁 💛✨🍁 ✨💛✨🍁 🍁✨💛✨🍁 ✨🍁✨💛✨🍁 💛✨🍁✨💛✨🍁
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِينَ و ايوب را [ياد كن]، آنگاه كه پروردگارش را ندا كرد كه [پروردگارا! ] بى گمان بيمارى سختى به من رسيده است، در حالى كه تو مهربان ترين مهربانانى
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
25.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مقطع قرآنی بسیار زیبا قاری : آقای معین رنجبر 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 تلاوت قرآن کریم قاری کشور عزیزمان هدیه شود محضر مبارک حضرت بقیه الله فی الارض سلامتی وفرج مولا صاحب الزمان علیه السلام محضر نورانی 14معصوم پنج تن آل عبا علیهم السلام 124000پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم، علماء گرانقدر ، شهداء عزیز ، جمیع اموات ورفتگان (مومنین و مومنات، المسلمین والمسلمات 🌹) 💠💠🔸️🔹️🔸️💠💠 ✅️ مبلغ مطالب دینی باشیم در فضای مجازی 💠 https://eitaa.com/t_sardar
هدایت شده از کانال حضرت مادرجانم زهرای اطهر
PTT-20241023-WA0000.opus
378.8K
🌲⚘️🌱احکام اضطرار🌱⚘️🌲 👈در تکلیف اضطراری باید به قدر ضرورت اکتفا کرد، به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم 👇 ۱- کسی که می تواند بعضی از نماز را ایستاده بخواند باید به مقداری که می تواند نماز را ایستاده بخواند. ۲- در موارد ضرورت که نوشیدن یا خوردن حرام، جایز می شود(مثل این که شخص در حال تلف شدن است)باید به قدر ضرورت اکتفا نماید. ۳- کسی که مُحرِم شده اگر فقط طواف را نمی تواند انجام دهد فقط باید برای طواف نایب بگیرد ولی سعی صفا و مروه و بقیه کار ها را خودش باید انجام دهد. ۴- معتکف باید در مسجد بماند و فقط به مقدار ضرورت می تواند از مسجد خارج شود. ۵- کسی که تیمم کرده تا وقتی دسترسی به آب ندارد یا آب برایش ضرر دارد می تواند با تیمم نماز بخواند اما به مجرد این که ضرورت تمام شد باید با وضو نماز بخواند ۶- چنانچه طبیب یا غیر طبیب اضطرار به لمس بدن نا محرم دارد فقط به مقدار اضطرار می تواند لمس نماید نه بیشتر از آن. در نتیجه👈هر گاه انسان ناچار به انجام تکلیف اضطراری شد، باید به قدر ضرورت اکتفا کند، نه بیشتر.(۱) _______________________ ۱ - مدرک تمام آنچه در بالا آوردیم این است که فقها و مراجع تقلید می فرمایند👈«الضرورات تتقدر بقدرها». بیان احکام👆توسط👈حجةالاسلام و المسلمين حاج معصومی 👈التماس دعا دارم از شما بزرگواران 🤲
هدایت شده از مهدی جان💚عزیز زهرا ❤️
4_5791975771903890697.mp3
9.12M
▪️امید آخر شیعه شدن یک سنی از برکات امام عصر علیه‌السلام و عنایات عجیب حضرت معصومه سلام الله علیها به او ... السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی مولا عزیزم💚 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 اللهم عجل لولیک الفرج..🤲✨🌺🕊 https://eitaa.com/t_sardar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
🔹 از علی آموز ... 🌹راه رسیدن به مکارم اخلاقی چیست؟ ✅ امام علی (علیه السلام) : اگر مشتاق رسیدن به مکارم اخلاقی هستی، پس، از انجام دوری کن. 📖 إذَا رَغِبْتَ فِي الْمَكَارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحَارِمَ 📚 تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 317 📱 سبک زندگی متقین:
هدایت شده از حُبُّ الحُـــــ♡ــــسینِ علیه السلام 💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در قیامت از چگونه پذیرایی می شود؟ 🌹 جواب خدای : در قیامت، به غیر از ، همه کسانی که در دنیا با هم دوست بوده اند، با هم دشمن می شوند. آن گاه به می گوییم: «اى بندگان من! امروز نه غمی خواهید داشت و نه ترسی. همان کسانی هستند که به آيات ما ايمان آورده و دستورات ما بودند. شما با همسرانتان شادمانه وارد بهشت شويد.» برای پذیرایی از سيني هايى از طلا و جامهايى ار شراب بهشتی در برابر آنان مى‏گردانند و در آنجا آنچه دلشان بخواهد و چشمشان خوشش آيد، هست.‏ آن گاه به می گوییم: ای ! شما در این بهشت تا همیشه خواهید بود. اين همان بهشتى است كه به عنوان مزد به ارث برده اید. در این بهشت براى شما ميوه هاى فراوان خواهد بود كه از آن مى‏خوريد. ✍️ شرح: کسانی هستند که را انجام می دهند و را ترک می کنند 📖 الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ * يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمينَ * ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ * يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ * وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتي‏ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * لَكُمْ فيها فاكِهَةٌ كَثيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (زخرف، 67 تا 73) آیه شماره 292 📱 سبک زندگی :
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮ ┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 پنجاه و هشتمین (۵۸) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️  سوره‌‌ مبارکه آل‌عمران  ✨✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═
6_144138278250125459.MP3
1.12M
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮ ┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 پنجاه و هشتمین (۵۸) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️  سوره‌‌ مبارکه آل‌عمران  ✨✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═
                 (عــلیه‌السلام)❤️ 🌱بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌱     اَللَّهُمَّ                   کُنْ لِوَلِیِّکَ              الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ         صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ     فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة   وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً         وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ              طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها                     طَویلا.. 🤲🏻
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - چهارشنبه‌زیارت‌ائمه‌معصوم۩یزدان‌پناه.mp3
1.41M
🕌 زیارت ائمه معصومین (عليهم السلام) در روز چهارشنبه متعلق است به ائمه معصومین 💠 امام کاظم (عليه‌السلام) 💠 امام رضا (عليه‌السلام) 💠 امام جواد (عليه‌السلام) 💠 امام هادی (عليه‌السلام) 🎙 با صدای حسین یزدان پناه 💠 💠 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَولِيَاءَ اللَّهِ 🔶 السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا حُجَجَ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيكُم يَانُورَاللَّهِ فِي‌ظُلُمَاتِ‌الأَرضِ‏ ❇️ السَّلاَمُ عَلَيكُم صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيكُم 🔶 و عَلَى آلِ بَيتِكُم الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ ❇️ بأَبِي أَنتُم وَ أُمِّي‏ 🔶 لقَد عَبَدتُمُ اللَّهَ مُخلِصِينَ ❇️ و جَاهَدتُم فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ 🔶 حتَّى أَتَاكُمُ اليَقِينُ‏ فَلَعَنَ‌اللَّهُ‌أَعدَاءَكُم‌مِنَ‌الجِنِّ‌وَ‌الإِنسِ‌أَجمَعِينَ ❇️ و أَنَا أَبرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيكُم مِنهُم 1️⃣يامَولاَيَ يَا أَبَا إِبرَاهِيمَ مُوسَى‌بنَ‌جَعفَرٍ 2️⃣يا مَولاَيَ يَا أَبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ مُوسَى‏ 3️⃣ يَا مَولاَيَ يَا أَبَا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍ‏ 4️⃣ يَا مَولاَيَ يَا أَبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ مُحَمَّدٍ ❇️ أَنَا مَولًى لَكُم مُؤمِنٌ بِسِرِّكُم وَ جَهرِكُم 🔶 متَضَيِّفٌ بِكُم فِي يَومِكُم هَذَا ❇️ و هُوَ يَومُ الأَربِعَاءِ وَ مُستَجِيرٌ بِكُم 🔶 فأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِآلِ بَيتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ‏ ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد و دل دختر شهید عبدالله باقری مدافع حرم با پدرش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄@hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
~🕊 ⚘رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند منزل ، هتل ... خوابیده بود؛ همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و رو انداز عبا ... ⚘غذای زندانش نان و آب بود. به شوخی و تمسخر می گفتند : خوش مزه است ! گفت: اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش مزه است. بعد ها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود ! ⚘به قاضی دادگاه نامه زده بود که: شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی... قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات! ♥️🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🔻کتاب بی آرام برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی به:روایت زهرا امینی نوشته:فاطمه بهبودی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت یازدهم: معصومه که چهار ماهه‌ش شد بردیم برای معاینه. دکتر گفت: «عملش خوب و امیدوارکننده ست.» دل اسماعیل آرام گرفت. گفت: «پس ان شاء الله دخترم خوب میشه.» دکتر همان جا پسر پانزده ساله ای را نشانمان داد و گفت: «این پسر مثل بچه شما بود. عملش کردیم ببینید چطور سالم و سرپا شده!» ما با دل خوش به اهواز برگشتیم. مدام توی دلم می‌گفتم خدایا اسماعیل به هر دری زد و هر کاری توانست انجام داد تا دخترم سرپا شود؛ تو نخواه که نشود! وقتی از بیمارستان مرخص شدیم صد و ده تومان خرجمان شده بود! بنده خدا اسماعیل فقط هفتاد هزار تومان به پزشک دستمزد داده بود؛ در حالی که ماهیانه سه هزار تومان حقوق می‌گرفت. برای همین به شوخی معصومه را صدا می زد: «دختر هفتاد هزار تومنی!» خودش را حسابی توی قرض انداخته بود. علاوه بر وام هایی که گرفته بود، مبالغی هم از دو تا از دوستانش گرفت. سرپنج ماهگی دخترم، برگشت و بچه را بردیم پیش پزشک. معاینه کرد. دکتر باز هم گفت: «خیلی خوبه» رفتیم پیش دکتر پدرام و گفتیم اگر بچه ما بر اثر ازدواج فامیلی این طور شده، چطور بچه دوممان سالم است. گفت: چون ژن پسرتون سالمه. اگه بخواید بچه دار بشید باید ژنتون رو عوض کنید. اسماعیل رفت تهران و برای اسفندماه وقت گرفت که برویم ژنمان را عوض کنیم. همان روز با امیر از خانه بیرون رفت. عقب جبهه کاری داشت. وقتی برگشت گفت آقای رئوفی (فرمانده لشکر۷) را دیدم و گفتم من را از عملیات قلم نگیری که دارم می آیم. شب یلدای ۱۳۶۵ ، حاج خانم در کارگاه تولیدی اش ماند و خانه نیامد. وقتی اسماعیل نبود و حاج خانم در تولیدی می‌ماند من هم بچه ها را برمی داشتم و می‌رفتم آنجا. آن شب اسماعیل آمد و بعد از شام برگشتیم خانه پاداد. معصومه از دست اسماعیل نمی افتاد. مدام او را بغل میکرد و بالا می‌انداخت و با او بازی می‌کرد. گفتم ول کن پسرعمه ! خسته ای. گفت: دیگه معصومه خوب شده الحمد لله . تا بچه ها را بخوابانم اسماعیل به رختخواب رفت. من هم تا سرم را روی بالش گذاشتم خوابم برد. خواب پسر عمه شهیدم را دیدم؛ محمد علی نادی، پسر عمه پروین. او را سیروس صدا می زدند. عمه زاده ام لیسانس که گرفت کردستان شلوغ شد. تازه سرباز شده بود که جنگ کومله ها بالا گرفت. در غائله کردستان کومله ها تکه تکه اش کردند؛ مُهر داغ به سینه اش زدند، چانه اش را بریدند زبانش را از حلقش درآوردند، پوست ریشش را کندند، حتی چشم هایش را درآوردند! خواب دیدم سیروس آمده در اتاقمان را باز کرده و صدا میزند: «اسماعیل بیا!» اسماعیل پتو را کنار زد و بلند شد. گفتم: «پسر عمه کجا می خوای بری؟» گفت: تو بخواب حالا می آم» یک مرتبه دیدم سیروس با شتاب می دود و اسماعیل به دنبالش. صدا زدم پسرعمه، تو رو خدا وایسا می خوام باهات بیام. گفت: حالا برو، سیروس کارم داره. گوش نکردم و باز صدایش کردم. گفت: برو، بچه ها تنهان. من به موقعش می آم پیشت. اما من دویدم دنبالش یک مرتبه دریایی بین ما فاصله انداخت. نمی دانم چطوری سیروس و اسماعیل از روی آب ها گذشتند. اما من هر چه کردم نتوانستم رد شوم. پا که می‌گذاشتم توی آب فرو می‌رفتم. باز صدا زدم: پسر عمه، تو رو خدا بیا من رو هم بیر . گفت: فعلاً برو پیش بچه ها. یک مرتبه از خواب پریدم. اسماعیل را که کنارم دیدم، نفس راحتی کشیدم. گفت: «سر صبحی چرا هراسون بیدار شدی!» خوابم را تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: «خیره.» گفتم: «پسرعمه، نمیشه این عملیات رو نری؟» خندید و گفت: «نه.» - به دلم بد افتاده. - شاید بد تو خوب من باشه! افتادم به خواهش - تو رو خدا این عملیات رو نرو. - مگه میشه؟ من فرمانده گردانم! می خندید و می گفت: میگی بمونم پیش تو؟ باشه! به شوخی گذاشته بود: حالا من یه نامه ای به بچه ها می نویسم که عیالم اجازه نداد با شما بیام. شما بدون فرمانده عملیات کنید. او به خنده این‌ها را می‌گفت؛ ولی دل توی دل من نبود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
12-Fadaeian_Haftegi_980921_5.mp3
17.59M
رفیق روزای تنهاییم یه شهید گمنامه رفیقی که تو ناخوشی‌ها دلخوشی دنیامه...😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🔻 کتاب بی آرام برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی به:روایت زهرا امینی نوشته: فاطمه بهبودی ناشر:انتشارات سوره مهر قسمت دوازدهم: همه رفتن های قبلی اش را در ذهنم پایین و بالا می‌کردم می دیدم این دفعه حال عجیبی دارم که تا حالا نداشته ام. مثل ابر بهار اشک می ریختم. انگار دلش شکسته باشد، دست از شوخی برداشت. اشک های من را پاک کرد و به سر و صورتش مالید و گفت: «وای ... چه نعمتای خوبی!» بچه ها را بغل گرفت و بوسید. به صورت امیر نگاه کرد و گفت: بابا، دلم می خواد ادامه دهنده راه من باشی. وقتی داشت لباس می پوشید گفتم: «زود برمی‌گردی؟» گفت: آره. مامان رو ببینم برمی‌گردم، بعد باید ساکم رو بردارم و دیگه برم منطقه. تا از خانه بیرون رفت فکر کردم وقتی برمی‌گردد وقت ناهار است؛ غذایی بپزم که دوست دارد. خوراک میگو بارگذاشتم. بعد از یکی دو ساعت برگشت. حاج خانم آمد بالا و گفت: «زهرا، می دونی شوهرت برای چی من رو برده بیرون؟» گفتم: «نه» گفت: «من رو برده که باهام اتمام حجت کنه.» - برای چی؟ - نمی دونم والله . حرفای الکی می‌زنه، اگه من شهید شدم این کار رو بکن مامان اگه برنگشتم اون کار رو بکن مامان. چه حالا بمیریم چه صد سال دیگه، پس چه خوش که آدم با شهادت از دنیا بره! حرف ها را گوش نگرفتم. رو کردم به اسماعیل و گفتم: «پسرعمه، برات میگو درست کردم بیا بشین بخور» گفت: «حالا بذار دختر هفتاد هزار تومنی م رو بغل کنم، یه عکس بگیرم.» رفتند روی بام و دو سه تا عکس گرفتند. گفتم: «تو وضعیت من رو می بینی و داری ول می‌کنی می‌ری! باید سر ماه معصومه رو ببریم دکتر. تو که بری من چی کار کنم؟» گفت: «دختردایی، حالا مگه من شهید شدم. چرا شماها این طوری می‌کنید؟ خدا بزرگه.» گفتم: «اصلاً دلم نمی خواد این عملیات رو بری. دلم آشوبه.» سرش را گرداند طرفم: به خدا این عملیات آخره. قولت می‌دم دیگه هیچ عملیاتی نرم بمونم پیشت. مگه تو همین رو نمی خوای؟ سر تکان دادم. گفت: «دختردایی این عملیات خیلی مهمه. این رو برم؛ اگه دیدی من بیشتر از این عملیات رفتم هر چی خواستی بهم بگوا» همین که قول داد دلم قرص شد. صدای ماشینی توی کوچه پیچید. پرده پنجره را کنار کشیدم. پاترولی روبه روی خانه پارک کرد، گفت: بچه ها اومدن، من باید برم. گفتم: غذا درست کردم باید بخوری بعد بری.» گفت: «اونا به خاطر من تا دم در اومده‌ان. زشته اونا پشت در بمونن من بشینم اینجا غذا بخورم! گفتم می‌ریزم توی ظرف؛ ببر توی ماشین با بچه ها بخور گفت: نمیشه چند نفریم اصلاً به من نمی‌رسه!» گفتم: «باشه پس میریزم توی ظرف؛ روش می‌نویسم نصفش برای تو باقیش برای اونا. لب گزید این کار رو نکنیا! قولت میدم بخورم. غذا را با مقداری نان دادم دستش. چند تا میوه هم توی نایلون گذاشتم. بنا کردم به شستن ظرفها تا آن ها لقمه ای به دهان بگیرند، شستن ظرف ها تمام شد. می‌دانستم عجله دارد. چادر به سر انداختم. دست امیرم را در مشت گرفتم و معصومه را در بغل رفتم پایین. اسماعیل ظرف خالی را داد دستم. خیالم راحت شد که ناهار خورده است. روی امیر را بوسید. رو کرد به حاجی آقا و گفت: «بابا، من روی شما خیلی حساب می‌کنم. زن و بچه هام رو اول به خدا بعد به شما می سپارم. نذاری اذیت بشن! نذاری کم و کسری داشته باشن!» تا به در برسد، سه بار برگشت و برایمان دست تکان داد. هر بار هم لبخند قشنگی صورتش را چین می انداخت. در را که بست و رفت. حاج خانم رو کرد به حاجی آقا و گفت: «حاجی، خونه خراب شدیم. حاجی آقا گفت: باز نحسی؟ این حرفا چیه می زنی . حاج خانم گفت: «به خدا اسماعیل برنمی‌گرده. رفتنش رو ببین! اسماعیل کی این طوری می‌رفت؟ یه خداحافظ می‌گفت و در رو به هم می زد و می رفت.» اسماعیل رفت و بی قراری من شروع شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@hafzi_1 شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫