eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
8.2هزار ویدیو
246 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻باقری: در صورت گسترش جنگ، چیزی از رژیم صهیونیستی باقی نمی‌ماند 🔹علی باقری، معاون سیاسی وزارت امور خارجه: نمی‌شود گفت اگر جنگ گسترش پیدا کند، بازندهٔ اصلی رژیم صهیونیستی است، به نظر من از این رژیم چیزی باقی نمی‌ماند که بگوییم بازنده است یا برنده. 🇮🇷
🔻وزیر دفاع عربستان در آمریکا: خواهان آتش‌بس در غزه هستیم 🔹وزیر دفاع عربستان سعودی در دیدار با مشاور امنیت ملی آمریکا ضمن تکرار حمایت ریاض از آتش‌بس در غزه، بر لزوم حفاظت از غیرنظامیان، توقف کوچ اجباری، ورود کمک‌های بشردوستانه و تلاش برای احیای مسیر صلح تاکید کرد. 🇮🇷
'بـرگہ‌ۍامتحـٰان📄' سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ کیاموافقن؟۱نفر کیامخالف؟همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!'
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهداء عزیزمون شرمنده ایم شادی ارواح طیبه شهداء ، امام شهداء و شادی روح سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز فاتحه مع الصلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🦋 ❤️علی‌آقا شب و روز در راه دین کار می‌کرد هرگز خسته نمی‌شد،علی آقا به‌معنای واقعی کلمه مجاهد فی سبیل‌الله،خستگی‌ناپذیر و مسئولیت‌پذیر بود. 💚علی‌آقا عاشق زیارت عاشورا و مناجات حضرت علی(ع) بود،بر سر مزار شهدای گمنام می‌نشست و مناجات حضرت علی(ع) را می‌خواند. 💛تمام کارهایش در گمنامی بود او در بسیج سازندگی فعال بود و به مناطق محروم در سیستان بلوچستان برای کمک می‌رفت و در آن مناطق همه علی‌آقا را می‌شناختند. 🧡در کار فرهنگی بسیار سخت کوش بودند و در این راه اهتمام فراوانی داشتند و توانستند تاثیر بسیاری بر روحیه جوانان شهر و فضای شهری بگذارند. 🤍بسیار اهل تواضع و فروتنی بود و همیشه در کارهایشان دوست داشتند اسم و نشانی از ایشان نباشد،به هیچ عنوان دنبال شهرت و مطرح شدن نبود. ✍🏻راوی:مادر شهید •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ از روی صندلی بلند شد،... نگاهش به تابلوی اعلان پرواز ماند و انگار این پرواز هم از دستش رفته بود که نفرینش را حواله 🔥جسد سعد🔥 کرد... زیر لب گفت و خیال کرد من نشنیده ام، اما به خوبی شنیده و دوباره ترسیده بودم😨 که از جا پریدم و زیرگوشش پرسیدم _چی شده ابوالفضل؟😰😨 فقط نگاهم میکرد،.. مردمک چشمانش به لرزه افتاده و دل من را بلرزاند که حرفش را خورد و برایم دلبری کرد _مگه نمیخواستی بمونی؟ این بلیطت هم سوخت! باورم نمیشد طلسم ماندنم شکسته باشد که ناباورانه لبخندی زدم... و او پشت این ماندن چه پنهان شده که پیشانی بلندش خط افتاد و صدایش گرفت _برمیگردیم بیمارستان، این پسره رو میرسونیم داریا.😊😁 ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده.. 🙁و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند..😟 که فقط حیرت زده نگاهش میکردم.... به سرعت به راه افتاد و من دنبالش میدویدم و بیخبر اصرار میکردم _خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمیگردیم؟ دلش مثل بود... و دوست داشت دردها را به تحمل کند که به سمت خط تاکسی🚕رفت و پاسخ پریشانی ام را به شوخی داد _الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!😁 و میدیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم میچرخد...که شربت شیرین ماندن در سوریه به کام دلم تلخ شد... تا رسیدن به بیمارستان... با موبایلش مدام پیام رد و بدل میکرد📲 و هر چه پاپیچش میشدم فقط باشیطنت😜 از پاسخ سوالم طفره میرفت.. تا پشت در اتاق مصطفی که هاله ای از اخم خنده اش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد.. _همینجا پشت در اتاق بمون! و خودش داخل رفت. نمیدانستم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢_ به یاد مدافع امنیت و " " از کرج 💚«خوش غیرت» (قسمت هفتم ) 🌹شادی روح پاک شهیدان صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
🌷 🌷 !! 🌷لحظه‌ای که جانباز شدم، به دلیل این‌که چند ترکش به صورتم خورده بود، حس نمی‌کردم که جانباز شده‌ام. خیلی با آرامش بودم اما بعد از حدود پنج دقیقه حس کردم خیلی درد دارم. وقتی امدادگر پاهایم را می‌بست، در ضمیر ناخودآگاهم احساس کردم پاهایم قطع شده است، اما دستم را نمی‌دانستم. بعد با آمبولانس من را به اورژانس مهران بردند، چون بدن بسیار قوی‌ای داشتم وقتی دکتر آستین‌های لباسم را قیچی می‌کرد، هم‌چنان به هوش بودم ولی نمی‌دانستم اعضای بدنم قطع شده است. بعد از حدود دو روز که در فرودگاه باختران به هوش آمدم، به سختی اندازه یکی _ دو سانت، سرم را از روی برانکارد بالا آوردم و دیدم.... 🌷و دیدم پاهایم قطع شده است، اما اصلاً ناراحت و نگران نشدم. چون زمان عملیات آماده‌باش بودیم موهایم بلند و سر و صورتم خونی و خاکی شده بود. با دست راستم خون‌های بین موهایم را پاک می‌کردم. تا آمدم با دست چپم این کار را انجام دهم، دیدم قطع شده است. خنده‌ام گرفت. پیرمردی که بالای سرم بود و داشت با گاز استریل لب‌هایم را نمناک می‌کرد، گفت: «به من می‌خندی؟» گفتم: «نه، به تو فکر نمی‌کنم.» گفت: «‌پس به چی می‌خندی؟» گفتم: «والا من نمی‌دانستم که دست چپم هم قطع شده، حالا که فهمیده‌ام، خنده‌ام گرفته است.» : جانباز سرافراز ۷۰ درصد قطع دو پا و یک دست علی عباس‌پور، برادر شهید حیدرعلی عباس‌پور منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
از بیان حق هیچگاه خودداری نکرد، و هرگاه او را به سکوت دعوت می‌کردند، پاسخ می‌داد «هیچ دلیلی نمی‌بینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را می‌بینم که حق است باید از آن دفاع کنیم حتی اگر همه ما زیر سؤال برویم.» https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
🌷شهید مهدی زین الدین: هر گاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند! 💠 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حکایت عشق ۱۰ روضه خوانی حاج منصور ارضی در خانه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
عکس تو برچفیهءتدبیر چه زیبا شده بهشت، مبهوت تماشای شماها شده تو زنده ای! !🌹 شتابِ دین، ازنفسِ شماست، إحیا شده ❤️تقدیم به آستان مقدس شهدا وشهیدطهرانی مقدم و به نیت ظهورحضرت ولیعصر هزاران هزارسلام ودرودوصلوات .•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ‍ *لبخند آسمانے*🕊️ *شهید محسن فانوسی*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۶ / ۱۳۵۹ تاریخ شهادت: ۹ / ۸ / ۱۳۹۴ محل تولد: همدان محل شهادت: سوریه *🌹شهید حسین بشیری← چند روزی قبل از اینکه محسن به سوریه بره ما خبردار شدیم🥀اما هر چی بهش میگفتیم که میخوای بری سوریه یا نه؟ میگفت نه و انکار میکرد🍂تا اینکه بالاخره وقتی دید ما خبردار شدیم یه چیزایی گفت‼️وقتی گفت شاید برم🕊️بهش گفتم ان شاءالله که میری و داعشی ها سرت رو میبرن و شهیدت میکنن(:🍂محسن گفت دلت میاد که سر منو ببرن؟؟؟ گفتم حقیقتش نه🥀ولی ان شاءالله که تیر میخوره بین دو تا اَبروت و شهید میشی‼️محسن گفت ان شاءالله خودمم دوست دارم اینطوری شهید بشم🕊️خلاصه اونشب خیلی شوخی کردیم و خندیدیم(:🍃وقتی پیکرش رو دیدم دقیقا تیر خورده بود بین دو تا اَبروش.‼️حالا که شهید شده میفهمم راز شوخی‌های اونروز چی بوده.🥀چهلمین روز شهادت محسن، پوتین‌هایش را برای خانواده‌اش بردم🥀وقتی نگاه‌های محمدمهدی و فاطمه‌زهرا را دیدم خجالت کشیدم🥀رو به همسر محسن گفتم: دعا کنید تا سالگرد محسن من هم شهید شوم.»🥀( انگار مرغ آمین آن لحظه آنجا بود؛ چرا که مدتی بعد نیز حسین بشیری به شهادت رسید)🕊️راوی← وقتی تیر به پیشانی محسن خورد💥نگاه محسن به آسمان دوخته شد🥀لبخندی زد(:🌙و بعد چشمانش را بست🌙و شهید شد*🕊️🕋 *شهید محسن فانوسی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 ...🕊🌹 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔰به مناسبت سالگرد وفات پدر بزرگوار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔺[پدرم اهل نماز بود. شاید در آن وقت چند نفر نماز می‌خواندند؛ اما پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. نماز صبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص می‌داد. البته آن وقت کسی به حمد و سوره‌ی کسی کارى نداشت؛ لذا چه‌بسا در نماز غلط‌غلوط زیادی بود. همان‌گونه که به نماز تقید داشت، به حلال و حرام هم همین‌گونه بود. همه‌ی اهل عشیره‌مان او را به درستی می‌شناختند. آن وقت‌ها ایشان مشهد رفته بود و به «مشدی حسن» مشهور بود. زکات مالش را چه در گندم و جو و چه در گوسفندها، به موقع به سیدمحمد می‌داد.] 📚 بخشی از کتاب «از چيزى نمی‌ترسیدم» زندگینامه خودنوشت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🌹خاطره دختر شهید سلیمانی از مکالمات دقایق اخر با حاج قاسم ✍«آخرین باری که بهم زنگ زدید، سه ساعت قبل از سفرتان به بهشت بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید... یک باغ بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتی این باغ را خودتان برای خودتان ساختید و دو روز قبل از شهادتتان این باغ را دیدید... ‌‌ کاش می دانستم امشب اخرین باری که زنگ زدید بار اخریست که صدایتان را می شنوم و کاش از حرف هایتان و از اصرارتان برای تنها نماندن در خانه چیزی حس می کردم کاش ان لحظه می فهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو ...کاش حکمت این صحبت هایتان را در آخرین مکالمه مان می فهمیدم به من قول دادید وقتی برگشتید باهم به مشهد میرویم ... چه خوش عهدی بابا جان و چه سفر زیارتی زیبا‌و با شکوهی به مشهد رفتید. هر بار که میرفتید انتظار برگشتتان شیره جانمان را میگرفت... میگفتیم نرید خسته‌اید، مریض هستید؛ میگفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول میکنید ناموس مردم، بچه‌های بیگناه در چنگال یک‌ مشت حیوان وحشی اسیر و گرفتار شوند، مرزهایمان به خطر بیفتد و فردا اینها به داخل کشور ما بیایند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم؟ ما با سوال شما از خودمان شرمنده میشدیم و شما را به خدا میسپاردیم... کاش بخاطر اینهمه سال دوری و سختی و دلهره، گوشه نگاهی به ما بندازی بابا جان که چه سخت تشنه یک نگاه شمایم. ‌‌ حضرت عشق حضرت پدر امروز روز شماست؛ روز شهید... باز هم پیروز میدان شدی و مُزد اینهمه سال مجاهدت و سختی و خستگی را چه با افتخار از خود سیدالشهدا گرفتی. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی ( عصر جمعه) ▪️توصیه شده در عصر جمعه
🌹صلوات، کلید قبولی نماز، استجابت دعا و بر آورده شدن حاجات است. 🌹 📚 دایرة المعارف جامع صلوات صفحه ۵٢۴ 🤲اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم🌹 ⇨۞⊰•🌸•⊱۞⇦ نام مبارک رسول الله ص ۹۲ نام مبارک امام علی ع ۱۱۰ نام مبارک حضرت فاطمه س ۱۳۵ نام مبارک امام حسن ع ۱۱۸ نام مبارک امام حسین ع ۱۲۸ نام مبارک امام سجاد ع ۱۱۰ نام مبارک امام محمد باقر ع ۹۲ نام مبارک امام صادق ع ۳۵۳ نام مبارک امام موسی بن جعفر ع ۱۱۶ نام مبارک امام رضا ع ۱۱۰ نام مبارک امام جوادالائمه ع ۹۲ نام مبارک امام هادی ع ۱۱۰ نام مبارک امام حسن عسکری ع ۱۱۸ نام مبارک امام عصر ع ۵۹ نام مبارک حضرت ابوالفضل ع ۱۳۳ نام مبارک حضرت زینب ۶۹ به عدد ابجدی صلوات که ۵۵۷ می باشد https://rubika.ir/joing/DFIBAAFF0GBGOPQUNJFWQRDYTCXTMXNX راه بهشت مسافران چشم انتظار🌹🌹🌹
هدایت شده از حامیان سردار قاآنی
🔴 هنوز سید حسن صحبت نکرده، رژیم صهیونیستی تعدادی از کارگران فلسطینی را که پس از حمله ۷ اکتبر بازداشت و شکنجه کرده بود آزاد کرد. 🔹۳۲۰۰ نفر از آنها که کلا هشت هزار نفر برآورد می‌شوند پیاده به گذرگاه کرم ابوسالم رسیدند. نه از خانواده هایشان خبر دارند نه کسی از آنها خبر دارد و کسی آماده انتقال آنها نیست. ‌‌اخبار دقیق فلسطین در کانال سردار قاآنی👇 https://eitaa.com/joinchat/2972123219C5b728b290b
شباهت شهید ولید ذیب با شهید محسن حججی مورد توجه کاربران لبنانی قرارگرفته شادی روح صلوات📿 🇮🇷@FADAEYN🇮🇷
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ نمیدانستم چه خبری شنیده...😟😨 که با چند دقیقه آشنایی، مصطفی🌸 است و خواهرش نامحرم و دیگر میترسد تنهایم بگذارد...😥😥 همین که میتوانستم.. در سوریه بمانم، قلبم قرار گرفته و آشوب جانم حس مصطفی بود.. که نمیدانستم برادرم در گوشش چه میخواند... در خلوت راهروی بیمارستان خاطره خبر دیروز، خانه خیالم را به هم زد..😢 و دوباره در عزای پدر و مادرم به گریه افتادم... 😭 که ابوالفضل در را باز کرد،.. چشمان خیسم زبانش را بست و با دست اشاره کرد داخل شوم... تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم... که چشمم افتاد و بیصدا وارد شدم... سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرف های ابوالفضل دل مصطفی را سنگین تر کرده بود.. که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بی حرکت مانده... و همه احساسش از آسمان چشمان روشنش می بارید...روی گونه اش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانی اش پیدا بود.. قفسه سینه اش هم باندپیچی شده است که به سختی نفس میکشید... زیر لب سالم کردم.. و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد.. و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از غصه آتش گرفت... ابوالفضل با عجیب لب تختش نشست..😟 و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد _من از ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!😊 سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد _الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا! مصطفی در سکوت،... ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
هوای گرم تیرماه و شرجی بودن هوا، اکثر نیروهای مستقر در شهرک دارخوین را به اورژانس کشانده بود؛ حتی فرمانده لشکر یعنی حاج‌حسین خرازی را! به محض ورود فرمانده لشکر به اورژانس، پزشک و پرستاران، مشغول معاینه و مداوای او شدند. به تشخیص پزشک، اول، یک سرم، و بعد هم قدری دارو به او تزریق کردند. پس از مدتی، یک سبد گیلاس نزد حاج حسین بردیم تا بخورد؛ ولی او سبد را برگرداند و گفت: اول، به تمام مجروحان و بیمارانی که در اورژانس هستند، بدهید و سپس برای من بیاورید. سبد گیلاس را به دیگر بیماران اورژانس تعارف کردم و ته‌مانده‌ی سبد گیلاس را برای حاج‌حسین آوردم. فروتنانه گفت: نمی‌خورم. گفتم: چرا؟ حالا که همه‌ی بیماران اورژانس از این گیلاس خورده‌اند! جواب داد: وقتی تمام نیروهای لشکر گیلاس داشته باشند و بخورند، من هم گیلاس می‌خورم. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار
‍ ♡بسم رب الحسین♡ 🍃همه درگیر بودند، درگیر شهادت، به دنبال کسب لیاقت از عمه ی سادات تا پر بکشند به و بشوند 🌷 🍃تا بشوند *شهید* و رنگ بدهند زندگی بی رنگ و ظلمت زده ی ما را. اما میان این شلوغی ها، میان این دعاهای شهادت، دعای تو عجیب به دستان عرش خدا رسید و گویی مستقیم عطر چادر خاکی (ص) را گرفت🌹 🍃گویی عمه جانمان (س) شهادت نامه ات را به دست مادرش سپرده بود و تورا در سپاه سربازان او نهاده بود که اینگونه زهرایی(س)، را در آغوش کشیدی. 🍃آن لحظه ای که ایمان و اعتقاداتت را برتری دادی و دست پهلویت را نشانه گرفت؛ همان لحظه بود که خدا بالید به پهلوی شکسته ات و فخر کرد به زمین و زمان از داشتن چنین بنده ی دلبری❣ 🍃گویا علاقه ات به ، غیرت علوی ات و همه و همه ی این ها تورا با تمام وجود به سمت وظیفه ی دینی ات کشاند و در اخر این تو بودی که عاقبت بخیر شدی🕊 🌺به مناسبت سالروز 🌸تاریخ تولد : ٩ آبان ۱۳۷۱ 🌸تاریخ شهادت : ۳ فروردین ۱۳۹۳ 🌸مزار شهید : بهشت زهرا 🌸محل شهادت : تهران •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
آخرین‌بار که مداحی کرد بیت اولِ شعرش این بود.. خِجالت می‌کشم ڪه مَن سَرم رو تَنَمه حُسین از اون لَحظـه‌یِ آخری بـه تَنم ڪَفنه حُسین.. .. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
✨💠✨ ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش 【(علیه السلام)】 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ 🌹 اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ تعجیل در فرج،هدیه به امام رضا علیه السلام صلوات      ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
💠استاد انصاریان 🔸 دین‌شناسی عبادت است و باعث می‌شود انسان به جایگاه بلند ملکوتی دست یابد، اگر کسی دین را نفهمد خدا به عمل او خشنود نمی‌شود؛ انسان خدانشناس دست به اختلاس، دزدی و غارت می‌زند. ------------------
💠 🔻عالم رباني، ملا احمد نراقي رحمه الله علیه: 🔸تواضع، مزرعه خضوع و حياست و شرف تام حقيقي سالم نمي‌ماند مگر از براي كسي‌كه متواضع باشد نزد خدا. 📚معراج‌السعادة ص 229 ------------------
با خدا شاد باش و لذت ببر نقل است که خداوند خطاب به حضرت داود می گوید: «یَا دَاوُدُ! بِی فَافْرَحْ وَ بِذِكْرِی‏ فَتَلَذَّذ= ای داود! با من شاد باش و از من لذت ببر». کسی این را می‌فهمد که بلوغ انسانی پیدا کرده باشد و می‌تواند از بودن با طرف مقابل، شاد باشد و از او لذت ببرد، یعنی یک سنخیت می‌خواهد. ❤️🍃یکی از اسم‌ها خدا «مرتاح= شاد» است. نمی‌شود به خدا نزدیک شوی و شاد نشوی. 😍 آدم بالغ که شد و به عشق افتاد، دنیا برایش قشنگ می­شود و همه چیزش لذت‌بخش، زیبا و دوست‌داشتنی می­‌شود. 🌺🍃اساس دین، و است 🦋خدا دینش را با عشق شروع کرده. «لا اله الا الله» یعنی شهادت می‌دهم که هیچ و هیچ جز خدا نیست ------------------
🏴رفتن به روضه یڪ عبادت مهم است 💠آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): ✍️حبیب ابن مظاهـر را در خـواب دیدند به او گفتند با این مقامی کہ داری چه آرزویی داری؟ حبیب گفت آرزو دارم زنـده شوم و بہ مجالسی کہ ذکـر مصیبت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام را می‌کنند بروم بنشینم و در مصیبت اهل بیت گریه کنم من در زمان بچگی این را از منبری‌های قدیمی شنیدم خود گریه کردن یک چیزی است « مَنْ اَبْڪـٰی وَجَبَتْ لَـہُ الْجَنَّة» کسی که گریه کند یا بگریاند مثل منبری‌ها کہ روضه می‌خوانند و مـردم را می‌گریاند یا تباکی کند، یعنی گریه ات نمی‌آید دستت را جلوی چشمت بگذار به این عمل تباکی می‌گویند «بهشت بر او واجب می‌شود» اینقدر گریه بر امام حسین علیه‌السلام ثـواب دارد آیت الله خوانساری رحمت الله علیہ با آن همه علمی کہ دارد باز هم ترس خدا را دارد می‌گوید من دست خالی هستم و فقط بہ یک عملم خیلی امید دارم و آن این است کہ هـر جا که روضه بود می‌رفتم و می‌نشستم و بر مصیبت امـام حسـین علیه‌السلام گریہ ------------------