eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
107 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
264 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نماز مخصوصے در روز چهارشنبه بعد از نماز عصر براے برآورده شدن حاجت نماز روز چهارشنبه هدیه به امام جواد(ع) ۲رکعت بلافاصله بعد از نماز عصر هدیه به امام جواد مثل نماز صبح ۲ رکعت وبعد از سلام۱۴۶ مرتبه ،نه کمتر ونه بیشترذکر ماشاالله،لا حول ولا قوه الا بالله وبعد حاجت میخواهید *التماس دعای فرج*🤲 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🌺🌸🌺🌸🌸
31.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ❇️تلاوتی زیبا از قاری بین‌المللی کشورمان استاد حامد شاکرنژاد در حـرم مطهر حضرت أباالفضل‌العباس علیه‌السلام 📖آیاتی از سوره مبارکه آل‌عمران و سوره مبارکه توحید ⏰مدت‌زمان تلاوت : ۲۴:۱۹ ✳️🌺اعیاد شعبانیه مبارکباد🌺✳️ 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج ؛*┄┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄┄┄* قـرآنـی نـغـمـه‌هـای بـهـشـتـی
💚مولودی_حضرت_عباس (ع)💚 🎧حاج محمود کریمی🎧 حبل المتین و ببینید ماه زمین و ببینید آی عاشقا آقا زاده ام البنین و ببینید اسمش با شیدایی گره خورده دل عالمی رو برده طفلی که خوابیده تو گهواره خوده حیدر کراره ذکر خدا رو لبهاشه ای جانم حسین محو دستاشه ای جانم چقدر شبیه باباشه ای جانم 🌹ای جانم ابالفضل جانانم ابالفضل دست کریمه حسینه فوز عظیمه حسینه اسمش ب بسم الله الرحمن الرحیم حسینه دستم به سمت حرمش بالاست شده قبله من عباس هستم اگر بنده عباسم پناهنده به عباسم غرق ستاره گیسوشه ای جانم بهشت تاری از موشه ای جانم ماه دیار شیش گوشه ای جانم 🌹ای جانم ابالفضل جانانم ابالفضل هستم گدای ابالفضل جانم فدای ابالفضل پر میزنه قلب من برا دولت سرای ابالفضل یارا زدی شعله تو بر جانم پریشان پریشانم جانا دوباره منه ناقابل دخیلم یا ابوفاضل شیر حیدر کراره ای جانم تا محشر علمداره ای جانم خدا خیلی دوسش داره ای جانم
هدایت شده از بسم الله بنیامین
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | برای شما، برای من! بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
از ويژگيهای ابراهيم اين بود که معمولا کسی از کارهاش مطلع نميشد. بجز کسانی که همراهش بودند و خودشون کارهاشو ـمشاهده ميكردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهاش حرفی نميزد. هميشه هم اين نکته رو اشــاره ميکرد که: کاری كه برای رضای ـخدا❤️س پس گفتن نداره. يا "مشکل کارای ما اينه که براي رضای همه کار ميکنيم، به جز خـ❤️ـدا." ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 به دلخواه صلوات ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
شهید همیشه روی آمادگے جسمانے خودشون ڪار میکردن هر روز به پیاده روی و ورزش مے پرداختند از ایشون پرسیدیم ڪه حاج آقا شما چرا انقدر ورزش مے کنید ڪه شهید فرزانه در پاسخ به ما گفتند: ما اگر اعتقادمون اینه امام زمان (عج) به سرباز نیاز دارند باید ورزش ڪنیم و از آمادگے جسمانے برخوردار باشیم چون آقا سرباز تنبل نمے خواهند.🤍✨ 🍃🍃🍃❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نآمِ‌شیرینِ‌توبابُغض‌گِرِه‌خور‌ده‌حُسِین روزِ‌ میلادِ‌ تو‌ هَم‌ شادَم‌ و‌ هَم‌ گِریانَم ¹²⁸ ♥️ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
به خواهران و برادرانم توصیهـ✅ می کنم که پیرو ولایت باشند حتی اگر به قیمت جان آن ها باشد... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🎙 تا کسی شهید نبود شهید نمی‌شود 🎙 ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍️نویسنده: ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹