eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
253 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 روز پنجشنبه متعلق به امامین عسکریین علیهما السلام و سالروز ولادت امام سجّاد علیه السلام را با فرازهایی بسیار زیبا از سوره های شعراء، واقعه و طه، آغاز و به ارواح مطهرشان تقدیم می نمائیم. آرامش باقرآن میلادامام سجاد قرآن مسیری به سوی نور 🌸🍃
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* ** *🌒 مردی به محضر امام سجاد علیه‌السلام آمد و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد* *🔰↓امام سجاد علیه‌السلام فرمود:* *بیچاره انسان که در هر روز دستخوش سه مصیبت است که از هیچ یک عبرت نمی‌گیرد در صورتی که اگر عبرت می‌گرفت مصائب دنیا برای او آسان می‌شد* *⓵←هر روز که از عمر او می‌گذرد از عمر او كاسته می‌گردد در صورتی که اگر از مال او چیزی كاسته می‌شد قابل جبران بود ولی كاهش عمر قابل جبران نیست* *⓶←هر روز رزقی که به او می‌رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد و اگر ار راه حرام باشد عِقاب دارد و این حساب و عِقاب در دادگاه الهی در انتظار او است* *⓷←مصیبت سوم از همه بزرگتر است و آن اینكه هر روز که از عمر انسان می‌گذرد به همان اندازه به آخرت نزدیک می‌گردد ولی نمی‌داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ؟* *✳️ اگر به راستی فكر این سه مصیبت باشد گرفتاری‌های مادی در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد* *📚 ↲داستان دوستان* *محمد محمدی اشتهاردی* ** *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
AUD-20240215-WA0001.mp3
12.27M
‏فایل صوتی از طرف aliakbariebrahim049
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
* ۲۴۷* ** ** *- چرا ما مُردن خودمان را باور نداریم؟* *- چرا ما مُردن خودمان را دور می‌بینیم؟* *- چرا ما فکر می‌کنیم هنوز خیلی وقت داریم؟* *و این درحالیست که دائماً به چشم،* *مُردن ناگهانی دیگران را می‌بینیم.* *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
AUD-20240215-WA0007.mp3
11.02M
‏فایل صوتی از طرف aliakbariebrahim049
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
* ۱۳* * | * *آدما مجبورن برن سراغ مشغله های دنیا!* *شغل، ازدواج، فرزند، تحصیل و ....* *خب چطوری ممکنه آدم وسط اینهمه شلوغی با مشکلات و مصائب مربوط به هرکدوم، از یاد خدا غافل نشه ؟* *✘ چرا من نمی تونم؟* *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
4_5886390942755193312.pdf
495.6K
(متن دعای مشلول)  Pdf @zekrroozane  ذکرروزانه
🌻زندگی نامه شهیده زینب کمایی🌻 (کبری طالبی نژاد :مادر شهید) بعد از این که خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد میگفت :من میترا نیستم اسمم زینبه، با اسم جدیدم صدام کنید. از باباش و مادربزرگش به خاطر این که اسمش را میترا گذاشته بودند ناراحت بود. من نُه ماه بچه ها را به دل می کشیدم اما وقتی به دنیا می آمدند ساکت می نشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند. اسم پسر اولم را جعفر انتخاب کرد و دومی را مادرم. جعفر اسم های اصیل ایرانی را دوست داشت. مادرم با این که حق انتخاب اسم بچه ها را داشت، اما حواسش بود طوری انتخاب کند که خوشاینده دامادش باشد. زینب ششمین فرزندم بود و وقتی به دنیا آمد مادرم اسمش را میترا گذاشت. او خوب می دانست که جعفر از این اسم خوشش خواهد آمد. بعد از انقلاب و جنگ دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد دوست داشت همه جوره پوست بیاندازد و چیز دیگری بشود چیزی به اراده و خواست خودش نه به خاطر من جعفر یا مادر بزرگش،اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند. اما طبق عادت چند ساله اسم‌ میترا از سر زبانشان نمی افتاد اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز، روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود. دو دوست دیگر زینب هم می‌خواستند اسمشان را عوض کنند. برای افطار دختر ها، برنج و خورشت سبزی پختم همه چیز آماده بود و منتظر آمدن دوستان زینب بودیم اما آنها بدقولی کردند و آن شب کسی برای افطار به خانه ما نیامد. زینب خیلی ناراحت شد به او گفتم: مامان چرا ناراحتی؟ خودت نیت کن اسمت را عوض کن! ما هم کنارِتیم مادربزرگ و خواهر و برادرتم نیت تو رو میدونن. آن شب زینب سر سفره افطار به جای برنج و خورشت، فقط نان و شیر و خرما خورد. و گفت: افطار امام علی چیزی بیشتر از نون و نمک نبوده. آنقدر محکم حرف می‌زد و به چیزی که می‌گفت اعتقاد داشت، که دیگران را تسلیم خودش می کرد. با این که غذای مفصلی درست کرده بودم بدون ناراحتی کنار زینب نشستم و بااو نون و شیر خوردم. اون شب، زینب رو به تک تک اعضای خانواده کرد و گفت: از امشب به بعد اسم من زینبه. از این به بعد به من میترا نگید. مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت. شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند. ادامه دارد... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹