🎋🌼 ﷽ 🌼🎋
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
🎋(فرازی از دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه)
💫 به نام خداوندی که رحمن و رحیم است
💞 مــ♡ـــولای مــن
حجّتت برتر از آن است که بتوان همۀ آن را به دایرۀ وصف کشید و بزرگیات بالاتر از آن است که بتوان به عمق و ژرفای آن رسید و نعمتت بیش از آن است که به شماره درآید و احسانت افزونتر از آن است که کمترینش سپاس شود.
🌼ای رحم کننده ترین رحم کنندگان🌼
🌼🎋التماس دعای خیرشما🎋🌼
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋
🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼🎋🌼
💛✨🍁 ﷽ 🍁✨💛
💛✨🍁✨💛✨🍁✨💛
✨🍁✨💛✨🍁✨💛
🍁✨💛✨🍁✨💛
✨💛✨🍁✨💛
💛✨🍁✨💛
✨🍁✨💛
🍁✨💛
🍁 بسم الله الرحمن الرحیم 🍁
🌹جملاتی زیبا ازحضرت علی (ع)🌹
💛🍁 مردم را با لقب صدا نکنید.*
🍁💛 روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.*
💛🍁 خدا را همیشه ناظر خود ببینید.*
🍁💛 لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.*
💛🍁 بدون تحقیق قضاوت نکنید.*
🍁💛 اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.*
💛🍁 صدقه دهید،چشم به جیب مردم ندوزید.*
🍁💛 شجاع باشید،مرگ یکبار به سراغتان می آید.*
💛🍁 سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.*
🍁💛 دین را زیاد سخت نگیرید.*
💛🍁 با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.*
💛 *( نهج البلاغه )* 💛
💛🍁التماس دعای خیرشما🍁💛
🍁✨💛
✨🍁✨💛
💛✨🍁✨💛
✨💛✨🍁✨💛
🍁✨💛✨🍁✨💛
✨🍁✨💛✨🍁✨💛
💛✨🍁✨💛✨🍁✨💛
هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮
┄═﷽═┄
.☀️ تنفسصبح
📖 پانصد و یازدهمین (۵۱۱) صفحه نورانی قرآن کریم .️
🔷🔹
️✨🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃
🍂🌺🍃
🌺🍃
🍃
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورةمبارکة الفتح
✨✨
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
.
هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
2_1152921504696762292.mp3
638.8K
╭═━⊰🍃🌺🌻🍃⊱━═╮
┄═﷽═┄
.☀️ تنفسصبح
📖 پانصد و یازدهمین (۵۱۱) صفحه نورانی قرآن کریم .️
🔷🔹
️✨🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃
🍂🌺🍃
🌺🍃
🍃
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورةمبارکة الفتح
✨✨
🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
.
هدایت شده از حسینیهامالبنيین(سلاماللهعليها)
(🍃)اَللّهُـمَّ
🌿(☘)صَـلِّ
🌱🌿(🍃)عَـلىٰ
☘🌱🌿(☘)مُحَمَّـدٍ
🍃☘🌱🌿(🍃)وَ آلِ
☘🍃☘🌱🌿(☘) مُحَمَّـدٍ
🍃☘🌱🌿(🍃)وَ عَـجِّلْ
☘🌱🌿(☘)فَرَجَهُـمْ
🌱🌿(🍃)وَ اَهْـلِکْ
🌿(☘)اَعْـدَائَهُمْ
(🍃)اَجْمَعِیـن
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
هدایت شده از بسم الله بنیامین
💠#نماز_اول_وقت 💠
اذان را که داد
بلا فاصله رفتیمـ برای نماز جماعت،
نماز مغرب رو خوندیمـ به جماعت
و تمومـ شد.
یکی از بچه ها اومد
و خبری داد به #حاج_حسین!
.
#حاج_حسین از من که امامـ جماعت بودمـ
عذر خواهی کرد و
گفت ؛نماز عشاء رو باید فرادا بخونمـ
و برمـ قرارگاه
.
وقتی شروع کرد به #نماز خوندن
چهرش رو دیدمـ
در حالت قنوت بود و
در حالی که قطرات #اشک
روی گونه هاش می غلتید
دعای حضرت نوح(ع)رو میخوند و
.
معناش این بود:
خدایا از تو میخواهمـ
که همه ی کفار را از تمامـ
بلاد زمین محو و نابود سازی...
#نماز_اول_وقت_شهدا
🌹 #شهید_حاج_حسین_خرازی 🌹
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#وحید_فرهنگی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻فیلم دیده نشده از صحبتهای پدر سردار شهید حاج حسین خرازی درباره سرلشکر شهید حاج محمدرضا زاهدی
در جمع رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
مسجد شهرک دارخوین - مهرماه سال ۱۳۶۶
#شهید_محمدرضا_زاهدی
#شهید_حسین_خرازی
┄❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
هدایت شده از بسم الله بنیامین
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔸صفحه : ۹۸-۹۷
🔻قسمت : ۵۷
همرزم شهید: ناصر قزوینی
یک بار من و حسین و آقای خواجویی و یکی دیگر از بچه ها برای شناسایی به آب های هور《تبور》رفتیم.
آقای خواجویی، با یکی از بچه ها جلو رفت. من و حسین را برای تامین گذاشتند.
سن من بیشتر از حسین بود. قرار شد اگر اتفاقی افتاد، من تصمیم بگیرم. به ما گفتند تا یه ساعت صبر کنین. اگه ما نیومدیم، شما برگردین.
یک ساعت منتظرشان شدیم؛ نیامدند. به حسین گفتم نیم ساعت دیگه هم منتظرشون بمونیم. باز نیم ساعت ایستادیم. خبری ازشان نشد و برگشتیم. سوار بلم(قایق کوچک) شدیم. زمان برگشت، همه چیز به نظرم جدید می آمد.
رفتیم جلوتر. گفتم حسین، این راه غریبه است! این نی ها، به هم بسته است. وقتی می اومدیم، آبراه باز بود! نیزار، این جوری نبود! نی ها این قدر تو هم گره نخورده بود! حسین هم با تعجب به اطرافش نگاه کرد! گفت من هم همین فکر رو می کنم.
باز کمی جلوتر رفتیم. مطمئن شدیم راه را اشتباه آمده ایم. از راهی که رفته بودیم، برگشتیم. توی فکر بودیم که چکار کنیم و از کجا برویم که چیزی نزدیک بلم، توی آب افتاد. تو آب را نگاه کردم. تا آمدم بگویم نارنجکه...، منفجر شد، و هم زمان از فاصله ی ۵ متری، ما را زیر رگبار گرفتند. خدا خواهی بود که تیر بهمان نمیخورد! یک لحظه تیراندازی قطع شد. فهمیدم خشاب تیر بارشان خالی شده. گفتم: حسین، بزن کنار... بزن کنار... تا یه خشاب دیگه می ذارن، فوری از تیررس شون بیا عقب... پارو زدیم و کمی عقب آمدیم. صداشان می آمد. گوشم را تیز کردم. صدای گنگ و نامفهومی به گوشم رسید. شک داشتم فارسی حرف می زنند یا عربی! فرصتی نبود. داشتند تیربار را آماده میکردند. گفتم حسین، اگه تیربار بزنن، این بار کارمون ساخته است! ریسک کردم، دلم را به دریا زدم و بلند داد زدم آهای... برادرا، کی هستین؟ آهای... تیر نزنین... از آن طرف هم عراقی ها با شنیدن صدای من بیکار ننشستند و به کمک برادران ایرانی آمدند. انگار کل تجهیزات شان را با خود آورده بودند تا از ما پذیرایی مفصلی بکنند! آتش خیلی سنگینی بود. شانس آوردیم توی آن همه صدا، بچه ها صدایم را شنیده بودند. یک نفر گفت برادر، کی هستی؟! بیا نزدیک. نفس راحتی کشیدم. گفتم حسین، معطل نکن! با تموم قدرتت پارو بزن؛ تا پشیمون نشده ان! رفتیم جلو. هنوز عراقی ها دست بردار نبودند. عزم شان را جزم کرده بودند تا دست خالی برنگردند! آتش بود که روی سرمان می ریختند.
❤️@hafzi_1❤️
کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹