🏴 لوح | تقدیم پیشگاه تو
▫️ تصویرسازی نمادین از تقدیم دست علمدار جبهه مقاومت به ساحت مقدس قمر بنیهاشم (ع)
#ما_ملت_امام_حسینیم
▫️اثر: حسن روحالامین
▫️شاعر: محمد مهدی صمیمی
▫️تایپوگرافی: مهدی دقیقی
@hagigei
◾️#امام_زمان عجّلاللهتعالیفرجهالشریف:
«فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ وَ لَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِباً، فَلاَ نْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاَبْكِینَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً؛
اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت و مُقدَّرات الهی مرا از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنانكه با تو جنگیدند، بجنگم و با كسانیكه با تو اظهار دشمنی كردند خصومت نمایم، اما صبح و شام بر تو ندبه میكنم، وبه جای اشك برای تو خون گریه میكنم»...
📗فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
@hagigei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 جنایتکاران روز عاشورا از این سگ هم کمتر بودند 🏴
واقعا که "أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ"
🔺حمید رسایی🔻
@hagigei
🏴 عاقبت چشمان گریان برای أباعبدالله الحسین علیه السلام
🖤 #امام_سجاد علیه السلام فرمودند:
🌱أَیُّما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْناهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهما السلام) دَمْعَةً حَتّی تَسِیلَ عَلی خَدِّهِ، بَوَّأَهُ اللهُ بِها فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسْکُنُها أَحْقاباً
☘ هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین علیه السلام گریان شود، به گونهای که اشک بر گونههایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در خانههای بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آنها به سر بَرَد.
📚 بحارالانوار، ج ۴۴
@hagigei
YEKNET.IR - roze 2 - shabe 11 moharram1399 - banifatemah.mp3
7.63M
🌴همه از خیمه ها بیرون دویدند
🌴ولی سالار زینب را ندیدند
😭😭😭😭😭
🎤 حاج سیدمجیدبنی فاطمه
@hagigei
هر دلی امشب پریشان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
همه اصحاب حسین روی زمین افتاده
گلی از گلشن بی مثل و قرین افتاده
پسر فاطمه و حامی دین افتاده
ظلم و کین گشته فراوان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
یک طرف نقش زمین پیکر پاک اکبر
پشت خیمه تن پر خون علی اصغر
یک طرف جسم حسین بی کفن است و بی سر
بر زمین جسم جوانان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
یک طرف جسم علمدار حسین افتاده
یک طرف یار وفادار حسین افتاده
یک طرف محور ایثار حسین افتاده
کودکانش همه گریان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
یک طرف زینب کبراست چنین حساس است
یک طرف پیکر بی دست عمو عباس است
یک طرف غرق به خون پیکر خیر الناس است
وای از سوز یتیمان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
یک طرف به قتلگه جسم به خون غلتان است
یک طرف دختر غمدیده ی او عطشان است
یک طرف خواهر مظلومه ی او گریان است
زینبش سر به گریبان،امان از این غم
آمده شام غریبان،امان از این غم
#رضا_یعقوبیان
#شام_غریبان
@hagigei
Motiei_Babolharam_net_shab11-2.mp3
3.63M
#روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۹۹ به نفس حاج میثم مطیعی•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
#مرحوم_آیت_الله_حائری_شیرازی
تو شبهای #شام_غریبان که شمع به دست می گیرید، باد می زنه شمعتونو خاموش می کنه. بعد شمعتون رو می برید پیش یکی که هنوز شمعش روشنه تا با آتش اون، مال خودتون رو روشن کنید.
مشعل روشن، #عشق حسین بن علی علیه السلام است هر کسی پیش او بره، #چراغِ خاموشش رو روشن میکنه
روشن
@hagigei
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماری ام آتش پرستارم شده
ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده
پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده
ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده
جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهایی ام تنها همین یارم شده
من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده
بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟
جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده
گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده
شعله های کربلا آتش به جانم زد "حسان"
آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده
#حبیب_الله_چایچیان
#شام_غریبان
@hagigei
4_5936169291593287546.mp3
6.36M
🌴طفل صغیری ز حسین گم شده ساربان
🌴قامت زینب ز علم خم شده ساربان
🎤 #حاج_محمدرضا_طاهری
🎤 #حسین_طاهری
#شام_غریبان
@hagigei
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
#آجرک_الله_یا_بقیة_الله💔
#شام_غریبان 💔
@hagigei
#پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
به وسیله من #هشدار داده شدید و به وسیله #علی (علیهالسلام) #هدایت مییابید و به وسیله #حسن (علیهالسلام) #احسان میشوید و به وسیله #حسین (علیهالسلام) #خوشبخت میگردید و بدون او بدبخت،
و بدانید که #حسین (علیهالسلام) #دری از درهای #بهشت است، هر کس با او #دشمنی کند، خداوند بوی #بهشت را بر او #حرام میکند.
📚البرهان فی تفسیرالقرآن، ج ۳
@hagigei
🌾 روایتی از ۱۳شهید نوجوان جهرمی که روز عاشورای ۶۲ تشنه شهید شدند...
🌷 اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.
نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچهها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند.
فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کومولهها هستند، کومولهها هستند.»
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است.
آنان تمام وسایل بچهها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینیبوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد.
تمام حواسم پیش بچهها بود، خدایا چه بر سر بچهها میآورند. جرأت نمیکردم از سرنوشت بچهها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بیجان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند.
📚کتاب خاطرات دردناک
ناصرکاوه
☝ راوی:غلام رشیدیان
@hagigei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بوسه علیرضاجهانبخش به مچبند مشکی عزای#ابا_عبدالله (ع) بعد از گلزنی
@hagigei