eitaa logo
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
297 دنبال‌کننده
442 عکس
193 ویدیو
5 فایل
هرشهیدی را که دوستش داری❤️کوچه دلت را به نامش کن مطمئن باش در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهات نمی‌ذاره😍 بذار در این وانفسای دنیا «فرمانده ی دلت» دوست شهیدت باشه🕊 کانال مثل ابراهیم جانباز مدافع حرم شهیدحاج علی خاوری🕊 ارتباط با ادمین @anbare
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5909115369905194381.mp3
2.13M
♻️"ارتباط عجیب دختر دبیرستانی باشهید " 🔰این خاطره مربوط می شود به ارتباط یک دختر دبیرستانی باشهید مهدی ناصری که بیش از ۲۵سال پیش در یکی از یادواره‌های شهدا گفتم حاج حسین کاجی ــــــــــــــ https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
♻️"ارتباط عجیب دختر دبیرستانی باشهید " 🔰این خاطره مربوط می شود به ارتباط یک دختر دبیرستانی باشهید
✨🌺 ولی چقدر قشنگ گفت : وقتی‌ شھید‌ بشی همه‌ از خداشونه‌ یه‌ شب‌ کنارت‌ باشن .. اما‌ اگه‌ بمیری‌ همه‌ میترسن حتی‌ یه‌ دقیقه‌ بیشتر کنارت‌ بمونن ..👌
📷یک زن تبریزی امروز سرویس جواهراتی به ارزش یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون تومان به جبهۀ مقاومت در لبنان اهدا کرد. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
💢 دیشب حملات گسترده ای به حدود 20 ساختمان مربوط به موسسه "قرض الحسن" در سراسر ضاحیه و بیروت رخ داد قرض الحسن، از ابتکارات حزب الله برای جبران وضعیت فروپاشی مالی لبنان و تحریم بانکی حزب الله بود که توسط خیرین و خود مردم اقدام به کمک به نیازمندان و‌... میکرد 🔸در حقیقت اسرائیل گام بعدی جنگ یعنی تلاش برای آسیب به اقتصاد حزب الله و سیستم و ساختار حمایتی حزب الله از مردم و بالاخص شیعیان رو آِغاز کرده آواره شدن یک دفعه ای حدود یک میلیون نفر از جمعیت بین ۵ تا ۶ میلیونی، بعد از ترور سید عزیز، وضعیت اجتماعی و اقتصادی خاصی را رقم زده و غربی ها سعی دارند این مسئله را به یک بحران اجتماعی در لبنان و مقدمه سازی جنگ داخلی تبدیل کنند! آن هم برای یک کشوری که مفهوم "ملت لبنان" اصلا برایش مفهوم ندارد....مخصوصا که جنگ ادامه دار و تخریب زیرساخت ها تداوم یابد! 🔸در این پازل کمک های مالی ایران و... جایگاه و اهمیت کنونی آن درک می‌شود. که الحمدالله موج خوبی هم در ایران توسط مؤمنین آغاز شده است. مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ به‌هرحال، چه کسی حاضر است کارهای خوبی مثل اهدای جان و مال پیش خدا پس‌انداز کند تا وقت برگرداندن، خدا برایش چند برابرشان کند و آن کس پاداشی ارزشمند داشته باشد؟! https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هرکس هرکاری می تواند برای ضربه زدن به اسرائیل انجام دهد فتوای ولی فقیه امام خامنه‌ای👇 بازتاب گسترده اقدام بانوی تبریزی در بین صهیونیست‌ها و رسانه‌های عبری! 🔹‌️ کارشناس و تحلیلگر اسرائیلی؛ یک زن تبریزی طلاهای خود به ارزش ۳۵ هزار دلار را به جبهه مقاومت لبنان اهدا کرده است، البته در این مدت تعداد زیادی از زنان ایرانی طلاهای خود را اهدا کرده‌اند. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
«ما ازینجور خانواده‌هاییم که پرچم دشمن پا دری‌مونه» https://eitaa.com/haj_ali_khavari
که یگانه مرد‌عالم فرمایش کرد؛ «خَيرُ الضِّحكِ التَّبَسُّمُ» بهترين خنده، لبخند است. https://eitaa.com/haj_ali_khavari
«گفت: آخرین پرنده‌ی پریده از درختی کهنه رو تصور کن؛ اونجوری سوت و کورم. جواب داد: زیاد بگو «یٰا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّٰامِتینَ» ای کسی که از حالِ دلِ منِ ساکت خبر داری...» https://eitaa.com/haj_ali_khavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*** یک‌بار رفقای گردان برنامه‌ی رزمایش، تمرین و آمادگی جسمانی در یکی از مناطق کوهستانی گذاشته بودند. با اصرار زیادِ علی، من هم همراه‌شان راهی شدم. از قبل اطلاع نداشتم که منطقه کوهستانی‌ست؛ من بر اثر یک تصادف روی ویلچر می‌نشستم، به همین خاطر علی خیلی هوای من را داشت تا روحیه‌ام را حفظ کند. با ماشین تا دامنه‌ی کوه رفتیم، بعد از این باید پیاده‌روی می‌کردیم. گفتم: "علی جان! من با این ویلچرم چه‌طور باید برم اون بالا؟!" با خنده جوابم را داد و گفت: "نگران نباش درستش میکنم!". علی گفت: "صبر کن، الان برمیگردم". سراغ ایستگاه هلال احمر رفت و یک برانکارد امانت گرفت. گفت: "جواد جان این تمرین خیلی خوبی می‌شه برای جنگ واقعی، این دفعه رفتیم سوریه شاید مجبور بشیم مجروحی رو این‌طوری توی کوه و کمر حمل کنیم". من روی برانکارد خوابیدم و علیآقا به همراه چهار نفر از دوستان، چند کیلومتر در آن مسیر سخت و کوهستانی برانکارد را بالا بردند؛ بعضی از مسیرها خیلی خطرناک بود اما با هر زحمتی که شد، رسیدیم بالا. علی مثل پروانه دور من میچرخید، مدام میگفت: "چیزی کم و کسر نداری؟". من جهت رفع حاجت از کیسه‌ی مخصوص استفاده می‌کردم؛ از بخت بد، کیسه ‌آن‌جا سوراخ شد و لباس و کفشم نجس شد! حسابی به هم ریختم، با این وضع نمیتوانستم نماز هم بخوانم. وقتی علی متوجه شد، سریع آبی تهیه کرد و کفش و لباسم را شست. غروب که شد بعد از خواندن نماز، بساط شوخی و خنده‌ی رفقا برپا بود؛ صدای خنده‌ی بچه ها کل منطقه را گرفته بود. یکی از بچه‌ها صدای حیوانات را در می‌آورد، صدای گرگ عاشق ، گرگ دانش‌آموز و ... آن روزها، مشغول مطالعه‌ی کتاب سلام بر ابراهیم بودم؛ حسابی مجذوب مرام و منش شهید ابراهیم هادی شده بودم. کارهایی که علی برای من انجام میداد و منشی که داشت، خیلی شبیه شهدا بود. آن روز بعد از کلی بگو و بخند، شب در چادرهایی که برپا کرده بودیم به خواب رفتیم. نزدیک سحر بود که یک‌باره با صدای اذان بیدار شدم؛ بی‌اختیار یاد اذان شهید ابراهیم هادی افتادم که در تپه‌های انار اذان گفته و آن ماجراهای عجیب پیش آمده بود. موذن جمع ما کسی نبود جز علی خاوری. آن‌قدر این اذان برای من لذت‌بخش بود که دوست نداشتم هیچ وقت این اذان تمام شود. نیمه‌شب با صدای اذان علی، از گوشه‌ی چادر به آسمان خیره شده و غرق در عظمت و قدرت الهی بودم؛ داشتم برای داشتن چنین دوستان الهی و گمنامی خدا را شکر میکردم. اذان که تمام شد، علی آقا به سمت چادر من آمد و گفت: "داداش وضوداری!؟" گفتم: "نه علی جان!". سریع رفت با یک قابلمه آب آورد و بعد کمک کرد من وضو بگیرم. بعد سراغ بقیه‌ی بچه‌ها رفت و برای نماز بیدارشان کرد. فردا اول صبح، بچهها برای آمادگی بیشتر تمرینات مختلف نظامی، تیراندازی، کمین و ضدکمین و ... انجام می‌دادند و درنهایت پس از اتمام این مرحله، به شهر برگشتیم. جمله‌ی معروفی هست که می‌گوید: «تنها کسانی شهید می‌شوند که شهیدگونه زندگی کرده باشند»؛ علی واقعاً همین‌طور بود، خیلی مراقبت داشت. همین اواخر خیلی بیشتر از قبل در رفتارش دقت میکرد. حتی آن‌جا موقع غذا کشیدن و غذا خوردن، همیشه بهترین قسمت غذا و میوه را به رفقا میداد. من خیلی به این مسائل دقت می‌کردم، علی واقعاً خاص و دوست داشتنی‌تر شده بود. روزی حرف از شهادت بود، علی گفت: "دوست دارم اول تیر به چشمام بخوره، بعد دو تا تیر دوشکا بخورم و دو تا دست‌هام رو قطع کنه!". گفتم: "علی جان دیوونه شدی؟ این چه حرفیه؟". باز ادامه داد و گفت: "وقتی هم که دست‌هام قطع شد با صورت زمین بخورم". آن روزها گذشت و دوران بیماری علی رسید. بیمارستان که رفته بودم خیلی درد پهلو داشت، از درد به خودش میپیچید. زمان بستریاش مصادف با ایام فاطمیه بود، میگفت: "گمنامی خیلی لذت بخشه، دعا کنید من هم گمنام بمونم، اسم و رسم برای من مهم نیست". خیلی حال عجیبی داشت، بغض کرده بود و از غربت حضرت زهرا (س) میگفت. از ما خواست که در آن شب‌ها در روضه‌های بی‌بی (س) یادش کنیم، همان‌جا گفت: "یه روضه بخونید حالم بهتر میشه". همیشه دوست داشت کارهایش برای رضای خدا باشد و به چشم نیاید. این اواخر مشغول تهیه‌ی «سیبل متحرک» بود، با اینکه به شدت مریض بود اما تا آخر کار ایستاد و سیبل‌ها را تمام کرد. این سیبلها برای تیراندازی بسیار عالی بود، عمل‌کرد آن به صورت کشویی بود، طوری‌که وقتی تیر به سیبل می‌خورد، می‌افتاد و حس این‌که یک موجود زنده هدف قرار داده شده به تیرانداز منتقل میکرد. همه‌جا صحبت از سیبل‌های متحرک بود، گفتم: "علی جان دمت گرم با این حالِت شاه‌کار کردی، اسمت همه جا پیچیده!". میگفت: "تو رو خدا نگید این کار رو من انجام دادم، بذارید اجرش برام بمونه". https://eitaa.com/haj_ali_khavari