eitaa logo
حاج عمار
725 دنبال‌کننده
844 عکس
137 ویدیو
30 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت : حلب سوریه مزار : بهشت زهرا(س) قطعه۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز عاشورا یادم هست توی خانه غذا درست کرد. حدود چهل نفر بودیم. روز عجیبی بود. حتی موقع شستن دیگ و پختن غذا هم روضه می خواندند. تعداد کم بود ولی ، اثرش قابل قیاس نبود . @shahidmohammadkhani
گاهی شعر می گفت. توی مجلس، روضه میخواند؛ ولی سعی می کرد بیشتر به بچه ها بلندگو بدهد. خودش دنبال عزاداری بود. می خواست استفاده کند. توی اتاق می نشست برای شب، شعر آماده کند. صدای هق هق گریه هایش را می شنیدم. معمولا چهل روز قبل از محرم ریش هایش را حنا می گذاشت. @shahidmohammadkhani
مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست ... 🌺 برترین عید اسلامی، عید غدیر خم عید ولایت و وصایت، بر همگان مبارک باد 🌺 @shahidmohammadkhani
حاج عمار
دورش کردیم و گفتیم خب بگیددیگه، تعریف کنید...یه کم از اون روزا بگید. کمی مکث کرد و گفت حالا که اصرار میکنید یه مناسبتیش رو میگم،ولی اگه اشکم در اومد من میدونم وشما. خندیدیم و منتظر شدیم تا بگه. بسم اللهی گفت و شروع کرد: صبح که پاشدیم سریع یه صبحونه ای زدیم و به عمار گفتم ما میریم پیش نیروهاواسه تبریک عید.عمار هم یه دمت گرمی گفت و گفت منم یه کم کار دارم بعد بهشون سر میزنم. دو سه نفری رفتیم پیش نیروها.عید رو تبریک گفتیم و چایی زدیم و داشتیم بلند میشدیم که یه چیزی زد به سرم.رفتم پیش فرماندشون و دستش و گرفتم و گفتم با من بخون؛تعجب کرد!گوشی رو درآوردم از تومفاتیح اعمال روز عیدغدیر عقد اخوت روپیدا کردم و خوندم.برادر شدیم.ذوق کرد و ذوق کردم.بعد با همه بچه هایی که اونجا بودن صیغه برادری خوندیم...چند روز دیگه عملیات بود و به خیال خودم داشتم زرنگی میکردم.بگذریم. برگشتیم مقر اولین نفر عمار رو دیدم....عمار...عمار...عمار این عمار اون عمار همیشگی نبود بزرگ شده بود خیلی اینقدری که حتی چشای داغون منم میتونست ببینه که روحش زوری تو جسمش گیر افتاده و بفهمم که این روزا،روزای آخر با عمار بودنه...میدونستم عماردیگه مال این دنیا نیست. دویدم طرفش و دستشو گرفتم.نمیخواستم از دستش بدم.باید دست منم میگرفت.این بهترین فرصت بود.گفتم عمار هرچی میخونم تکرار کن وَاخَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَصَافَيْتُكَ فِي اللَّهِ وَصَافَحْتُكَ فِي اللَّهِ وَعَاهَدْتُ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ وَكُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَأَنْبِيَاءَهُ وَالْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عَلَى أَنِّي إِنْ كُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفَاعَةِ وَأُذِنَ لِي بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لاأَدْخُلُهَاإِلّا وَأَنْتَ مَعِي...خوند.بامن خوند.گفتم حالا بگو قبلتُ...گفت. قلبم آروم شد.انگار کلید بهشت رو دادن دستم.عمار دیگه برادرم شده بود...خودش گفت لاأَدْخُلُهَاإِلّا وَأَنْتَ مَعِي. هنوز آروم نشدم.رفتم سراغ اسماعیل.عمار هم اومد.و با اسماعیل هم قراربستیم.هنوز ارضا نشده بودم.ایندفعه با اسماعیل و عمار رفتیم تو اتاق.حاج ابوسعید اومدجلو.بغلش کردم و دستش و گرفتم و گفتم حاجی بخون.وحاج ابوسعید هم خوند...حالا دلم یه کم آروم گرفت. با خودم گفتم چه عیدپربرکتی.ای خدا شکرت... . حالا داداش عمار پرکشیده داداش سعید پرکشیده داداش شیخ مالک پرکشیده داداش اسماعیل همه وجودشو فدا کرده داداشام پر کشیدن و من...من تنهام. لامصبا گفتم اشکمو در بیارید من میدونم و شما. لبم به خنده بازه ولی قلبم...دارم آتیش میگیرم. میدونم داخل بهشت نمیشن تا من هم بهشون برسم. آخه قول دادن حرف زدن مگه میشه زیر حرفشون بزنن ولی میدونید چیه طاقت ندارم دیگه نا ندارم نفس ندارم آخه دنیا بدون برادر مگه میشه داغ برادر انکسر ظهری میکنه تنهایی....تنهایی خیلی بدِ بچه ها... . . و دیگه نتونست حرف بزنه و بغض بود که تهِ حلق ما میشکست و از خجالتش گریه نمیکردیم. برادر...داداش...رفیق شب عیدی چی بگم...فقط...بیچاره دلش برا دلش دعا کنیم قدر همو بدونیم مهربون باشیم. به حق ماخلاءالشفاعه و الزیاره و الدعاء بامعرفتا ما رو هم یاد کنید یاعلی الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام @haj_amar_abdi
هدایت شده از حاج عمار
قرائت دعای فرج جهت تعجیل در ظهور حضرت حجت ابن الحسن (عج) به نیابت از #شهید_محمدحسین_محمدخانی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @shahidmohammadkhani
در خصوص گریه صبح و شام برای امام حسین (ع) صحبت می کرد. دغدغه اش شده بود. وقتی آب می خورد یاد امام حسین(ع) می افتاد. واقعا از سلامش احساس می کردم از روی عادت نمی گوید. یاد میکرد ... @shahidmohammadkhani
هدایت شده از شمسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مسابقه کتابخوانی چلچراغ با محوریت کتاب 📗زندگینامه شهید محمدحسین محمدخانی 🖊نوشته محمدعلی جعفری 📚انتشارات روایت فتح 🔰به کانال "شمسه" بپیوندید: 🌐 @shamseh8
💠 پست اینستاگرامی آقای محمد سرشار(مدیر شبکه کودک سیما) درباره کتاب 🌐 https://www.instagram.com/p/BnL-7FUB4_R/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=irv6ak8hwlh6 @shahidmohammadkhani
دهه محرم روی پایش بند نبود. توی هیئت انصار ولایت یزد صبح عاشورا ، زیارت عاشورای مفصل می خواندم. می آمد. قبل از ظهر توی خانه خودش مجلس خصوصی می گرفت. به سر و سینه می زدند. ظهر توی هیئت زیارت ناحیه مقدسه داشتیم، می آمد. سیر نمیشد. @shahidmohammadkhani
در هیئت انصار ولایت یک سال شب عاشورا بعد از مراسم تازه شروع کرد سینه زنی. با هفت هشت تا از بچه ها تا نصف شب. این کار ماندگار شد. شاید یک ساعت این ذکر را تکرار می کردند و می سوختند: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع ... @shahidmohammadkhani
اتاق اشک حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام(مسجد صدیقی ها) به یاد شهید محمدحسین محمدخانی @shahidmohammadkhani
💢 شهادت و حضور در محضر غایت آمال اشخاصی است که عشق به خدا دارند. ۲۵ مهر ۱۳۶۱ @shahidmohammadkhani
یک وقت هایی در خانه بی هوا روضه می خواند. فضای خیلی آماده ای داشت. می دیدی با یک شعر جمع عوض می شود و بساط روضه و سینه زنی راه می افتد. این هنر محمدحسین بود. @shahidmohammadkhani
عرض سلام و ادب خدمت همه ی اعضای محترم. از وقفه ایجاد شده در پیام های از همه عزیزان پوزش میطلبیم. از صبر و همراهی شما کمال تشکر را داریم.
لحظه شماری و روز شماری میکرد برای محرم و شب سیاه پوشان. محاسنش را کوتاه نمیکرد. آداب و اصول محرم را نگه می داشت. کمتر شوخی میکرد. میگفت محرم است ، رعایت کنید. @shahidmohammadkhani
دو ماه محرم و صفر را لباس مشکی می پوشید. اطرافیانش را هم همینطور بار آورده بود. قداست خاصی برای ایام عزاداری قائل بود. @shahidmohammadkhani
دیوانه میشدم وقتی میخواند. دل پاکی داشت و اشک روان. در روضه حرف های دلی میزد. قسمت هایی از مقتل را می خواند. یادم است سیاهپوشان بود؛ یک روز قبل از محرم. آمد روضه بخواند ، برگشت همان اول بسم الله گفت: "بچه ها محرم اومد". همین یک جمله را که گفت همه زدند زیر گریه ... @shahidmohammadkhani
در روضه خیلی خوب آه می کشید. آن آه کشیدن را با هیچ چیز عوض نمیکردم. می خواند " حسین آه ..." خیلی دوست داشتم این کلمه اش را. این کلمه را که میگفت دیوانه می شدم. @shahidmohammadkhani
میکروفون را می گرفت و می خواند. می دیدی ضجه می زند و می خواند. گریه می کرد و میخواند :" قتلوک ، ذبحوک " وارد روضه که میشد می دیدی خودش را دارد می زند. و از تباکی یک پله آن طرف تر است. صدایش سوز داشت . @shahidmohammadkhani
حاج عمار
صوت #شهید_محمدحسین_محمدخانی در هیات @shahidmohammadkhani
توصیه شهید محمدخانی برای مراسم عزای حضرت سیدالشهداء (ع) @shahidmohammadkhani