#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر؛
او از ستاره دم زد و...
من از تو دم زدم...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
@shahidmohammadkhani
#سی_هشت
روح و روانش با امام حسین (ع) بود.
اسم هیئت، با دل و جانش بازی میکرد. چشمانش برق میزد. وقتی می دانست امشب هیئت داریم مشعوف می شد ...
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
@shahidmohammadkhani
#سی_هفت
برای مراسمی که می خواست بخواند سه، چهار ساعت با خودش خلوت می کرد. به بهانه شعر پیدا کردن می رفت گوشه اتاق می نشست. از روی لهوف برای خودش روضه می خواند. میگفت تا خودم درک نکنم چطور اشاعه بدهم.
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
@shahidmohammadkhani
#سی_شش
خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند. فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته.
آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی! اگه نخره آبروت میره."
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
@shahidmohammadkhani
محمد حسین شهید حاج محسن دین شعاری را خیلی دوست داشت ....
🔹به مناسبت سالروز شهادت شهید دین شعاری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_محسن_دین_شعاری
@shahidmohammadkhani
#سی_پنج
اولین حقوقی که از سپاه گرفت 250 هزار تومان بود. رفت با همهء آن کتیبه خرید برای هیئت. از پرده فروشی ریش ریش های پایین پرده را خرید و به کتیبه ها دوخت و همه را وقف هیئت کرد.
حتی سوریه که میرفت اگر ماه محرم بود ، از ایران بیرق و کتیبه می خرید و با خودش می برد. در منطقه هیئت راه انداخته بود .
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قصه_دلبری
@shahidmohammadkhani
#سی_چهار
به روضه تعصب داشت. همیشه میگفت " حاجی روضه رو خودت بخون ... مفصل هم بخون ..."
اعتقادش بر این بود که مجلس باید با روضه بچرخد .
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
@shahidmohammadkhani
گزارش تصویری اکران اختصاصی مستند « #علمدار » روایتی از زندگی شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی شب گذشته با حضور مسئولان استانی و مادر، پدر و همسر شهید در سینما تک یزد برگزار شد.
رونمایی از پوستر فیلم، تقدیر از عوامل، تجلیل از خانواده شهید و سخنرانی مادر شهید و برخی از مسئولین از جمله برنامههای جانبی این رویداد بود.
مجید بهجت، کارگردان و تهیه کننده این مستند گفت: مستند « #علمدار » در ۳۰ دقیقه است که شنبه ۲۰ مردادماه ساعت ۲۱، یکشنبه ۲۱ مرداد ساعت ۹ و دوشنبه ۲۲ مردادماه ساعت ۱۳ و ۳۰ دقیقه در شبکه افق به نمایش در می آید.
@shahidmohammadkhani
#گزارش_تصویری مراسم اکران اختصاصی مستند #علمدار
روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
#گزارش_تصویری مراسم اکران اختصاصی مستند #علمدار
روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
#گزارش_تصویری مراسم اکران اختصاصی مستند #علمدار
روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
#گزارش_تصویری مراسم اکران اختصاصی مستند #علمدار
روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
#سی_سه
اگر سردردی، مریضی یا هر مشکلی داشتیم معتقد بودیم برویم هیئت خوب میشویم. میگفت :" میشه توشهء تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی"
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قصه_دلبری
@shahidmohammadkhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر مستند #علمدار
زندگینامه شهید مدافع حرم
#محمدحسین_محمدخانی
پخش شبکه #افق
۲۰ و ۲۱ و ۲۲ مرداد ماه
شنبه ساعت ۲۱
یکشنبه ساعت ۹
دوشنبه ساعت ۱۳:۲۰
کارگردان : مجید بهجت
@shahidmohammadkhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر مستند #علمدار
زندگینامه شهید مدافع حرم
#محمدحسین_محمدخانی
پخش شبکه #افق
۲۰ و ۲۱ و ۲۲ مرداد ماه
شنبه ساعت ۲۱
یکشنبه ساعت ۹
دوشنبه ساعت ۱۳:۲۰
کارگردان : مجید بهجت
@shahidmohammadkhani
حاج عمار
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #حاج_عمار @shahidmohammadkhani
#سی
عاشق حضرت زهرا (س) بود.
روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند.
یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم.
حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده.
اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم.
میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه.
خط خوبی هم داشت.
همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت.
وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا (س) بود.
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
#بیست_نه
در یکی از شبهای کنگرهی شهدا، مشغول پختن آش گندم بودیم. زمستان بود و سرمای یخبندان تا نیمه شب بیدار بود. به پیشنهاد خودش در آنجا سنگری کنده بودند، باران هم میبارید. رفت داخل آن و مشغول نماز شد. رفتم جلو گفتم:《شب از نیمه گذشته،بهتر نیست بری خونه؟》 گفت:《میخوام همینجا کنار شهدا بمونم.》
برای انجام کاری رفتم بیرون دانشگاه. یک ساعت طول کشید. وقتی برگشتم، دیدم هنوز آنجاست، داخل سنگر. آمد بیرون رفت کنار قبور شهدا. دیدم حال خوشی دارد. گفتم دعا کن شهدا دست منو بگیرن و جلوشون رو سیاه نشیم.》 گفت:《میای برام زیارت عاشورا بخونی؟》
نیمه های زیارت عاشورا، به دلم افتاد روضه حضرت رقیه (س) بخوانم.
صدای ضجه و نالهاش بلند شد. خیلی بیتابی کرد. ناگهان صدایش قطع شد. وقتی نگاه کردم، دیدم از حال رفته و بیهوش شده. با دست زدم توی صورتش. صدایش زدم. هیچ عکس العملی نشان نداد. رفتم آب آوردم. پاشیدم توی صورتش. بههوش آمد. چشم هایش را باز کرد. سر و صورتش خیس عرق بود. عرقش را خشک کردم. گفتم:《نمیخوای بری خونه؟》 با صدایی از ته گلو گفت:《اگه شما خستهای و میخوای بری،برو. من هستم.》
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
@shahidmohammadkhani