eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا آنان که با عزت ز گیتی / بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار / شهادت را پسندیدند و رفتند . . . @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
روزنامه عکاض سعودی نوشت: از زمان ملک عبدالله #تک تیرانداز های آمریکایی در برج های شصت طبقه سعودی در کنار کعبه آماده ظهور منجی شیعیان می باشند تا در همان لحظات اولیه او را ازبین ببرند. 96/7/23#چاپ @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
روزنامه عکاض سعودی نوشت: از زمان ملک عبدالله #تک تیرانداز های آمریکایی در برج های شصت طبقه سعودی در
این هم از احمقیشونه 😊☝️ و باید این سوالو ازشون پرسید شما که بودنه امام زمان رو قبول ندارید پس چرا و برای کی تک تیر انداز گزاشتید؟؟😳😳😝😝😝 ای احمق ها😁😁😁
🌸 آقا جان ❣تمام این سالها که درس📚📖 خواندیم; ""دبیر ریاضی📝"" به ما نگفت که حد غربت😞 تو وقتی شیعیانت به گناه⛔️ نزدیک می شوند بی نهایت است⁉️ . ""دبیر شیمی📝"" نگفت که اگر عشق و ایمان ❣و معرفت با هم ترکیب شوند ،شرایط😍 ظهور تو مهیا می شود⁉️ "دبیر زیست📝" نگفت که این صدای تپش قلب نیست💔صدای بی قراری دل برای مهدیست😥..! . "دبیر فیزیک📝" نگفت که جاذبه زمین اشک💦 های غریبانه ی توست😭..نگفت که جاذبه ی زمین🌎 به همان سمتیست که تو☺️ هستی⁉️ . "دبیر ادبیات📝" از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد گفت😐 ، اما از عشق شیعه به مهدی, از غیرتش به زهرا(س) ❣نگفت⁉️ . "دبیر تاریخ📝" نگفت که اماممان 🌹امسال سال چندم غربتش😢 است و اینکه ☹️نگفت غربت اهل بیت علی(ع) ❣از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد⁉️ . "دبیر دینی📝" فقط گفت که انتظار فرج😍 از بهترین اعمال👌 است اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه❌ نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین ❤️اعمال است⁉️ . "دبیر عربی📝" به ما یاد داد که مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است! اما نگفت که مهدی خاص ترین 🌺اسم خاص است که تمام غربت و😭 تنهایی را پذیرا شده است⁉️ فدای غربتت آقای‌من❣😔 کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : کارگران مشغولند👥👥،کار احداث ضریح کاش روزی بنویسند🖌 به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح کاش روزی بنویسند 🖌به دیواربقیع : مهدی فاطمه ❣آید، به تماشای ضریح کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : عید امسال، نماز❣، صحن بقیع کاش روزی بنویسند🖌 به دیواربقیع : فلش راهنما ⬅️،مرقد زهرای😍 شفیع 🙏اللهم عجل لولیک الفرج🙏 〰〰〰〰〰〰〰〰 🆔 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
امام حسین ❤️ (ع) : 😍 من به #نماز عشق می ورزم 😍 #نماز_اول_وقت @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهیدانه به نقل از همسر شهید#سجاد-طاهرنیا فرزندمان 6 ساعت بعد از اعزام آقا سجاد به سوریه به دنیا آمد....میتوانست بماند وقتی فرزندش به دنیا آمد بعد برود ولی در این باره در وصیت نامه اش اینگونه نوشته است که: اگر می ماندم و بچه ام به دنیا می آمد، احتمال داشت دوست داشتن او مانع رفتنم شود. @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
✨💫✨💫✨💫✨ 💦همه دوست دارند که به بهشت بروند 💥امــا کسـی دوســـــت نــدارد که بــمیــــــــــــــــرد 💦بهشت رفتن جرأت مردن می خواهد... 🌺و شهدا چه زیبا تفسیر کردند جرأت را... شهدا @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
(😔) این جـمعه هـم می‌گـذرد چـرا پـس نمـی رسـد آن جـمـعه ای که روز ظـهور تو مـی شـود ... | | تعجیل در امر فرج چهارده 🌟 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❣ #سلام_امام_زمانم 🌷ای نبض زمانه ، زمانه دلگیر شده است... 🌷برگرد ظهورتان کمی دیر شده است... 🌼 #سردار سپاه عشق، فرمانده ما 🌼 #سرباز خراسانی تان پیر شده است... 🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج. 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
از این پست با عجله عبور نکن 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 یک لحظه زن باش و مـرد! 🚫 بیا از بالا نگاه کن 🗺🔎 و به این سوال، جواب بده... "چه کسی از بی‌حجابی بیشتر سود میبرد و چه کسی بیشتر ضرر می‌کند⁉️" 👇 زن؛ که صرفا یک لایه پارچه کمتر می‌پوشد! ⭕️ مرد؛ که آزاد و قادر خواهد شد از دیدن میلیون‌ها اندام متفاوت، خود را ببرد و یاد بگیرد که "همیشه کِیس زیباتری هم هست...پس هیچوقت دل نبند!" 🍂🍂 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🔸" حدیث روز " ... 🌹 #پیامبر_اڪرم_صلےالله_علیه_وآله: 💐 برای گفتار و ڪرداری ڪه از برادرت سر مےزند،عذری بجوی واگر نیافتی،عذری بتراش. 📚 بحارالنوار، ج۷۵، ص۱۹۷ 🌷 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#مدافعانه سردار قاسم سلیمانی: مدافعان حرم فقط مدافعان خاک نیستند بلکه مدافعان حریم حرمت انسانیت هستند.اگر آنان تن به بلا نداده بودند و جان خود را سپر جان ها نکرده بودند، آنچنان مصیبتی این کره خاکی را فرا میگرفت که غیر از مصیبت کربلا، همه مصیبت ها به فراموشی سپرده می شد. شادی روح شهدا صلوات @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
محل:سوریه عشق یعنی توسوریه شدن @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💢 در اینستاگرام هم از ما حمایت کنید❤️💐 آدرس صفحه ما👇👇👇 https://www.instagram.com/shahadat_dahe_haftad_ #رسانه_باشید
.... @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍀مجنونِ اگر شوی هر لحظه ات به بندگی‌ست ... 🌷 🌷 💖🍃 @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃❤️ 👌 حاج آقا قرائتی تعریف میکردند که:🗣 فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم او هم جواب داد و گفت:😕 ای بابا حاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی😨 خدا خیلی خیلی بخشنده و کریمه!!! استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد مثال هستند پاسخ داد:😅 بانکم خیلی خیلی پول داره ولی تو بری بگی بده میده؟ نه نمیده...!😏 👈چون حساب و کتاب داره..!!!😌 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃☘ #پروفایل #پسرونه👨✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃☘ #پروفایل #دخترونه👩✌️ @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهیدانه 🌹 کاش‌بدانی چقدردلم‌ازاین‌روزگارِبی‌توبودن‌گرفته...🍃 #شهیدگمنام @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
الو....الو...دوستان...😔 موج بیسیم دلتون گرفته... تازگیا ضعیف شده صداتون آخه مگه دنیا چقدر می ارزه دل نگرونیم به خدا براتون😔 مگه قرار نشد که ما بریمو شما تو سنگرا بیدار بمونید✌️ هنوز دارن یه ریز آتیش می ریزن🔥 چرا مهماتو نمی رسونین...!!! @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
دلــ💚ـم هَوس آسمآݩ را ڪردهـ🕊 امآ خــودݥ گیر زمیݩیآن افتآدمــ😔 #منم_دلم_آسمون_میخواد.. #ابنجا_همش_شده_زمین😭💔 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
💗ازدواج اسان به سبک شهدا💗 📒مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا . 💰سکه را که بعد از ازدواج بخشیدم . اما آن یک جلد قرآن را ✍محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت : 💕امید به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر ؛ که همه چیز فنا پذیر است جز این کتاب . ✨حالا هر چند وقت یکبار وقتی خستگی بر من غلبه می کند ، 💚این نوشته ها را می خوانم و آرام می گیرم. @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
📕 (داستان واقعی) 🔸 قسمت۵۹ اول باور نمی کردن ... آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم ... ـ خوب بیاید نگاه کنید ... این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره ... کیسه رو از دستم گرفت ... تا توش رو نگاه کرد ... برق از سرش پرید .. - بچه ها راست میگه ... ماره ... زنده هم هست .. یکی شون دستکش دستش کرد ... و مار رو از توی کیسه در آورد ... و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد ... - این مار رو کی بهتون فروخته؟ ... این مار نه تنها مار آبی نیست ... که خیلی هم سمیه ... گرفتنش هم حرفه ای می خواد ... کار راحتی نیست ... سعید بدجور رنگش پریده بود ... - ولی توی این چند روز ... هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم ... خیلی آروم بود ... - خدا به پدر و مادرت رحم کرده ... مگه مار ... مرغ عشقه ... که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟ ... رو کرد به همکارش ... ـ مورد رو به 110 اطلاع بده ... باید پیگیری کنن ... معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته ... یا ممکنه بفروشه ... سعید، من رو کشید کنار ... - مهران من دیگه نیستم ... اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟... دلم ریخت ... ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ... ـ نه به قرآن ... ـ قسم نخور ... من محکم کنارتم و هوات رو دارم ... تو هم الکی نترس ... خیلی سریع ... سر و کله پلیس پیدا شد ... هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسارتش بیشتر شد ... اما بدجور ترسیده بود ... توی صحبت ها معلوم شد که ... بعد از اینکه مار رو خریده ... برده مدرسه و چند تا از همکلاسی هاش هم ... توی ذوق و حال جوانی ... پاشون رو گذاشتن جای پای سعید و شیر شدنکه اونها هم مار بخرن ... و ترسش از همین بود ... عبداللهی ، افسر پرونده ... خیلی قشنگ با مورد سعید برخورد کرد ... و انصافا شنیدن اون حرف ها و نصیحت ها براش لازم بود ... سعید هم که فهمید باهاش کاری ندارن ... آروم تر شده بود... اما وقتی ازش خواستن کمک شون تا طرف رو گیر بندازن... دوباره چهره رنگ پریده اش دیدنی شده بود ... - مهران اگه درگیری بشه چی؟ ... تیراندازی بشه چی؟ ... به زحمت جلوی خنده ام رو گرفتم ... ـ وقتی بهت میگم اینقدر فیلم جنایی و آدم کشی نگاه نکن... واسه همین چیزهاست ... از یه طرف، جو می گیرتت واسه ملت شاخ و شونه می کشی ... از یه طرف، این طوری رنگت می پره ... قرار شد ... سعید واسطه بشه ... و یکی از سربازهای کلانتری ... به اسم همکلاسی سعید و خریدار جلو بیاد ... منم باهاشون رفتم ... پلیس ها تا ریختن طرف رو بگیرن ... سعید مثل فشنگ در رفت ... آقای عبداللهی که ازش تشکر کرد ... با اون قیافه ترسیده اش ... ژست قهرمان ها رو به خودش گرفته بود ... و تعارف تکه پاره می کرد ... ـ کاری نکردم ... همه ما در قبال جامعه مسئولیم ... و ... من و آقای عبداللهی به زحمت جلوی خنده مون رو گرفته بودیم ... آخر خنده اش ترکید ... و زد روی شونه سعید ... ـ خیلی کار خوبی می کنی ... با همین روحیه درس بخون... دیگه از این کارها نکن ... قدر داداشت رو هم بدون ... از ما که دور شد ... خنده منم ترکید ... - تیکه آخرش از همه مهمتر بود ... قدر داداشت رو بدون ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... - روانی ... یه سوسک رو درخته ... به اونم بخند .. خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ... ـ آقا مهران ... برگشتم سمتش ... انسیه خانم بود ... با حالت بهم ریخته و آشفته ... - مادرت خونه نیست؟ .. ـ نه ... دادگاه داشتن ... بیشتر از قبل بهم ریخت ... ـ چی شده؟ ... کمکی از دست من برمیاد؟ ... سرش رو انداخت پایین ... ـ هیچی ... و رفت ... متعجب ... چند لحظه ایستادم ... شاید پشیمون بشه ... برگرده و حرفش رو بزنه ... اما بی توقف دور شد ... رفتم داخل ... سعید چند تا از هم کلاسی هاش رو دعوت کرده بود ... داشتن دور هم فیلم نگاه می کردن ... دوست هاش که بهم سلام کردن تازه متوجه من شد ... سرش رو آورد بالا و نگاهی بهم کرد ... - چیه قیافه ات شبیه علامت سوال شده؟ ... نشستم کنارشون و یه مشت تخمه برداشتم .. ـ هیچی دم در انسیه خانم رو دیدم ... خیلی بهم ریخته بود... چیزی نگفت و رفت ... نگرانش شدم ... با حالت خاصی زل زد بهم ... ـ تو هم که نگران هر احمق بیشعوری که رسید بشو ... و بعد دوباره زل به صفحه تلویزیون ... ـ حقشه بلایی که سرش اومده ... با اون مازیار جونش ... - برای مازیار اتفاقی افتاده؟ ... ـ نه ... شوهرش می خواد دوباره ازدواج کنه ... مردک سر پیری ... فیلش یاد هندستون کرده ... و بعد دوباره با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... چشم هاش برق می زد ... - دختره هم سن و سال توئه ... از اون شارلاتان هاست ... دست مریم رو از پشت بسته ... ♻️ادامه دارد... ✅ @Shahadat_dahe_haftad