حاشیهی رودخانه زایندهرود در پاییز
استان زیبای چهارمحال و بختیاری
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌺═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌺🍃🌺═╝
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 "۶۰ سال عمر کردهام ندیدهام یک مسئول برای رسیدگی به مشکلات ما به اینجا بیایید"
🔺استقبال مردم سربیشه از رئیس جمهور
هدایت شده از تخریب چی
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هرکس حرفی بزند
میگن تضعیف نظام است
کدام نظام؟
🌏 #تخریبچی👇
🆔 @takhribchi110
⭕️ به نظر شما چه نوع بازی هایی موجب شکوفایی کودکان میشود؟
⬆️ پاسخ پیامبر اکرم صلوات الله علیه به این سوال را خودتان ببینید..
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌺═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌺🍃🌺═╝
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی کریمی و عنقلابش در ۲۰ ثانیه
"الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ •🇮🇷••
✅کانال حاج قاسم
╔═🍃🌺🍃🌺═══╗
@haj_ghasem1_20
╚═══🍃🌺🍃🌺═╝
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگری
گَهگاهی باید یکی رو داشته باشی بزنه رو شونههات و بگه؛
چیه انقد رفتی تو مشکلِت؟
مگه #صاحب نداری؟!...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
#تلنگری گَهگاهی باید یکی رو داشته باشی بزنه رو شونههات و بگه؛ چیه انقد رفتی تو مشکلِت؟ مگه #صاحب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🌸🌻❤🌻🌸🌺🍃
سلام و تحیت ویژه ؛
شبتون مهدوی....؛
الهی خوش باشید و خوشی هاتون بسیار بسیار...؛
الهی دست بخاک میزنید طلا باشه....؛
الهی آمین
......................................
داستان امشب را تقدیمتان میکنم.
🌺نمک خوردی نمک دان مشکن🌺
صاحبان خرد و ناقلان کلام آورده اند:
در زمانهای قدیم دزد ماهری بود
که با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند..
روزى با هم نشسته بودند و گپ میزدند که در حین صحبتهایشان سرکرده آنها گفت:
چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را ازچنگشان بیرون میآوریم؟
بیائید این بار به خزانه سلطان دستبرد بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد...
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود، آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند.
این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود تا سرانجام بهترین راه ممکن راپیدا کردند و خود را به خزانه رساندند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و اشیاء گرانبها بود، آنها تا میتوانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات
در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند که ناگهان چشم سر کرده باند به شىء درخشنده و سفیدى افتاد که در زیر نور میدرخشید....؛
او گمان کرد که آن شیء گوهر شب چراغ است . نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد...
از شوری آن فهمید که تکهای نمک سنگ است.
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را محکم بر پیشانى زد به طوری که رفقایش متوجه او شدند
و خیال کردند اتفاقى پیش آمده
یا نگهبانان خزانه باخبر شدهاند..
دوستانش خیلى زود خودشان را به او رساندندو گفتند:
چه شده؟ چه حادثهاى اتفاق افتاده؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهرهاش پیدا بود گفت:
افسوس که تمام زحمتهاى چندین
روزه ما به هدر رفت و ما نمکگیر سلطان شدیم من ندانسته نمکش را چشیدم...؛
دیگر نمیشود مال و دارایى پادشاه را برد...؛
از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ...
آنها در آن سکوت سهمگین شب؛ بدون اینکه کسى بویى ببرد ؛ دست خالى به خانههایشان
بازگشتند..؛
از آن طرف صبح که شد چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد و تازه متوجه شدند که شب قبل خبرهایى بوده است...؛
نگهبانان سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رساندند و دیدند سر جایشان نیستند
اما در آنجا بسته هایى به چشم میخورد آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بستهها میباشد
بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است وگرنه الآن خدا میداند سلطان با ما چه میکرد!
بالاخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد
سلطان آنقدر اینکار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود میگفت:
عجب !!! این چگونه دزدى
است براى دزدى آمده و با آنکه میتوانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است؟
آخر مگر میشود؟
چرا دلیل این کارشان چه بوده؟!
من هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را درآورم...
سلطان در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او میتواند نزد من بیاید من بسیار مایلم
از نزدیک او را ببینم و بشناسم...؛
این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است برویم پیش او تا ببینیم چه میگوید.
آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند.
سلطان که باور نمیکرد دوباره با تعجب پرسید:
این کار تو بوده؟ دزد گفت: آرى
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى
و با اینکه میتوانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
دزد گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت.
سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و جوانمردی او شد که گفت:
حیف است جاى انسان نمکشناسى مثل تو جاى دیگرى باشد...!!!
تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى و سپس حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد.
آرى او یعقوب لیث بود و چند سالى در دربار بود و بعد از مرگ سلطان حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را تأسیس نمود...
.......................................
بله عزیزانم؛
از قدیم الایام یک سنت و اخلاق پسندیده ای بین ما ایرانیان بوده که اگر نمک کسی را خوردیم به او خیانت نکنیم و قدر نمک او را بدانیم.
اما براستی ؛ آیا ما هم امروزه حرمت نمک کسی را نگه
میداریم؟
از همه بالاتر آیاحرمت نمک خدا را داریم ؟
خداکنه این سنت و رفتار پسندیده در تمام شئون زندگی مان احیاء و برجا باشد ؛ بخصوص در برابر والدین و دوستان و خدا...!
شبتون آرام و برقرار...؛
در پناه ستر و امن خدا باشید.
🍃🌺🌺🌸🌻🌸🌺🌺🍃