لبخندبزنبسیجـے:)
چفیــه یه #بسیجی رو از دستش زدن🤭
داد میزد : آهــااای ..🗣
سفره ، حولـ🧥ـه ، لحاف ، زيرانداز ،
روانداز ، دستمال ، ماسك 😷، ڪلاه 🧢،
ڪمربند ، جانماز📿 ، سايه بـ⛱ـون ، ڪفن ، باند زخــم ، تور ماهیـگیریم🎣 ...
همــه رو بـردنــــــد !!!😂
شادیروحشونڪهداروندارشون
همونۍچفيهبودصلوات✋
#هفته_بسیج
زیباترین پنجرۂ دنیا
قاب چادرتوست!
وقتی چادرت راکمی روی صورتت می کشی
وباغرورازانبوه نگاه
نامحرمان عبورمیکنی
آنگاه تومیمانی و"نورُعلیٰ نور"
وچه زیباست انعکاس حیا
ازپشتِ این سنگـرِساده..🍂✨
#ریحانه
دلانہ✨
عطرحضورت کی قراره تو کوچه پسکوچه های شهر بپیچه؟😢
آقاجان؟!دارد، زمان آمدنت دیر میشود...
#دلانه
دختر ها نازنین هستد . تا وقتی که ناز میکنند واعتنا به پسرها نمیکنند . مثلا نمیروند سمت پسرها.و خود پسر ها هم وقتی میبینند دختر زیبایی اصلا محل به آنها نمی گذارد حس عظمتی نسبت به او پیدا میکنند . همین که راحت تن به رابطه نمیدهند خواستنی ورویایی میشوند . ولی حیف که دختر ها از عالم مردها خبر ندارند . از مردمک چشم هایی که حیوان شده اند وگندمزار زرد موهای زن را میچرند . خبر ندارند عمده ی بهره ی مردان با چشم است و با ید در چشم مردها هم ناز کنند . چون آنها باچشم شان هم همان بهره را میبرند و دیگر برای چشمها نازنین و گرانبها نیستی و قتی تن فروشی به چشم ها کردی .
.
#جنگ_نرم❗️
کدام سخت تر است؟🤔
دیروز
یا ...
امروز؟
حواسمون باشه!
دشمن همون دشمنه
هدفش هم همون هدفه
ولی این دفعه فرق میکنه
بجای اینکه بیاد رو در رو بجنگه داره از پشت صحنه میجنگه
این دفعه خیلی نرم به طعمه اش نزدیک میشه و در لحظه ای مناسب زهرشو میریزه
این دفعه با گلوله نمیاد به مصاف ما
این دفعه با رژ لب و کرم و لاک ناخن میاد بجنگه
و این دفعه خیلی سخت تر داره میجنگه
این دفعه اون ماهارو نمیکشه
داره کاری میکنه که خودمون ،خودمون رو به کشتن بدیم😐
این دفعه گلوله نمیزاره رو مخمون ها ،نه
این دفعه رژ میزاره رو لبمون💄🤦♀
حواسمون باشه کاری رو که دشمن میخواد رو انجام ندیم👊
حواسمون به مارهای خوش خط و نقش دور و برمون باشه🧐
#حقیقت_پنهان
‹🐚️⃟ ⃟🌱›
✖️ به دختر خانمها میگیم حجاب !
➖ میگن خب پسرا نگاه نکنن!!!
✖️ به آقا پسرها میگیم نـــــ👀ـــــگاه !
➖ میگن خب دخترا اینجوری نگردن!!!😒
✔️ من میگم:
من اگر برخیزم ...🚶
تو اگر برخیزی ... 🏃
⬅️ همه بر میخیزند 😃
من اگر بنشینم ... 🚼
تو اگر بنشینی ...🙇
🚫 چه کسی برخیزد؟؟؟
┘◀️ تغییر را از خودمان شروع کنیم ➡️
✍ میشه گفت غالب مشکلات حال حاضر جامعه اینه که همگی ما میخواییم از دیگری شروع کنیم و نتیجه ... ☹️
دختر خانوم مهربوووون😘😍
یه سوال⁉️
ویژژژژژه و خصوصی😛
از خودت‼️
اگه الان ☝️
همین الان 🤞
امام زمان عج
بفرمایند :
دخترم یه لحظه گوشیت رو بده 📱
حاضری 🖐
همون لحظه⏰
بهشون بدی ؟
یا میگی :
یه دیقه ...⏱
صبر کنین ✋
⁉️⁉️⁉️
#تلنگر‼️🥰
#دخترمهدوی🧕🏻📿
#گوشیتو_تمیز_کن📲❤️
#امام_زمان
🌱💙
خدایا!🤲
"نیامدنش"
از "نبودنش"
دردناک تر است
نبودنش #تقدیر است
نیامدنش #تقصیر 😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#رفیقهیئتی (:
خاصیت رفیق هیئتی اینه کہ
وقتی باهم از کنار نامحرم رد میشید بگه
رفیق! ببین بند کفشاتو بستی یانه(:
آیـدِۍ👈🏻مَـذهَبۍ✨••
بیـوگِرآفِۍ👈🏻مَـذهَبۍ✨••
اسـمِپُروفآیِل👈🏻مَـذهَبۍ✨••
عڪسِپُروفآیِل👈🏻مَـذهَبۍ✨••
دِلِتچِـہجورِیِہحـاجۍ؟!💔
ذِهنِـتڪُجـاهآمیـرِه؟!🙃
بَـرآۍِڪِیڪآرمیڪُنۍ؟!🚶🏻♂
دِلشُـدهجـآینامَحرَم😕••
ذِهنشُـدهفِڪرڪَردَنبِہگُنآه🥀••
ڪارشُـدهریآ😑••
ڪُجادآرۍمیـرے؟!🚶🏻♂
بـآخودِتڪهرودَربآیِستۍنَـدآرۍ!🤷🏻♂
بِشیـندونِہدونِہگُناهاتـوازخـودِتدورڪُن
#بدونتعارف
#حسزیبایبندگی...🦋🐝
وقتی چشم هایت را⇩
بر حرام می بندی ...🍂
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...🌿
از جاده تلخ گناه🥀
پیروزمندانه میگذری ...🌺
وقتی پاکی وجودت را ...🌻
از نگاه های چرکین ⇩
می پوشانی!♡ツ
آنگاه ; پیشکش توست⇩↻
بلندای آسمان ها🌦
که حیایت ⇩ツ
فریاد" لبیک یا مهدی" سر می دهد....🌸
و تو می مانی و ♥حس زیبای بندگی♥️
#تلنگــــــر 💥
در و دیوارِ اتاقت، کامپیوترت، موبایلت
بویِ امامزمان میده؟!
آقا بگه دلهاتونو بزارید روی میز
نوتبوک و موبایلهاتونم بزارید رو میز
میخوام همه رو باهم چککنم!
ببینم رومون میشه؟!💔
#حاجحسینیکتا
#حسزیبایبندگی...🦋🐝
وقتی چشم هایت را⇩
بر حرام می بندی ...🍂
وقتی با آهنگ نجابت و وقار ...🌿
از جاده تلخ گناه🥀
پیروزمندانه میگذری ...🌺
وقتی پاکی وجودت را ...🌻
از نگاه های چرکین ⇩
می پوشانی!♡ツ
آنگاه ; پیشکش توست⇩↻
بلندای آسمان ها🌦
که حیایت ⇩ツ
فریاد" لبیک یا مهدی" سر می دهد....🌸
و تو می مانی و ♥حس زیبای بندگی♥️
#تلنگرانه✍
حتما بخونید خیلی قشنگه ✨
سلام من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗
رفتم توی پی وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند😟
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تاحیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم متنفر شدم😠
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد😇
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم حوزه علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعیدقبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که خیلی برام آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...✌️🏼🙂
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـرج
#بدونتعارف . .
جــورۍزندگۍڪنیم
ڪھدیدنموننگنحیفشھداڪھبراۍامثالاینــا
رفتن . .꧇)
#بدون_تعارف
#تلنگر
#چادرونه
چجوریامامحسین(ع)
رودوست دارے..!♥️😌
ولےحجابرو...نہ؟!😐
امامحسینےکہ
آخرینلحظاتعمرش
نگرانےاش،چادر دختراشونبود!🙂