eitaa logo
♡عشق من حجاب ♡
2هزار دنبال‌کننده
38هزار عکس
24.6هزار ویدیو
500 فایل
🌹بانویی از تبار زهرا🌹 چادرم یادگار مادرم زهراست♥️ کپی؟! `یه استغفرالله واسمون میگین..` کپی از اسم و پروف؟! راضی نیستم! تبلیغاتمونه:) @tabligat59 جانم؟! https://daigo.ir/secret/54018085 لحظه رویش! ¹⁴⁰⁰٫³٫¹⁵ 2k...✈️‌...3k
مشاهده در ایتا
دانلود
#حرم_حضرت_معصومه(س) #محرم
✨بخوان دعای فرج را 🌺 دعا اثر دارد 🤲 دعا کبوتر🕊 عشق❤️ است و بال و پر🌱 دارد ✨
🌱 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🌱 ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞
من‌اون‌خستگی‌ِ‌توراهو‌میخوام!🖤
💔:)
دعاکن مادر (:💔
💔:)
‹🌤🚡› میگفت: بہ‌جایِ‌اینکہ‌عکس‌خودتون‌بزارید پروفایل‌تابقیہ‌بادیدنش‌بہ‌گناه‌بیفتن یہ‌تلنگرقشنگ‌بزارید‌کہ‌بادیدنش‌ بہ‌خودشون‌بیان🌱'' -شهیدابومهدی‌المهندس:)
اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود. هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود. نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد. یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه. دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت. نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت: حسین حسین خونه ما . . . مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما. . خونه ما بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه. روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر. خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی. تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده. عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما. رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت🤯 گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! 😍 امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 😍 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود. . .
✌️🏻!' میخواسـت‌بَراۍ‌عَروسیـش‌ڪارت‌ِدَعـوَت بِنـویسہ‌،اَول‌رَفتِـہ‌بود‌سُـراغ‌اھلِ‌بیـت👀!- یک‌ڪارت‌نوِشتِہ‌بود‌بَراۍ‌امام‌رِضا‌'ع،مَشھد یک‌ڪارت‌بَراۍ‌امام‌زَمـٰان‌'عج،مَسجِـدجَمکَران یک‌ڪارت‌هَم‌بِہ‌نیتِ‌حَضرت‌زَهرا‌'س انداختِہ‌بو‌دتوۍ‌ضَریح‌حَضرَت‌مَعصومِہ‌'س!' قَبل‌ا‌زعَروسۍ‌بی‌بی‌اومَده‌بو‌دبِہ خوابـِش‌،فَرموده‌بودَن:‌چِـرا‌دَعوت‌شُـما‌را‌رد‌ڪُنیم؟! چِرا‌بِہ‌عَروسۍ‌شُما‌نَیـایم!!‌کۍ‌بِھتَر‌ا‌زشُما؟! ببین‌هَمہ‌آمـدیم،شُما‌عزیز‌مـٰاهَستۍ" عزیز مادر💔
ۅقـتـی بهتون ‌میگن: +الٺماس‌دعـا واقعا‌برای‌طرف‌دعا‌کنید... نگید‌محتاجیم‌به‌دعا‌و‌کلا‌یادتون‌بره|:! میدونید‌کہ↓ واسـه‌هرکۍدعاےخیر‌ڪنید یه‌فرشٺه‌توی‌آسمۅن‌‌هست کہ‌چندبرابرهمون‌دعاروبرای‌خودتون‌میکنه
_اول که رفته بودیم گفتند: «کسے حق ورزش‌کردن نداره.»☝️🏾 یه روز یکے از بچه‌ها رفت ورزش کرد🤸🏻‍♂ مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝 برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو اومد و گفت:«ما اسمک؟😐» ( اسمت چیه؟) رفیقمون ، هم شوخ بود و هم زرنگ ؛ کم نیاورد و برگشت و گفت: «گچ پژ.»😎 باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻‍♂ و ما هِی مےخندیدیم...
خدایا تو بساز توبسازی قشنگه...!
خداتنها رفیقے است ڪه در ذاتش نامردے نیست ...♥️🕊
پروردگارم همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی، روح های ما را از خواب غفلت بیدار کن. و همان گونه که جهان را به نورصبح منور گرداندی، زندگی مان را به نورهدایت منور بگردان. بنویس برای ما پاکشدن گناهان و پوشش عیوب و نرمی قلوب و بر طرف شدن غم ها و آسان شدن کارها را... صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و بخشش و مغفرت و توفیق و استواری و استقامت بر صراط بندگی‌ات قرار بده. اي مهربان ترين مهربانان 🌙✦
لا‌اله‌الا‌الله همون کلمه ای که بهت میگه تو فقط منو داری☺️😉 پس غمت نباشه❤️🙂
With god all things are possible. . .❤️😍
‹ وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا › و کافی است که فقط خدا گواه باشد. سوره فتح | آیه ۲۸