سلام دختری هستم 20ساله که درآستانه جدایی در دوره ی عقد با نامزدم هستم,ازدواجم تقریبا اجباری(به خواستگارم به اختیارخودم ج مثبت دادم اما نزدیک عقد خواستم بهم بزنم که پدرو مادرم که کاملا سنتی هستند به دلیل ابروشون اجازه ندادند)وطلاقم هم تقریبا اجباری شد دلیلش هم تصمیم نامزدم مبنی بر جایگزین کردن دخترخانومی دیگر به جای من که از دوران عقدمون باهاشون اشنا شدن و در ارتباط بودند...حالا از من تقریبا یه جنازه ی متحرک مونده,از همه ی عالم وادم دلگیرم ,هم از خانوادم هم از نامزدم,هم از خدا...فکر میکنم ابروم رفته..فکر میکنم که گناهم چی بود؟منی که تابحال به هیچ پسری حتی نگاه نکرده بودم چرا بهم خیانت شد..چرا انقد که پدر ومادرمو احترام میکردم وقتش که شد ابروشونو به زندگی من ترجیح دادند چرا منو درست راهنمایی نکردند..چرا خدایی که این همه سال بندگیشو کردم سرنوشت منو اینطور رقم زد..چرامنو تو همچین امتحان سختی قرارداد..