هدایت شده از داستان راستان🇵🇸
🌷زن فقیری که خانواده کوچکی داشت،
با یک برنامه رادیویی تماس گرفت
و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد،
تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد
و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی
مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد.
ضمنا به او گفت:
وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی
این غذا را فرستاده،
بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید،
زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و
غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید:
نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست.
وقتی خدا امر کند،
حتی شیطان هم فرمان می برد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️نکته ای برای این روزها♦️
♦️قال جواد الائمه (علیه السلام):
مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ.
(تحف العقول)
هر آن کس که به گوینده ای گوش فرا دهد او را مورد پرستش قرار داده است.اگر گوینده از خداوند بگوید خدا را پرستیده ، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید شنونده ابلیس و شیطان را پرستیده است.
♦️یادمان نرود که اصغاء نطق صرفا گوش دادن از باب الفاظ نیست.بلکه هویتی ادراکی در وجود انسان است که شاید بتوان آن را گیرایی و اثر پذیری از ناطق به صورت کلی معنا کرد.
آیا حواسمان هست افرادی که دنبال می کنیم فارغ از اینکه چه می گویند و چه چیز را به اشتراک می گذارند و ما نگاه میکنیم یا می شنویم،ما را در مدار وجودی خویش قرار می دهند؟
در واقع پی گیری هر کس که تاثیر بر شما بگذارد،لا محاله شما را هم آوا با وجود او خواهد کرد.
ممکن است مدتی چیزی نگوید و ننویسد اما از آن رو که متحد با منظومه ی وجودی او گشته اید،هم مسیر، هم میل و هم ارزش او خواهید گشت و پس از دوران غیبت او که سخنی بر زبان بیاورد یا به اشتراک بگذارد شما مفاهمه ای عمیق تر از پیش با او در خویش می یابید.
از همین روست که در این دوره ای که در آن هستیم بسیاری احساس میکنند تازه همدیگر را یافته اند،سربازانی تربیت شده از مبادی مشترک که از حضور خویش بی خبر بودند.
وجودِ پاشیده ی متکثری که سر تا سر وجودش هم آغوشی با دنیاست و در حال فکر، پی گیری،خواندن و یا دیدن ردپای آثار وجودی او هستید، بدون آنکه بدانید بود و نبود شماره در هم شکسته و هزار تکه خواهد کرد.
مواظب باشیم، هم عالمِ آدمیانی که عالمی فرودست مقصد آن هاست نگردیم و به هر کس اجازه ندهیم در مدار وجودی ما تاثیر گذار باشد که رجوع از ساحت تکثراتی که بر خواسته از عاطفه،عقل گرایی توهمی،وظایف من درآوردی اجتماعی و ... باشد، شیفتگی به اربابان سیاهی خواهد بود و رجوع از آن و بازگشت به جمعیت خاطر و لطافت روح کاری مشکل و زحمت آور و زمان گیر است.
♦️المکتوبات فی النجف الاشراف
مولویهاشون به کمتر از چهار تا قانع نیستند و براشون سن و سال هم مهمه و به کمتر از ۱۶ ساله رضایت نمیدهند، ران گوسفند را هم بیشتر و بهتر میپسندند، زن هم در هیچ جا حضور ندارد، حتی در همین مسجد ضرار... اما اینگونه کاغذ بالای سر میبرند...
فکر میکنید معنای نفاق چیست؟ شما اینها را تفسیر کنید... همین یارو را پیدا کنید و بعد بپرسید چند بار زنش را کسی در کوچه دیده است؟! به مولویشون بگید اگر معتقد به این شعار پژاک و پکک است، فردا با زنانش بدون روسری در همین مسجد ضرار حاضر شود... وظیفه ما فقط روشنگری است و گفتن حقایق قضاوت با خود شماست....
🇮🇷
این هم نوشیدنی ویژه و
مخصوووص عزیزان ساندیسخور خودمون 😂💪کم خرج و پر قدرت ✌🇮🇷😎
#پایان_مماشات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃🌼🍁🌼🍂🍃🌼🍂
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از، امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر به خوش گذرانی پرداختند.
اما وقتی به شهر خود بازگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است بنابراین تصمیم گرفتند که با استاد
صحبت کنند و علت جا ماندن را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه بازگشت لاستیک خودرویمان پنچر شد.
و از آن جایی که زاپاس نداشتیم مدت زمانی طول کشید تا کسی را برای کمک بیابیم و به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم...
استاد پذیرفت که آن ها روز بعد امتحان بدهند.
روز بعد استاد آنها را برای امتحان به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی داد.
آنها به اولین سوال نگاه کردند که (5) نمره داشت...
سؤال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند سپس ورق را برگرداندند تا به سؤالی که (95) نمره داشت پاسخ بدهند سؤال این بود:
کدام لاستیک پنچر شده بود؟؟؟؟؟؟؟😐
🍂
💠صداقت، تنها امتحانی است که در آن
نمی توان تقلب کرد.
#یک_داستان_یک_پند
✍روزی یکی از دوستانم نقل میکرد: در مسیر روستایی هنگام غروب ماشینام خراب شد. ایراد از باتری ماشین بود، پیکان فرسودهای بود که عمر خودش را کرده بود.
🛤در کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد تا کمکم کند. پیرمردی از میان باغها رسید و گفت: «بنشین تا ماشین را هُل بدهم.» اصرار میکرد که بنشینم و به تنهایی میتواند ماشین را هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت ماشین را هُل داد و روشن شد.
🛖او را به خانهاش بردم. در بین راه حرف خیلی زیبایی زد، گفت: «چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوهها را پرورش میدهد.»
🌃گفت: «من هر بار باران میآید یک کنتوری برای خدا حساب میکنم و مبلغاش را جدا پرداخت میکنم. هر بار که باران میآید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار میگذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمیکنم. یک پنجم محصولات را در روی درختان باقی میگذارم و فقیرانی خودشان میدانند و سالهاست، برای جمعکردن سهم خود به باغ میآیند. لطف خدا وقتی تگرگ میآید، باغ مرا نمیزند.
🦗روزی ملخها به باغهای روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچکترین آسیبی نزدند، طوری که مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخها روستا را رها کنند.»
✨📖✨ و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ (39 - سبأ)
⚡و آنچه که انفاق کنید او به شما عوض میدهد و او بهترین روزیدهندگان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه حتما نگاه کنید 😍😭😭
کوتاه با یه دنیا حرف ...برای هر چه زودتر فرج مولا صاحب الزمان دعا کنیم 🌹یا مهدی🌹
🇵🇸 حاج آقا سلام
توجه توجه حتما نگاه کنید 😍😭😭 کوتاه با یه دنیا حرف ...برای هر چه زودتر فرج مولا صاحب الزمان دعا کنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا