اونوقتی که اوضاع زندگیم ، به یه تار مو بند بود ، و واقعا نمیدونستم باید چیکار کنم ، به این فکر میکردم که الان داره یه کسی نگاهم میکنه ...
مواظبمه ...
حتی اگر هزار بار هم درد بکشم ،
میدونم که بعدش قراره یه دست نوازش الهی رو سرم کشیده بشه .
اعتقاد داشتم که :
اگر خدا میگه من به اندازه ی تحمل انسان ها بهشون سختی میدم ، پس یعنی منم قرار نیست بیش از حد سختی ببینم .
اگر الان زنده ام ، پس یعنی تونستم تحمل کنم !
اون شب رفیقم منو رسوند خونه و رفت
و من موندم و پنجره های دیگه ای که تو ذهنم باز شده بود ... ♾
من همه ی اون حرف ها رو بلد بودم
و شاید بار ها برای بقیه هم نقل کرده بودم .
اما انسان ، نیاز به #موعظه داره !
یه رفیق داشتم ،
سطوح عالی بود ( سطح ۲_۳ )
یعنی حد اقل ۸_۹ سال تو حوزه بود .
باباش هم ثروتمند ...
ماشین و خونه و اووووه ...
۱۳ سال بعد از اینکه طلبه شده بود ،
تازه لباس پوشیده بود که بره تبلیغ
اونم موقت ... :)