eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیروتبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
"خاطرات‌طنزجبهہ"🙂 یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... فرمانده دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند...😁 حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما نماز خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح
°•🌈🌧🖇 ؛) 🌱°• ⃣ 📚داستاݧ چیزے نمونده بود ڪ از راه برســـن من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد _اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگہ الان ک از راہ برسـن انقــد منو حرص نده یکم بزرگ شو _وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الا.....(یدفہ زنگ و زدن ) دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم سریع حاضر شدم نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے سنم و یکم برده بود بالا با صداے مامان از اتاق پریدم بیروݧ عصبانیت تو چهره ے مامان به وضوح دیده میشد گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ مهمونارو میشناسہ همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس من چاے و ریختم مامان صدام کرد _اسماء جان چایے و بیار خندم گرفت مثل این فیلما چادرمو مرتب کردم وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم ب جناب خواستگار ک رسیدم کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیرون آقاےسجادے❓❓❓❓😳 ایـݧ جاچیکار میکنہ❓😕 ینی این اومده خواستگارے من❓ واے خدا باورم نمیشہ چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود اما چاره اے نبود باید میرفتم ..... ادامـــــہ دارد....
بین این همه مرد مادری آمده بود زیر تابوت علی اصغر🙂 این هجوم حرمله هاست روضه خوان روضه بخوان... بس کن رباب حرمله رو بیدار میکنی💔😞 🇮🇷🖤 @haji_bikhiall
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما برای آرمان هامون آرمان ها دادیم…💔 داداش تو بغل امام حسین یادمون کن
@MaddahionlinYEKNET.IR - shor - shabe 6 muharram 1401 -nariman-panahi (3).mp3
زمان: حجم: 6.71M
روضه ای 🍃دیدم، سمت حرمه دست تو 🍃مُردم، واسه ورم دست تو 🎤 👌بسیار دلنشین 💔
با صدای جیغ و داد همسایه که پدر بزرگوارشون از فرط بیکاری وحشی شده و داره پسرشو کتک میزنه ،بیدار شدن و علاوه بر اون با گلویی که داره میسوزه و به بغض مسخره ای که بخاطر فضولیه مغز و رفتن اون به سمت چهره ها و خاطره هایی به خصوص، که توی خوابت دیدی دچار شده باید چیکار کرد?! بعد میگین چرا ناامیدی باش اصن من امید ،با این وضعیت کی میخواد زنده بمونه?!
یه مداح .man dor az karbala ...mp3
زمان: حجم: 7.09M
من دور از کربلا زندگیم میگیره نور از کربلا
شبتونـ.بخیر📿
نمازت سرد نشھ رفیقــ🙊 نماز اول وقتش میچسبه ها😉🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..🚶🏿‍♂️
یہ پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم. آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود. بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست...؟؟؟ سرش را تکان داد... گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! » بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟»😏 جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت: 💕سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده💕