eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیروتبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول استاد پناهیان: هر وقت تونستی کفاشی اونی که ازش بدت میاد و جفت کنی اون موقع ادم شدی...🍬✨
در سرم بود كه هرگز ندهم دل به خیال به سرت کز سر من آن همه پندار برفت..
●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): بزرگترین انسان کسی است که خود را بداند. | غُررالحِکم
Mehdi Rasouli - Bad Mikhore Be Parchamet [SevilMusic].mp3
1.95M
به جز تو را نمیبینم ؛ به جز تو را نمیخواهم ؛ لا خیر بعدک یا حسین !
🔗●•°○ مَثَݪا تو دَردُ و دِلاۍ روزانھ ات با امام زمان |عج|،♥️🌙 بھ امام زمانت با ذوق بگے: " آخَرین‌گنٖاهَمویٖادَم‌نمیٖاد..🌱" :)••
☕️🤍…….
قسمت6️⃣3️⃣ 🦦 اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن. من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم. شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سالم و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سالم را دادم.روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكسالعملي نشان ندادم. خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميآمدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد...يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فالني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فالني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم. در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم. ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟
_ سجاده را دوست داشتم... اسمش را گذاشتہ بودم آغوش همیشہ بازِ خــ♥️ـــدا» هر جا سجاده بود،میشد با خدا خلوت ڪرد ... هنوز هم سجـاده را دوست دارم اما یاد گرفتم براے خلوت ڪردن با خـدا لازم نیست دنبال سجـاده بگردم تمام زمین سجـاده اسـت🙂 🌱
_
|حُرّ|
_
تـوچـہ‌کردۍکہ‌دلم‌ اـین‌هـمہ‌خـواهانِ‌تـوشـد :))
_ وَلاَتُسَلِّطْ‌عَلَيَّ‌مَنْ‌لاَيَرْحَمُنِي ... مـرا ازدسـٺ‌خــودم نجــاٺ‌بـده ...