|حُرّ|
حلالزادهرهشازحرامزادهجداست.. #کربلاییروحاللهرحیمیان
خدا گواه است پی دشمن علی نروم
حلالزاده رهش از #حرامزاده جداست
#فرهاد_ظریف
Mehdi Rasouli - Bad Mikhore Be Parchamet [SevilMusic].mp3
1.95M
به جز تو را نمیبینم ؛ به جز تو را نمیخواهم ؛ لا خیر بعدک یا حسین !
🔗●•°○
مَثَݪا تو
دَردُ و دِلاۍ روزانھ ات
با امام زمان |عج|،♥️🌙
بھ امام زمانت با ذوق بگے:
" آخَرینگنٖاهَمویٖادَمنمیٖاد..🌱"
:)••
قسمت6️⃣3️⃣
#سه_دقیقه_درقیامت 🦦
اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري ميكنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.
من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو ميرفتم و غذا را ميكشيدم و روي ميز ميچيدم و با هيچكس حرفي نميزدم.
شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سالم و احوالپرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سالم را دادم.روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف هايي زد که... من هيچ عكسالعملي نشان ندادم.
خالصه هربار كه به اين اردوگاه ميآمدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبرو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار ميشدي، به جز آبرو، كار و حتي خانوادهات را از دست ميدادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد...يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم
و شوخي ميكرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فالني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فالني هم پسرت ميشود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا ميكردم و... هر زمان به منزل دوستم ميرفتيم و مادر اين بنده خدا را ميديديم، ناخودآگاه ميخنديديم.
در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي ميكرديم.
ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم
و يك انسان اينطور شوخي كنيد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُسینیا ، ارباب ِشما
اسمش ریشہ از #حَسَن دارھ ؛ (: 💚
#یڪروایتعاشقانہ
#مذهبیاعاشقترن♥️
ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ك باﻫﻢ
ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ نمازای دو نفره مون بود .
ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎﻥ
ﻧﺪﺍﺷﺖ ك ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ ؛
چقد ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ ك ﺩو نفر ﺍﻳﻨﻘﺪه
همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ(:
منطقه ك میرفت تحمل خونه بدون
حمید خیلی واسم سخت بود .
وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم؟
این خانهی بینامونشان سهمکلنگ است
میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ ،
ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ .
ﺑﻌﺪﻣﺪتی ك برمیگشت واسه پیدا کردنم
همهجا زنگ میزد . میگفتن :
بازم حمید ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ..
توی دو سه ساعت ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ.
ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله ك گلی
گم کرده ام میجویم او را(:
ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگیای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ
ﺩﻧﻴﺎست ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ
ﮔﺬﺷﺖ ، ﻣﻴﮕﻢ : [عشق]
ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ ﺍصلا
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست ..
از حرفشون خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم!
ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن؟(:
ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮو خیییلی
ﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ ، تو تقسیم کار خونست .
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪی ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ ؛
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪی ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی میکرد
ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭﻛﻨﻪ ﺗﺎﺍﻭﻥ یکی
ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ(((:
این درحالی بود ك قبل ازدواج
ﺗﻮ خونه بهم میگفتن ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ ،
میگفتم ﺁﺷﭙﺰ میگیرم!
میگفتن ﻛﺎﺭﻛﻦ میگفتم ﻛﻠﻔﺖ میگیرم .
ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میگفتن ، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو
آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ!
ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ ك ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ
ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ
ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم♥️ .
روایت ِ : شھید حمید باکری
#شَهیدانِھ🥀
او خُودَش را فُروخت،
أَز وَقتے ڪِہفَهمید،
فاطِمِہ گُمنام میخَرَد...(:🌼
[كلشي وإنت وياي يحله
حتّه حِزني]
هر چیز زیبا میشود اگر تو به همراهِ من باشی،
حتی اندوهَم
@haji_bikhiall
|حُرّ|
من و تو باهم میشیم یه نفر 💆🏼♀♥️:)' مگہ نه؟!☁️🌚 #مذهبیاعاشقترن
دارِقـالیستدلـم
هـرگرهاشعـشقتـواسـت♥️