eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾...(:﴿ بعضےࢪوزادلم‌میخاد به‌دغدغه‌هام‌بگم ... ولم‌کنین ... میخواهم‌تنھاباشم(: بعد‌م‌بنشینم‌‌ࢪوبه‌کࢪبلا‌ به‌اࢪباب‌بگم .. آقا‌نگام‌نمیکنے؟!🥀ࢱ !
- جوانانِ ما با چشمِ واقع‌ بینانه نگاه کنند اصل،انقلاب است اشخاص،اصل نیستند انقلابی بودن به حفظ رابطه‌یِ خود با انقلاب است .. ! [حضرت‌آقا]
✨🌎
هدایت شده از - صیادخمینی🇵🇸-
ـــــ ـ ـ ـ من نیازت دارم ، اما ناز ِ مارا هم بکش . . گرچه با رَعیت نشستن ؛ در خور ِحكـّٰام نیست لذت ِنان خوردن از دستَت مگر یك سویه بود؟ نزد ِحاتم ها که چیزی خوش تر از اطعـٰام نیست((:🤍!
قصه‌این‌است‌جهان، بی‌تو‌ندارد‌معنا....
{وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ...} هر چه قدر هم دنیا را بگردم آخر به آغوش تو پناه می‌آورم من که جز تو پناهی ندارم...♥️🌱 -سوره‌دخان/آیه۲۰
اگه به گناهۍ مبتلا شدے؛ نذار قلبت بهش عادت ڪنه...! عادت به گناه؛ اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت میگیره...! اونوقت به جاے لذت بردن از خدا، دیگه از گناه لذت میبرے....❤️‍🔥🌱
_
|حُرّ|
💗عشق دریک نگاه💗 قسمت39 دوباره از جام بلند شدم و رفتم سمت سرویس یعنی اینقدر بالا آوردم که دلم درد گر
💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت40 زندگیمون قشنگ تر از قبل شده بود با پا گذاشتن این کوچولو توی قلبم دوماه گذشت تا حالت تهوع م کمتر بشه حسام هم روزی ۱۰۰ بار زنگ میزد تا حالمو بپرسه مامان و زهرا هم هر روز میاومدن بهم سر میزدن یه روز تا غروب حسام زنگ نزد برام دلشوره ی عجیبی گرفتم منم چند بار زنگ زدم براش ولی گوشیش خاموش بود غذا رو آماده کردم که در خونه باز شد حسام: سلام - سلام عزیزم مثل همیشه نبود بعد سلام کردن حسام رفت توی اتاق لباسشو عوض کرد اومد - خوبی حسام جان ( یه لبخند کمرنگی زد): خوبم،تو چه طوری؟ - منم خوبم سر شام حسام فقط با غذاش بازی میکرد - حسام جان اتفاقی افتاده ؟ حسام: نه عزیزم خستم فقط بعد شام حسام رفت تو اتاق و خوابید منم میزو جمع کردم و ظرفارو شستم رفتم خوابیدم نصفه های شب صدای گریه شنیدم ترسیدم بلند شدم نگاه کردم حسام نیست از اتاق رفتم بیرون و دیدم حسام سجده کرده و داره گریه میکنه قلبم از دهنم داشت میاومد بیرون رفتم کنارش نشستم - حسام جان ،چرا گریه میکنی؟ حسام سرشو بلند کردو اشکاشو پاک کرد حسام: ببخش خانومم بیدارت کردم! - قلبم داره میاد تو دهنم ،چی شده؟ حسام دستاشو گذاشت روی سرش و گفت: نرگس یاسر شهید شده - یا فاطمه زهرا ،یا فاطمه زهرا منم شروع کردم به گریه کردن . حسام: نرگسی ،تو رو خدا گریه نکن ،واست خوب نیست - واییی حسام مادرش خبردارشده حسام: مادر یاسر خودش خواب دیده بود ،میدونست که یاسر شهید شده - واااییی الهی قربون اون دلش برم حسام : نرگس جان ،تو رو جون حسام گریه نکن تا اذان صبح بیدار بودیم بعد خوندن نماز رفتم خوابیدم ،صبح که بیدار شدم حسام نبود شمارشو گرفتم ،بعد چند تا بوق جواب داد - الو حسام حسام: سلام نرگسم ،خوبی؟ - سلام ،کجا رفتی ؟ حسام: قراره امروز پیکر یاسر و بیارن ،دارم میرم خونشون - حسام جان آدرسشو بفرست منم بیام حسام: نمیخواد ،تو وضعیتت خوب نیست بمون خونه - عع حسام ،اگه آدرسو نفرستی زنگ میزنم واسه خانم موسوی ،آدرسو میگیرمااا حسام: باشه ،آماده شو خودم میام دنبالت - قربونت برم من باشه آماده شدم ،رفتم پایین منتظر شدم تا حسام بیاد وقتی حسام اومد باهم رفتیم سمت خونه اقای ساجدی 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
بسے آرام ‌بخش و زیبا ! - پیشنهادِ‌ دانلود