سرم‌هوای‌تودارد،دلم‌هوای‌ضریح‌❤️#یااباعبدالله

افطارها به کام دلم زهر می‌شود، اربابِ ما گرسنه و تشنه شهید شد...

اشتباه نکن ! ما به پای هم پیر نمیشیم به دست هم پیر میشیم :)🤌🏻😂 #خنده_حلال

#‌صرفا‌جھت‌اطلاع‌ گاهۍ اوقات گره‌هایۍ بہ زندگیمون میفتہ و صلاح در بازنشدنشہ... و خداوند خیر و صلاح مارو بھتر میدونہ🙂

روز عاشورا هراسان بود دشمن تا شنید بعد عباس علی پرچم به دوش زینب است ...🍃

بسے آرام ‌بخش و زیبا ! - پیشنهادِ‌ دانلود

حالتو خوب کن🖇🌎

اندکی صبر کن ای قاریِ قرآنِ حرم از نوکِ نیزه تلاوت میشود جزءِ دهم #غریب_گیرآوردنت #بحق_اباعبدالله_الهی_العفو

شهادت فرصتی‌ست برای رسوایی دلهای عاشق و آگاهی مردم از خوبیهای خوبانی که گمنام بوده‌اند و محل اثبات صداقت و شجاعت مدافعان حق است. اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً ..

💌 #برادر_شهیدم🌹 بـی اخــتـیــار داده ام اختیار دلم را به دست تو ...🌿 به گمانم #عشق همین احساس جبر است، جبر در دوست داشتن تو♥️! #شهیدجهادعمادمغنیه

نماز روزه هاتون قبول.. التماس دعا❤️

برای آن چه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید حتی اگر هزینه‌اش تنها ایستادن باشد.. -شهیداحمدمتوسلیان

#شهید متوسلیان #اسمع

●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): با آنچه در گذشته دیده و شنیده‌ای؛ برای آنچه هنوز نیامده #استدلال کن. | ۳۱نَهجُ‌البلاغه‌،نامه

‏“كن لطيفًا مع الأشخاص الذين لا يهتم بهم أحد.” مهربان باش، با افرادی که هیچ کس به آنها اهمیت نمی دهد...🙏🏻❤️ #حُرّ

_

#جنون! كوهِ دردم كه كُند ؛ نامِ حُسين آرامم ....:)♥️🕊 #حسین_جان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

گفتـــم: ببیــــنم‌توےدنــیاچه‌آرزویےداری؟» قدرےفڪرڪردوگفت: «هیچی» گفتم: یعنےچۍ؟مثلاًدلت‌نمیخوادیه‌ڪاره‌اےبشۍ،ادامه‌ تحصیل‌بدےیاازاین‌حرفهادیگہ؟! گفت: «یه‌آرزودارم.ازخداخواستم‌تاسنم‌ڪمه وگناهم ازاین‌بیـشترنشده،شهیدبشم.» #حُرّ #شهیدنورالله‌اخترے🥀

💗عشق در یک نگاه💗 قسمت42 بعد از رفتن زهرا ،حسام رفت یه کم غذا آورد ،نشست کنارم سرشو گذاشت روی شکمم حسام: نرگس جان ،بچه امون گشنه اشه هااا ،صدای گریه اشو میشنوم ،نمیخوای یه چیزی بخوری ( میدونستم حالش بدتر از منه ،ولی چیزی نمیگفت،این منو دیونه میکرد) غذا رو گرفتم و خوردم حسام : آفرین دختر خوب ،الان کوچولومونم سیر شده اینقدر خسته بودم که رفتم توی اتاق خوابیدم با صدای اذان صبح بیدار شدم رفتم بیرون دیدم حسام درحال قرآن خوندنه وضو گرفتم چادرمو سرم کردم، سجاده مو یه کم عقب تر از سجاده حسام پهن کردم ایستادم به نماز خوندن بعد از تمام شدن نماز سجاده مو بردم کنار سجاده حسام گذاشتم حسام: قبول باشه نرگسم - قبول حق باشه آقا حسام جان حسام: جانم - فردا بریم بهشت زهرا؟ حسام: چشم سرمو گذاشتم روشونه اش - بلند تر بخون اقای من صدای خوندن قرآن، اونم با صدای حسام ارومم میکرد انگار بچه درون شکمم از شنیدن صدای پدرش هم جون گرفت چشمامو باز کردم و دیدم یه بالش زیر سرم بود بلند شدم دیدم حسام داخل آشپز خونه داره صبحانه آماده میکنه حسام : بیدار شدی ؟ - سلام حسام: سلام به روی ماهت پاشو بیا ،که بچه ام گشنه اش شده - چشم بعد از خوردن صبحانه رفتیم سمت بهشت زهرا وارد بهشت زهرا شدیم ،یه فاتحه ای خوندیم و رفتیم سمت گلزار شهدا ،رفتیم سرخاک ساجدی نشستیم فاتحه ای خوندیم حسام با دستاش جلوی اشکاشو میگرفت حسام: نرگس میدونی ،من و یاسر با هم اسم نوشته بودیم واسه رفتن به سوریه؟ اسم یاسر افتاد و رفت ،منم تنها موندم روزی که خبر شهادتش و دادن همون روز اسم منم افتاد ( با شنیدن این حرف ،دنیا رو سرم آوار شد الان اومدی اینجا به دوستت خبر خوش بدی یا داری منو آماده میکنی بیمعرفت) چیزی نگفتم و بلند شدم - بریم حسام جان ( حسام حالمو فهمید،بدون اینکه کلمه ای حرف بزنه ،رفتیم توی راه هیچ حرفی نزدیم وقتی رسیدیم خونه ،من رفتم توی اتاق و دراز کشیدم) 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁

‹نگاهش‌بہ‌مـٰا› #حُرّ

‹نگاهش‌بہ‌آنھـٰا› #حُرّ

💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت43 حسام بعد از چند ساعت اومد توی اتاق منم چشمامو به بهونه خواب بستم اومد کنار تخت نشست حسام: میدونم که خواب نیستی، چه طور میتونم باور کنم که با اون حالت الان خوابیده باشی ( اشک از گوشه چشمم روی بالشت سرازیر شد ) حسام: نرگسی اگه تو نخوای من هیچ جا نمیرم -چه طور میتونم جلوی کسی رو بگیرم که دلش به موندن نیست ،من عاشق تو شدم ،تو هم عاشق خانم بی بی زینب شدی من کجا و عشق تو کجا بغضم شکست و صدای گریه ام بالا گرفت حسام بغلم کرد تا آروم بشم اما هیچ چیزی این دل آشوبمو آروم نمیکرد بعد از گریه های زیاد خوابم برد توی این مدت اینقدر حالم بد بود که وضعیت جسمی خوبی نداشتم یه هفته ای گذشت و من نمیدونستم ،چند روز دیگه حسام پیشم میمونه یه روز شروع کردم به تمیز کردن خونه و غذا درست کردن میز و چیدم ،منتظر حسام شدم که در خونه باز شد حسام با دوتا شاخه گل نرگس وارد خونه شد حسام : هوووممم ، این بو از خونه ماست؟ - بله حسام: وایی که چقدر گرسنمه - لباست و عوض کن بیا حسام: بفرماید ،یکی برای مادر ،یکی برای بچه - خیلی ممنون گلا رو داخل گلدون گذاشم ،بعد گذاشتمش روی میز خونه بوی گل نرگس پیچیده بود حسام اومد و شروع کردیم به غذا خوردن - حسام جان،کی باید بری؟ حسام یه نگاهی به من انداخت: باشه بعدن صحبت میکنیم - الان بگو ،لطفا حسام: ۱۰ روز دیگه ( با گفتن این حرف ،انگار شماره معکوس زندگیم شروع شد) - به پدر مادرت هم خبر دادی؟ حسام: اره - چیزی نگفتن؟ حسام: مامان یه کم گریه کرد و آخرش راضی شد ( چیزی ،نگفتم و مشغول غذا خوردن شدم) 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁

_ای‌که‌نزدیك ـ ـ ـ

●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): مرگ باارزشترین #هدیه‌ای است که به مومن داده میشود. | غُررالحِکم_حدیث۱۰۵۳

🌙 #مناجات ویژه #ماه_رمضان 🍃الهی یا الهی یا الهی 🍃نگاهی کن نگاهی کن نگاهی 🎙حاج #محمود_کریمی

در کشورے زندگے میڪنیم کہ [دختران و پسران] مثلاً مذهبےاش عآشـٰق شہادت و جنگـ و ایثارند اما حاضر نیستند ایثار کـنند و یڪ¹ زندگے ساده و آسان راشروع کُـنند!! #کمےمجردانه‍🙄

حَےِ عَلَے الصَلاة ، حَےِ عَلَے الحُسِین . . گریه‍ براےِ او خیرُالعَمَل حُسِـین !' قبل از خواب خود را شارژ کنید🌎

‏هیچ‌دختری‌ بخاطرجلب‌توجه‌پسرا‌آرایش‌نمیکنه وهیچ‌پسری‌هم‌ واسه‌جلب‌توجه‌دخترا‌باشگاه‌نمیره‌و‌تیپ‌نمیزنه... هردوطرف این‌کاراروواسه‌سربلندی‌و‌عزت‌ایران انجام‌میدن🚶🏻‍♂✋🏿... #نگفته‌هم‌پیداست!! #علی‌برکت‌الله

شبتونـ.بخیر😍