eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول اکرم (ص): و پشت های شما گران بار است از گناهان شما پس سبک گردانید آن را به طول دادن سجده ها 🕊
|حُرّ|
💗عشق در یک نگاه💗 قسمت48 اینقدر خسته بودم که خوابم برد تو ماشین حسام: نرگسم ،عزیزم ،بیدار شو رسیدیم
💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت49 به اصرار من آخرین شب زندگیمونو تو اتاق حسین خوابیدیم تا صبح بیدار بودم و به صورت حسام نگاه میکردم بعد اذان صبح ،به حسام کمک کردم که وسیله هاشو داخل ساک بزاره عکس سونوگرافی که گرفته بودیم و گرفت و گذاشت لای قرآن کوچیکش بعد چند ساعت ،مامان و بابا و زهرا و آقا جواد اومدن خونه ما واسه خداحافظی از حسام منم خیلی خودمو کنترل کردم که هیچ اشکی نریزم صدای زنگ آیفون و شنیدم اومده بودن دنبال حسام حسام خواسته بود هیچ کس همراش نره فرودگاه ،چون میدونست اون موقع جدایی سخت میشه برام داخل یه ظرفی آب ریختم و با گل نرگس تزیینش کردم چادرمو سرم کردم و رفتیم پایین حسام از همه خداحافظی کرد و اومد سمتم حسام: نرگسم مواظب خودت هستی دیگه؟ - اره حسام: مواظب پسرمونم هستی دیگه؟ - اره حسام: مواظب اون چشمای قشنگت هم هستی دیگه ؟ - اره حسام( آروم زیر گوشم گفت): میدونی که خیلی عاشقتم دیگه؟ - ( اشک از چشمام سرازیر شد ): اره حسام: پس یا علی - حسام جان حسام : جانم - قول بده که، اگه اتفاقی برات افتاد ،منم ببری باخودت ( اشک از چشماش سرازیر شد ،گوشه لباسشو گرفتم): قول بده حسام حسام: چشم - برو در پناه خدا حسام: یا علی حسام سوار ماشین شد و رفت منم خیره به نگاه رفتنش شدم کاسه آب از دستم افتاد روی زمین و شکست منم با شکستن کاسه شکستم نشستم روی زمین و بغض این چند ماهی رو شکوندم مامان و زهرا هم با من هم نوا شدن 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
. . سوختن؛کمال‌‌عشق‌است.. اما‌آنها‌که‌سوختن‌پروانه‌در آتش‌‌شمع‌راکمال‌‌عشق‌می‌دانند، کجایندکه‌سوختن‌انسان‌درآتش‌‌ عشق‌رابه‌نظاره‌بنشینند؟ 🪴
دعا یادتوت نرههه رفقا!..🫀🤍
|حُرّ|
💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت49 به اصرار من آخرین شب زندگیمونو تو اتاق حسین خوابیدیم تا صبح بیدار بودم و
🍁عشق در یک نگاه🍁 قسمت50 مامان و بابا خیلی اصرار کردن که برم خونشون .ولی نمیتونستم ، فقط تو خونه خودم بود که میتونستم حسام و پیدا کنم زهرا شبها میاومد تا تنها نباشم ولی اگه تمام دنیا هم میاومدن کنارم نمیتونستن جای خالی حسام و پر کنن دو روز از رفتن حسام گذشته بود و من بی تاب دیدنش نزدیک ظهر بود که تلفن خونه زنگ خورد با هر بار صدای زنگ ،تمام تنم میلرزید گوشی رو برداشتم - بله * سلام نرگسم ( باورم نمیشد ،حسام بود ،از شوق دوباره شنیدن صداش گریه ام گرفت) حسام: الو نرگس ،الو - جانه دلم حسام : جانت سلامت خانم ،خوبی نرگسی - کدوم عاشق و دیدی که در فراق عشقش خوب باشه حسام: ععع نرگسم ،قرارمون یادت رفت؟ - شما به بزرگیه خودتون عفو کنین ! حسام : (خندید) هر چند درجایگاهی نیستم که ببخشم ولی قبول میکنم - چقدر دلم برای صدات تنگ شده بود حسام: نرگسم ،پسرمون چه طوره ؟ - خوبه ،پسرت هم منتظر دیدنته حسام: الهی فدای جفتتون بشم - خدا نکنه حسام: خانومم ،زیاد نمیتونم حرف بزنم ،الانم با کلی پارتی بازی تونستم تماس بگیرم ،مواظب خودت و گل پسرمون باش - چشم ،تو هم زود به زود زنگ بزن حسام: باشه چشم ،خیلی دوستت دارم - ما بیشتر آقا حسام: یا علی - یا علی با صحبت کردن با حسام ،یه چند روزی حالم خوب بود در نبود حسام،فیلما و عکساش میشدن همدم تنهایی ام زهرا هر چند وقت یه بار می اومد دنبالم و باهم میرفتیم بیرون چند باری هم باهم رفتیم دانشگاه پیش خانم موسوی نزدیکای عید بود اولین عیده زندگی مشترکمون بود و حسام کنارم نبود بابا اومد دنبالم و منو با خودش برد خونه وقتی وارد خونه شدم زهرا داشت سفره هفت سین و یه گوشه خونه تزیین میکرد زهرا: به خانم خانما ،لباست و عوض کن بیا بقیه کاراش باتوعه هاا لباسمو عوض کردم و برگشتم کنارش نشستم زهرا: بیا عزیزم رنگ کردن تخم مرغا دستای تو رو میبوسه یه لبخندی زدمو شروع کردم به نقاشی تخم مرغا ساعت ۸ شب سال تحویل بود دلم شور میزد شوره حسام،که اینکه شاید زنگ بزنه خونه و من نباشم صدای زنگ در اومد زهرا چادرشو سرش گذاشت و رفت درو باز کرد از پنجره نگاه کردم ،اقا جواد بود در باز شد و اومدن داخل آقا جواد: سلام مامان: سلام پسرم خوبی؟ - سلام آقا جواد اقا جواد : خیلی ممنون چند دقیقه بعد بابا هم به جمع ما اضافه شد همه دور هفت سین نشسته بودن منم یه گوشه ای نشستم همه چشماشون بسته بود و دعا میخوندن ای کاش میشد التماس کنم برای عزیز منم دعا کنن... 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
|حُرّ|
😍💚 #حُرّ #حاج_محمود_کریمی #ولادت_امام_حسن_ع
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم؟ که سر کار غلامان حسن با زهراست💚
|حُرّ|
🍁عشق در یک نگاه🍁 قسمت50 مامان و بابا خیلی اصرار کردن که برم خونشون .ولی نمیتونستم ، فقط تو خونه خود
💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت51 سال تحویل شد و همه به هم تبریک گفتیم نیم ساعت بعد تلفن خونه زنگ خورد زهرا گوشی رو برداشت نمیدونستم داره باکی صحبت میکنه که اینقدر خوشحاله زهرا: نرگس خانم ،بیا یه نفر پشت خطه کارت داره - با من؟ کیه؟ زهرا: بیا خودت میفهمی عزیز جان گوشی رو برداشتم - الو ( با شنیدن صدای حسام نشستم روی زمین ) حسام: نرگسم ،عیدت مبارک خانومم - عید تو هم مبارک اقا حسام: شرمندم ،که این لحظه کنارت نیستم - دشمنت شرمنده، همین که الان صداتو میشنوم ،به یه دنیا میارزه ! کی بر میگردی حسام جان حسام: بعد عید بر میگردم خانومی ، پسر گلمون چه طوره؟ - خوبه ، ،اونم مثل من ندیده عاشقت شده حسام: شرمنده تونم حلالم کنین - حسام جان ،نمیشه بیشتر زنگ بزنی ،تا صداتو بشنوم حسام: شرمنده خانومی ،اینجا اوضاع زیاد مناسب نیست،واسه همین اجازه نمیدن زیاد صحبت کنیم - باشه عزیزم حسام: نرگسم ،کاری نداری ،باید قطع کنم ،بچه های دیگه باید تماس بگیرن با خانواده هاشون - مواظب خودت باش حسام: تو هم مواظب خودت و پسرمون باش ،خیلی دوستت دارم ،یا علی با قطع شدن تماس ،گریه ام شدت گرفت تمام امیدم این بود که قراره زود برگرده در نبود حسام از خونه غافل شده بودم با زهرا رفتیم خونه رو تمیز کردیم و باهم رفتیم بازار یه کم خرید واسه خونه کردیم آخرای عید بود و من خوشحال برای دیدن عشقم 🍁نویسنده: فاطمه_ب🍁
رفقا تشریف بیارین🙃
اگه امشب یکی تو کربلاهم یادمون کنه فک کنم تکمیل شه(((: خدا این خلقِ شادیارو برگردونه بهتون.🥲💚
امام حسنیا مادرین.. ای همه مادرها فدای مادرت امام حسنمون..💚🥰
AwACAgQAAxkBAAFoV21id9OPgj1xmggtvYaeQGdYhB9gDwACYQsAAj7YwVM8NNidc_vT5yQE.oga
13.76M
زمآن با کسے که دوسش دارے زود میگذره.. همیشه محرم ها انگاری زود میگذره‌.. قبل از خواب خودرا شارژ کنید💚
●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): قبل از پیری قدر را بدان. | غُررالحِکم،حدیث۴۳۸۱
به قولِ یه بزرگواری جوری زندگی کن که وقتی ازدواج کردی مجبور نشی دلیت اکانت بزنی یا سیمکارتتو پودر کنی:|💔🖐🏿!!
شبتونـ.بخیر🙈
بسم رب الکریم💚
قسمت شود زیر عمود صد و هجده🚶‍♂️🎒 فریاد زنم شیعه دست حسن هستم💚🌹
هر چقدر به بالای قله ی ظهور نزدیک میشیم، هوا کم میشه! دیگه به شُشِ هر کسی نمیسازه! بی هوا میخرن، بی هوا می بَرَن بی هوا میاد! خیلی حواستونو جمع کنید میزانِ هوای نفستنونو... 🍃
روزی ۸ لیوان آب بخور! روزی ۱ ساعت ورزش کن! روزی ۱۰ صفحه کتاب بخون! فیلم خوب ببین! یکم عطر بزن! از ته دل بخند! با خدا راز و نیاز کن! حواست به خودت باشه مگه همش چند سالته؟؟؟ اینقد فکر نکن.... میگذره و از پسش برمیایی!!
. . چشم‌آدم‌خیلی‌فضول‌است؛ فضول‌ترازچشم،‌خودآدم‌است آدم‌باخیالش‌می‌تواند‌خیلی‌فضولی‌کند. اگرراهش‌رابازبگذاریم،ازهردزدی‌دزدتراست. 🪴
seyedreza_narimani+CcvMgocoR2c+28235305103959730201.mp3
9.58M
گُنه‍ کارَم . . . ولے تو رو قلباً آقا دوستت دارم :)!
●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): اعتراف‌کردن به خود، نوعی عذرخواهی‌کردن است. | غُررالحِکم_حدیث۱۱۸۶
با پروفایل رهبر و سردار میای با الفاظ عارفانه و سنگین مخ دختر مردمو میزنی بعدش میگی:" خواهر من نمیتونم شمارو خوشبخت کنم شما لیاقتتون همچون شهید همته...شرمنده؛یاعلی" باید بگم حقیقتا خاک بر سر خودت که هیچ... خاک بر سر ! ... ...
حرفم اینه... اگر عاشقیم... با تمام وجود عاشق باشیم...متعهد باشیم...پاک باشیم... حق عاشق بودن رو ادا کنیم و به تقدسش احترام بزاریم:)✨ ⛔️
ﻣﺜﻞ ﺯﻫﺮا ﺷﺪﻩ اي ﺑﻲ ﺣﺮﻡ و ﺻﺤﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﺎﺩﺭﻱ ﺑﻮﺩﻧﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﻬﻮﺩ اﺳﺖ