+ دیدین بعضۍ ازآدمھا،
دلِبزرگۍ برایِ بخشیدن دارند؟!..
بھترین هدیہهارو میدن،
از #لبخنددیگرانلذتمیبرن
دستاشون بازِبازه . . .
اینا بہخدا نزدیکترند🖐🏻🚶🏻♀!
- استادشجاعی؛
افتخارنسلمااینہ
کہداریمتوعصرےزندگےمیکنیم
کہقرارهاسرائیلتواوندوره
بدستمانابودبشہ...
#سربازانآسیدعلے
#بدون_تو_هرگز 6
داماد طلبه!
.... پدرم با شنیدن این جمله مات و مبهوت شد!
می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود.
اون شب وقتی به حال اومدم ،تمام شب خوابم نبرد.
هم درد، هم فکرهای مختلف 😞
روی همه چیز فکر کردم...
یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ...
برای اولین بار کم آورده بودم...
اشک، قطره قطره از چشم هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم...😭
بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم...
✅به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه!
از طرفی این جمله اش درست بود، من هیچ وقت بدون فکر تصمیمی نمی گرفتم .
حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود
با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره!
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟
چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها
راه این موضوع رو پیدا کردم ...
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوستا، همسایه ها و اقوام زنگ زدم...
و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ...
- وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ 😳
ما اون شب شیرینی خوردیم ... بله، داماد طلبه هست!
خیلی پسر خوبیه...😌
کمتراز دو ساعت بعد سر و کله پدرم پیدا شد. وقتی مادرم برگشت من بیهوش کف خونه افتاده بودم!
خلاصه اوضاع روزگار گذشت و خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد...
البته در اولین زمانی که کبودی های صورت و بدنم خوب شد فکر کنم نزدیک دو ماه بعد
شهید سیدعلی حسینی)🥀
enc_16826868180110776462740.mp3
5.03M
شب و روزمو جمعه کردی
غروباش چقدر دل میگیره
#مهدی_عابد
#مهدی_رسولی