12470b61a1811-67bc-48c3-8b33-5071bf419fc4.mp3
3.08M
تورفتےدلچارهشوگمکرد
رقیهگوشوارشوگمکرد...
قبلازخوابخودراشارژکنید📿
#علیپورکاوه
اگہیہشببدونغموغصہبودی،
شڪڪنبہخودت!
اصلااصلشهمینہڪہخوببہتدردمیدن،
آزمایشتمیڪننکهخوببخرنت!
چونڪہ:↯
هرڪہدراینبزممقربتراست،
جامِبلابیشترشمیدهنـد🎗
#استـآدپناهیـآن
#ارعخلاصھ
سيم شارژرم خراب شد،رفتم بخرم يارو گفت اصلي ميخاي يا فيك؟ گُفتم از همون اصليا بده كه هر ماه ازت ميخرم
حقق😐😂
#حُرّ
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
بسے آرام بخش و زیبا !
- پیشنهادِ دانلود
بخون مسلمون:)چله روز بیست پنجم
رمان شب #بدون_تو_هرگز 17
"ثبات قدم"
مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ...
نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰
چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ...
سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری؟
ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟
بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ...
خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ... در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
- علی ...
- جان علی؟ ...
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا؟
چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ...
من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...
سکوت عمیقی کرد ...
- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ...
تو دل پاکی داشتی و داری ...
مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی...
و گرنه فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی ها حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ...
مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ...
اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها...
اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و من...
📝(شهید سیدعلی حسینی)🥀