أحیاناً كان علي یُخاطب فاطمة قائلاً یا کُل مَنیتي..
گاه علی، فاطمه را
اینگونه خطاب می کرد؛
"ای همهٔ آرزوی من ...."
majid_bani fatemeh_hoseini_beman hoseini bemir.mp3
9.63M
آھ ای دل آروم بگیر ؛ حسینی بمان حسینی بمیر !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلتـابِفـشارِ
درودیـوارنـدارد :)🚶🏾♀💔
قسمت6️⃣
#سه_دقیقه_درقیامت
عمل جراحي طوالني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل
مواجه شد. پزشكان تالش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده
همانطور كه پيشبيني ميشد با مشكل جدي همراه شد. آنها كار را
ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد...
احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ
مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چقدر حس زيبايي بود! درد از
تمام بدنم جدا شد.
يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. با خودم گفتم: خدا رو
شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبي
بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت
جراحي بلند شدم و نشستم.
براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم!
از لحظه كودكي تا لحظهاي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با
تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شيريني داشتم. در يك لحظه تمام زندگي و
اعمالم را ديدم!
در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و
نوراني در سمت راست خودم ديدم.
[غسلها، کفنها، ثم جلس وحیداً یبکیها. بعدها همس فی لحدها: یازهراء!
#کلّمینی، أنا علی:)...]
.
#دوخط_روضه
#مادر
.
اینکـه بـگوییم؛
انقـلابی یعنـی بچـهیِ مظلـومِ گـوشهگیر
کـاملاً غلطه..!
انقلابـی یعنی فعـالِ پرانـرژی
و بهتـرین تـویِ هر زمینـهای که در چـارچـوب دیـن و اخـلاق بـاشد..!
_
دانلود+مداحی+استودیویی+با+صدای+حسین+طاهری+ویژه+اربعین.mp3
3.91M
باز بوی تربت تو ؛ مَست میکنھ همه رو !
قبل خواب خود را شارژ کنید
چـایم☕️را ٺلخ میےنوشم
نـھ براۍاینـڪھعـاشـقم
چـونقـندون دورهـ، حـال نـدارمـ برمـ بـیارمـش:/
وگرنه مارو چه به این حرفای عاشقانه😂
#والا*_*
#بخندمومن😐😂
یه آبمیوه گیری داریم، وقتی روشنش میکنی کل پدافند هوایی عربستان و کشورهای حوزهی خلیج فارس و پاکستان با هم یه دفعه به حالت آماده باش درمیاد
شنبهای که توش کلاس ۸ صبح ندارید رو هیچی بهش نگید،فقط بغلش کنید ^-^
@haji_bikhiall
قسمت7️⃣
#سه_دقیقه_درقیامت📿
او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست
داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم.
او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره
او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهرهاش زيباست! چقدر آشناست.
من او را كجا ديدهام!؟
سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمهام و آقاجان سيد
)پدربزرگم( و ... ايستادهاند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود.
پسر عمهام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از
سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم.
زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم.
من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهرهاش برايم آشناست.
يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد...
عالم خواب... حضرت عزرائيل...
با ادب سالم كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمال
ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟
باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر
جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي
گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته
نباشيد. شما تالش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه.
يكي از پزشكها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به
دستگاهها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند!
عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من
ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي ميفهميدم كه در فكرش چه
ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم ميفهميدم.
همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را
ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت.
حاج قاسم:
بهزودی فتنههایی پیش روی خواهید داشـت
که کل شهدا
آرزوی حضور به جای شمارا خواهند داشت!
آن روز من نیستم...💔
ولی شمـا پـشــت آقـــا را خالـی نکنیـد(:
سید-رضا-نریمانی-برای-یادبود-شهید-محسن-حججی.mp3
7.65M
اون نگاھِ آخرت از جلو چشمام نمیرھ ؛
کی میگھ تو اسیری؟ دنیا بھ چشمات اسیرھ :)!