eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
-
|حُرّ|
-
بہ‌چِہ‌مـٰانَند‌ڪُنَم‌دَر‌هَـمِہ‌آفـٰاق‌تُـورا..؟! آن‌چِہ‌دَر‌وَهـم‌مَـن‌آیَـد‌تُـوا‌َزآن‌‌خ‌ُـوب‌تَـر؎シ..!💔
کربلایی نریمان پناهی_12 بهمن 97 - هیئت مکتب الحسین - شور - حسین آقام همه میرن تو میمونی برام-1549267429.mp3
7.08M
حسین آقام...همه میرن! تو میمونی برام :) حواست هست به این جمله؟! 🙂💔 تا حالا به این نتیــجه رسیدی که همه رفتنی ان؟!🙂 خود من به شخصه کسی که فکر میکردم همیشه کنارمه و همیشه موندنیه، رفت..🙂 اما اینا ب کنار (: اون لحظه ای که خودتی تنها چی؟! متوجه شدی کجا رو گفتم؟! آفریــن.... اونجا فقط اربابه ها🙂💔 اره..
تنها کسی که بیشترین درجه بدبختی را شناخته باشد میتواند بیشترین درجه خوشبختی را نیز درک کند! انسان باید درحال مرگ باشد تابداند زنده بودن چقدر خوب است...:)
●مولاعلی(علیه‌السلام): هر کس میانه روی کند نخواهد شد. | نهجُ‌البلاغه
‌‌‌ ‌‌ وقتۍ انگیزھ‌ای براۍ ادامه دادنِ زندگۍ نداشتید، به نسخه‌های دیگرۍ از خودتان در آیندھ فکر کنید و به آن‌ها فرصتِ زیستن بدهید. ‌‌‌‌ مَت هیگ ـــ کتابِ آسایش.
فرض‌مثال‌معشوق‌من‌باچندگرم‌ریش‌و سیبیل‌ودومترقدو۲۵سال‌سن‌چراباید ارد‌ک‌تک‌تک،تک‌تک‌اردک‌وزمزمه‌کنه؟😐🚶🏿‍♂
ya-hosseion-gharibe-madar.mp3
4.07M
یا حسین غریبِ مادر ؛ تویی ارباب دل من !
قسمت9️⃣1️⃣ 📿 گفتم: اين دستور آقا به چه علت بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودي صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربال بروم. در يكي از اين سفرها، يك پيرمرد كر لال در كاروان ما بود. مدير كاروان به من گفت: ميتواني اين پيرمرد را مراقبت كني و همراه او باشي؟ من هم مثل خيليهاي ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با موالي خودم خلوت داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم. كار از آنچه فكر ميكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و ً حواس درست و حسابي نداشت. او را بايد كامال مراقبت ميكردم. اگر لحظهاي او را رها ميكردم گم ميشد. خالصه تمام سفر كربلا من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد. اين پيرمرد هر روز با من به حرم ميآمد و برميگشت. حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد ميبودم. روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتي فهميد كه او متوجه نميشود، قيمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چي داري ميگي؟ اين آقا زائر مولاست. چرا اينطوري قيمت ميدي؟ اين لباس قيمتش خيلي كمتره. خلاصه اينكه من لباس را خيلي ارزانتر براي اين پيرمرد خريدم. با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصباني و پيرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسري براي ما درست شد. اين دفعه ً كربلا اصلا به ما حال نداد. يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بيزباني براي من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت: به دعاي اين پيرمرد، آقا امام حسين شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند. بايد در آن شرايط قرار ميگرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگي ثبت شد و گناهانش محو شده بود
. چه شانھ ایی دم آخر زدی تو مویش را چقدر بوسه زدی گودے گلویش را...
|حُرّ|
•🖤
حاج‌ حسن خلج یه روضه داره می‌گه یه‌نفر اومد پیشم گفت شما فارسید، می‌دونید یارالی یعنی چی؟ گفتم آره یعنی ای مجروح، ای زخمی. گفت نه، معناش فقط این نیست، یارالی یعنی "ای مجروح توهین‌شده". .
رفقا امشب مارو فراموش نکنید توی روضه هاتون...❤️ اگـــر هم نشد برید جایی، خودتون توی خونه یک روضه ای یا مداحی بزارید و اروم گوشش کنید...🙂❤️ التماس دعای فراوان💚 از طرف
حاج نریمان میگفت : بچه‌ها وقتے از هیئت میرید بیرون اشکاتون؛ ضجه‌هاتون و غلط کردم غلط کردماتون رو لطفا یادتون‌نره.. :)
12[shia-leaders.com].mp3
6.28M
یا یک نفس تمام جهنم شود بهشت...گویند اگر جهنمیان، یک صدا حسین.... اخر شب خودرا شارژ کنید.. :) یا حسیـــــن...❤️
Hamed Zamani _ Saranjaam (320).mp3
16.34M
آغاز ما تویی و سرانجام ما تویی ؛ بی تو مسیر عشق به آخر نمی‌رسد ! قبل از خواب خود را شارژ کنید:)
به نظرم که توش فقط یک قشر مخصوص با یک تیپ مخصوص (از نظر ما حزب‌اللهی ها) شرکت میکنند؛ هم تراز نیست!!!
شبتونـ.بخیر🥸
مـوی حسـن،زغصـــه ی زهــرا سپید شد رســـم کریم هــاست، غـــم یار میخورنــد‌ 🥀
مداحی آنلاین - همینو کم داشتیم - سجاد محمدی.mp3
2.58M
عشقمو خودم با دستای خودم خاک کردم:) 💔📿
این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم الله الله ...🖤
هرچه قصـــــه داریم از این در و آن کوچه داریم...💔 اما ما عشق را پشت در این خانه دیدیم... آنجا که زهرا در آتش بود! اما علے داشت میسوخت...💔
اصلاً من کهـ نمی‌دانم، حسن[؏] دقیق‌تر از ماجرا خبر دارد... 💔
در عزای مادرت یابن الحسن، یک دم بیا تا نپرسند این جماعت، بانی مجلس کجاست؟!
●مولاعلی‌(علیه‌السلام‌): قبل از سفر را بشناس. | نهجُ‌البلاغه
❤.....
|حُرّ|
❤.....
+حتی اگھ پیرم بشے دوست دارم به روایت تصویر:\✊🏽
قسمت0️⃣2️⃣ 📿 دوران جواني در پايگاه بسيج شهرستان فعاليت داشتم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بوديم. شبهاي جمعه همگي در پايگاه بسيج دور هم جمع بوديم و بعد از جلسه قرآن، فعاليت نظامي و گشت و بازرسي و... داشتيم. در پشت محل پايگاه بسيج، قبرستان شهر ما قرار داشت. ما هم بعضي وقتها، دوستان خودمان را اذيت ميكرديم! البته تاوان تمام اين اذيتها را در آنجا دادم. برخي شبهاي جمعه تا صبح در پايگاه حضور داشتيم. يك شب زمستاني، برف سنگيني آمده بود. يكي از رفقا گفت: كسي جرئت داره االن تا انتهاي قبرستان برود؟! گفتم: اينكه كار مهمي نيست. من االن ميروم. او هم به من گفت: بايد يك لباس سفيد بپوشي! من سرتا پا سفيدپوش شدم و حركت كردم. خسخس صداي پاي من بر روي برف، از دور هم شنيده ميشد. من به سمت انتهاي قبرستان رفتم! اواخر قبرستان كه رسيدم، صوت قرآن شخصي را از دور شنيدم! يك پيرمرد روحاني كه از سادات بود، شبهاي جمعه تا سحر، در انتهاي قبرستان و در داخل يك قبر مشغول تهجد و قرائت قرآن ميشد. فهميدم كه رفقا ميخواستند با اين كار، با سيد شوخي كنند. ميخواستم برگردم اما باخودم گفتم: اگر االن برگردم، رفقاي من فکر ميکنند ترسيدهام. براي همين تا انتهاي قبرستان رفتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا