eitaa logo
حلقات مجازی فراهان
65 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
375 ویدیو
118 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 با سلام خدمت ارکان تربیتی صالحین شما دعوت شدید به کانال حلقات مجازی فراهان مطالب تربیتی، معرفتی، مهارتی و بصیرتی حلقات صالحین را در این کانال دنبال بفرمائید. لینک کانال جهت عضویت @halghat_majazi_farahan313
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5902069153933559914.opus
248.5K
بخش دوم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین امیری سخنران روشنگری فرهنگی با موضوع مهارتهای اخلاقی در تحکیم بنیان خانواده حلقات مجازی فراهان
💢خانواده سالم، آرامش افراد ❣ مقام معظم رهبری مدظله العالی: 💯خانواده در اسلام یعنی محل سکونت دو انسان، محل آرامش روانی دو انسان، محل انس دو انسان با یکدیگر، محل تکامل یک نفر به وسیله یک نفر دیگر، آن جایی که انسان در آن صفا می‌یابد، راحتی روانی می‌یابد، این محیط خانواده است. کانون خانواده در اسلام این‌قدر اهمیت دارد. ۷۴/۱۰/۰۴
📝 🔻 اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیب‏زمینی‏ها را خیلی زود با گوشت ریختم. 🔸 یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیب‏زمینی‏ها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشه‏ای شروع كردم به گریه كردن. 🔹یوسف آمد و پرسید: چه شده؟ من هم قضیه را برایش تعریف كردم. ♦️ او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم. ❇️ آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود. ⭕️ یوسف هیچ گاه به غذا ایراد و اشكال نمی‏گرفت. حتی گاهی پیش می‏آمد كه بر اثر مشغله زیاد، دو روز غذا درست نمی‏كردم، ولی او خم به ابرو نمی‏آورد. 💢 بارها از او پرسیدم: چه دوست داری برایت درست كنم؟ می‏خندید و می‏گفت: «غذا، فقط غذا» می‏گفت دوست دارم راحت باشی. 🔸 ایشان حقوق که می گرفت، می امد خانه و تمام پولش را می گذاشت توی کمد من. می گفت: هر جور خودت دوست داری خرج کن. 🔹 هر وقت که دلم برای پدر و مادرم تنگ می شد، آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان. اصلا سخت نمی گرفت. ◾️از اصفهان هم که برمی گشتم، می دیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است. لباسهایش را خودش می شست و آشپزخانه را مرتب می کرد. 📚 از کتب نیمه پنهان و همسرداری سرداران شهید
📝 راوی: 🔶 آن زمان هم رسم و رسوم ازدواج زیاد بود، ریخت و پاش بیداد می‌کرد؛ ولی ما از همان اول، ساده شروع کردیم. 🔹 خریدمان، یک بلوز و دامن برای من بود، و یک کت و شلوار برای مرتضی. ♦️ چیز دیگری را لازم نمی‌دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم. ⚜️ خودمان برای زندگی مان تصمیم می‌گرفتیم. همین‌ها بود، که زیبا ترش می کرد. 📚 مرتضی آیینه زندگی‌ام بود
📝 راوی: 🌸 مهندس ساختمان بود. و توی یک شرکت کار می‌کرد. به خیالم خیلی سرش گرم دنیاست، برعکس من فعالیت سیاسی داشتم. 🔻 روی همین حساب دلم به این ازدواج راضی نمی شد. باید نصیحتش می کردم، می‌خواستم بسازمش. ⚜ آمد خانه‌مان. سر صحبت را باز کردم «چرا من را انتخاب کردی؟ من زن کسی می‌شم که مهریه‌م رو با شهادت قرار بده.» گفتم تیر خلاص را زده‌‌ام. الان راهش را می گیرد و می رود دنبال کارش. ❇️ اما محکم جلویم ایستاد، و دوباره گفت «به جدم من شهید می‌شم.» داشت از تعجب خشکم زد. 🔸بعد عقد تازه فهمیدم فعالیت سیاسی دارد؛ آن هم چه فعالیتی. از فکر هایی که درباره اش کرده بودم، خنده‌ام گرفت. می‌خواستم بسازمش. 📚 قصه‌ای برای سجاد شهدا
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌تنبلی رو کنار بذارین... ✅ فاصله سنی مناسب بین فرزندان ┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
📝 راوی: 🔶 شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🔹 مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ ♦️ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. ⚜ عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. 📚قرمز رنگ خون بابا
💠خاطر نازکِ گل💠 . 🔸برای خیلی از ما شیعیان شخصیت حضرت زهرا (س) مانند مزارشان مجهول مانده‌است. شاید ایام بهانه خوبی باشد برای شناخت حقیقی (س). 🔸کتاب به قلم با نگاهی نو به زندگی و شخصیت حضرت زهرا (س) آسمانی ایشان را به شیعیان هدیه می‌دهد و شناخت حقیقی ایشان را میسر می‌گرداند.