eitaa logo
حلقۀ رندان
341 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
729 ویدیو
34 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــ علّامۀ مجلسی در بحار الأنوار(بحار، ج 100، ص 441) نقل می کنند: بشار مکاری می گوید:در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم... غلام گفت که در میزنند...بشّار است کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصه چیست یا بشار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من لَعَنَ الله ظالمیک که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است
گونه: موضوع: علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــ به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم چو زین حجاب گذشتم به وصل دوست رسیدم ز لوح دل چو زدودم غبار ظلمت کثرت جمال شاهد وحدت به چشم خویش بدیدم ز کام خود بگذشتم به خواهش دل جانان رضای خاطر او بر مراد خویش گزیدم ز غیر دوست، رمیدن بود طریقۀ عاشق عجب مدار اگر من ز خویشتن برمیدم به دور نرگس مخمور لعل باده‌پرستت وداع عقل بگفتم طمع ز هوش بریدم به یمن همت عشقت چه قیدها بشکستم ز شور جذبۀ شوقت چه خرقه‌ها که دریدم تو را به خلوت دل بوده منزل و من غافل به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم‌ به عالمی نفروشم غم محبت جانان که این متاع گرامی به نقد عمر خریدم به سان نرگس شوخت مدام سرخوش و مستم از آن زمان که ز لعلت شراب شوق چشیدم کمان عشق که گردن، کشیدنش نتواند به یک اشارۀ ابروی دلکش تو کشیدم به جز محمد و آلش ز کس امید ندارم به کامرانی جاوید زین امید رسیدم ز خاک درگه پنجم‌امام رفت حدیثی شمیم روضۀ رضوان ز شش جهت بشنیدم محمّد بن علی، باقرالعلوم، شه دین که داغ بندگی‌اش از ازل به جبهه کشیدم به عرض حال چه حاجت بود که هست یقینم که واقف است به درد نهان و رنج پدیدم محیط! در حق من ظنّ بد مبر به خرابی که مست بادۀ عشق شهم نه مست نبیدم
گونه: / موضوع: / علیه السّلام قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ختم رسل ز فرط عنایات کامله بر پاپ‌های نجران بنْوشت مرسله کای قوم دور مانده ز شرع و صراط دین! تا کی ز حق ببایدتان بُعد و فاصله؟ آمد دمی که جهل ز سرها کنید دور شد وقت آن که کید ز دلْتان شود یله مأمورم از خدای احد تا که با شما یک کار از سه کار نمایم معامله یا دین حق قبول و یا جزیه‌ام دهید یا آن که با شما بنمایم مقابله چون شد وصول نامه بر آن قوم ناصواب از آن رسیله سخت افتاد ولوله آراستند مجلس شوری كه اندر او بتْوان مگر كنند همی حلّ مسأله کردند یک دو روزی با هم مکابره افتاد در میانه‌ی آن‌ها مجادله در آن گروه ده دله یک نفس پاک بود کاو بود با رسول و خداوند یک‌دله گفت: ای گروه! چند نمایید قیل و قال؟ تا چند و کی ببایدتان این مماطله؟ در امر هو کنید چرا این مسامحه؟ در دین حق کنید چرا این مساهله؟ باللَّـه! که این محمّد باشد همان کز او معدوم می‌شود همه ادیان باطله هان! بنگرید جمله بر اخبار انبیا هان! بنگرید جمله بر آیات منزله این است آن که موسی گفته است در حقش باشد شبان و هر چه بُوَد در جهان، گله این است آن یگانه پیمبر که بر مسیح مریم شد از دمش به یکی نفخه حامله گفتند پس ببایدمان سوی او کنیم زآنسان که خضر سوی بقا طیّ مرحله هشتاد تن که سیّد و عاقب بر آن گروه بودند شیخ و راهبر و میر قافله زآن پس سوی مدینه چو حاجی سوی حرم کردند طیّ مرحله با زاد و راحله کوته کنیم قصّه ز بعد سه روز چون کردند با رسول گرامی مقابله بس نکته‌ها شنیده و گفتند و عاقبت کردند ابلهانه قبول مباهله آن گه رسول و دختر و داماد و دو پسر گشتند حلقه‌وار به یک جایْ سلسله قرآن تمام از الف، آن گاه تا به یا گردید جمع یک‌جا چون بای بسمله باری؛ نکرده نفرین، دیدند آن گروه افتاده در زمین و فلک، شور و غلغله آماده از سحاب در آفاق، رعد و برق افتاده در جبال ز تب، لرزه زلزله نزدیک شد نجوم درافتد از آسمان نزدیک شد که چرخ بماند ز هروله از ترس گشت رُخْشان مانند زعفران وز بیم گشت دلْشان پرخون چو آبله سوی سحاب رحمت یزدان روان شدند افراخت بیم در دلشان چون که مشعله در نزد بوتراب نهادند رخ به خاک زآنسان که او به نزد خدا گاه نافله شاهنشهی که خصم خود اندر گه جدال پا در کمند بنْهد و گردن به سلسله آن کس که کم ز مزرعه‌ی قدرتش بُوَد از دانه، خرمن مه و از خوشه، سنبله هشتند بار جزیه ز ذلّت به دوش خویش مشرک هماره بار مذلّت کشد؛ بله از بعد این چکامه، «غمگین»! کجا رواست کز طبع خویشتن بنمایی دگر گله؟ در مدح آل احمد و احباب او مدام می‌کوش بهر کسب شرف نز پی صله شاعر: 🆔@halghe_rendan
گونه: / موضوع: سلام الله علیها قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خبر از ما اگر خبر دارد از قضا صحبت قَدَر دارد دیده در خون کند سفر ز کسی که محرّم از او صفر دارد دختر شیر بیشه زار شرف کز وجود و عدم گذر دارد دختر آفتاب و دختر آب که از او سایه هر شجر دارد زینب از رخ چو پرده بردارد جان ماه از حسد خبر دارد جلوه ای گر سری بلند کند عشق، تعظیم تا کمر دارد دل یکی، جان یکی، حسین یکی یک چو دو گشت درد سر دارد زینب از خود گذشت همچون آب آب از این دست بس گذر دارد دختر شیر، صحبتش شِکَر است در دل بیشه نی شکر دارد زن از این دست جرأت محض است مرد، کی اینچنین هنر دارد؟ رازی از خویشتن بُروز نداد بگذر از این که دو پسر دارد نذر او باد گریه های کمم گرچه خود اشک بیشتر دارد در مقامات چشم او نقل است که به کفّار هم نظر دارد با محبّان چه کار خواهد کرد او که با دشمنان نظر دارد ما همه سایه های آن نَفَسیم ناله ی ما از او اثر دارد شرح مویش حرام تکوینی است ورنه صد حاشیه خبر دارد گفت با او طبیب گریه مکن گفت جز این به من ضرر دارد زینب آن جامه ی پر از خون است که به خود زخم های تر دارد ای بمیرند نوکران حسین زین مصائب که او به بر دارد شرح طولانی پریشانی یک دو خط حرف مختصر دارد دَخَلَت زَینبُ عَلَی بن زیاد خط که از این شکسته تر دارد؟!💔🌧 🆔@halghe_rendan
موضوع: / / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟ شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟ پرده دانان طریقت در صبوری سوختند این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟ شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست! پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟ آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟ دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟ دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟ این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟ این که بر آن گوش خود بستید، صور محشر است این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟ آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟ بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست! 🆔@halghe_rendan
موضوع: / / قالب شعر: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... بعد از نبی ندیده به خود شیعه روز خوش دیده‌ست اگر، به ناله و اندوه و چشم تر تاریخ شاهدست که در این معادلات هرگز نمی‌کند علی و آل او ضرر پنداشتند شاخه طوبیٰ شکستنی‌ست دست که می‌‌رسد به بلندای این شجر؟ کار بشر گشوده نگردد به هیچ وجه جز با گشاده‌رویی مهدی منتظر آزادگان گدایی هر در نمی‌کنند الّا درِ نبی که بر آنیم مفتخر 📃گوشه‌ای از قصیدهٔ ودایع... 🆔@halghe_rendan
موضوع: / گونه: / / قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مُردم به بوی رُؤیت گمگشته تُربتی کو شُد به شهر خویش به دهلیز غربتی یک زن کجا و خُطبۀ غَرّا به پیش خصم بر او خدای جَلّ و عَلا داد نُصرتی اصرار زآن نداشت به تشییع بعد مرگ کز هیچکس ندید به خوبی مُحبّتی در دل نَکاشت قدر جوی تخم کینه ای در سینه اش نبود به جز مهر و شفقتی بازو شکسته ،سقط جنین ،چهره نیلگون دل پُر ز خون ز خُدعه گری بی مُروّتی دردا که بعد ختم رُسل هادی سُبل یکدم ندید روی نشاط و مَسرّتی تنها نه اسوه بود به خوشخویی و وِداد بالنده بود و صاحب پاکی و عصمتی بخشنده بود و از کرمش بود بهره مند بود آنکه غرق مَسکنَت و فقر و عُسرتی زهرا که خواند اُمّ اَبیها پیمبرش از او نگه نداشت عدو پاس و حُرمتی گویاست چرخ پیر که چون خصم فاطمه دیده ندید پرده دری پَست فطرتی دریای رحمتِ نبوی بود حضرتش بوده چُنو نشانگر جُود و فُتوّتی در بود مصطفی و به تنهائی علی از بهر او نبود به جز رنج و زحمتی شب را سحر نکرد مگر با نیایشش روزش به سر نیامده بی شوق خدمتی دانندۀ تمام کمالات معنوی دارندۀ بزرگی و اِجلال و حشمتی منّت پذیر بود خدا را که از اَزل شامل عنایتش شده بی هیچ منّتی جز چار تن،علی،حسنین بود و زینبین دیگر کسی به کار نبرد است همّتی در حیرتم که چرخ نپاشد ز هم چرا ؟ ای وای من علی و چنین درد و محنتی هر جا عرب زبان زد ناموس و ننگ بود اکنون ز چیست یافت در او نیست غیرتی مولا کجا و رشتۀ در دست و گردنش در این زمینه مکن هیچ صحبتی داری به یاد گر سخنی ماندگار گوی کز بعد شصت سال کجا هست فرصتی گفتی سخن به چاه و به مسجد کشاندنش بود آن یکی به خلوت و آن یک به جلوتی او را به انزوای کشاندند ای دریغ غرقاب خون دلش شده از دست اُمّتی هر کس دلش ز تیغ جفا خَست بود و هست مادون دون و دون صفت و دیو سیرتی 🆔 @halghe_rendan
📜مردم به بوی رُؤیت گمگشته تُربتی کو شُد به شهر خویش به دهلیز غربتی ...در حیرتم که چرخ نپاشد ز هم چرا ؟ ای وای من علی و چنین درد و محنتی هر جا عرب زبان زد ناموس و ننگ بود اکنون ز چیست یافت در او نیست غیرتی مولا کجا و رشتۀ در دست و گردنش در این زمینه مکن هیچ صحبتی... 🔖شعر مذکور گوشه‌ای از قصیدۀ در ذکر مدح و مصیبت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها سروده شده است. ⚠️جهت دسترسی به متن کامل این لینک زیر را لمس نمائید:👇🏻 https://eitaa.com/halghe_rendan/2002 🆔 @halghe_rendan
موضوع: / گونه: / قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عاشق شده است دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینهء دستان شاخسار در سرزمین گرم،انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار با دست خود به حوصله پنهان نموده است یک دانه از بهشت در او آفریدگار آن میوه ای که ساخته تسبیحی از خودش شُکر است بر زبانش، فی الیل و النهار آن میوه ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار نامی که داده است به زن قیمتی دگر نامی که داده است به مردان هم اعتبار آن نام را می آورم ،اما نه بی وضو دل را به آب میزنم ،اما نه بی گدار جبر آن زمان که پشت در خانه اش نشست برخاست آن قیامت عظمی به اختیار رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل گویی محمد است به معراج رهسپار شد عرصه گاه تنگ ،ولی ماند پشت در چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار برگشت زخم خورده ،ولی فاتح نبرد چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار در خون خضاب شد تن یاران بعد از او آنها که نام "فاطمه" را میزنند جار من از کدام یک بنویسم که بوده اند حجاج ها به ورطه ء تاریخ بی شمار آنها که با غرور نوشتند ساختیم دریاچه های احمری از خونِ این تبار از کربلا به واقعه فَخ رسیده ایم از عمق ناگوار ترین ها به ناگوار محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت از استخوان فاطمیان چوبه های دار بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم محکوم می کند حسنک را به سنگسار در لمعه الدمشقیه جاریست همچنان خون شهید اول و ثانی چون آبشار عثمانیان به مذهب ما بس که تاختند در سبزه زار چالدران سرخ شد غبار اما هنوز هم به تأسیِ فاطمه نام علیست روی لبِ شیعه آشکار بیت از هلالی جُغتایی نشسته است از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار "جان خواهم از خدا نه یکی،بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار" فرق است ،فرق فاحشی از حرف تا عمل راه است ،راه بی حدی از شعر تا شعار اینک مدافعان حرم شعله پرورند تا در بیاورند از آن دودمان دمار با تیغ آبدیده ای از نوع اعتقاد با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار زهراست مادر من و من بی قرار او آن نام را می آورم آری به افتخار آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز پیغمبران پیاده می آیند و او سوار فریاد می زنند که سر خم کنید ،هان تا از صراط بگذرد آیات سجده دار هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌ اینها که گفته ایم یکی بود از هزار اما هنوز شیعه مصمم،امیدوار... سیّد حمیدرضا برقعی 🆔@halghe_rendan
آن میوه‌ای که فاطمه آن را طلب نمود چون باب میل اوست، شد این میوه تاجدار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔖شعر مذکور گوشه‌ای از قصیدۀ در ذکر مدح و منقبت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها سروده شده است. ⚠️جهت دسترسی به متن کامل این لینک زیر را لمس نمائید:👇🏻 https://eitaa.com/halghe_rendan/2020 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ هر کجا بیندم از دور کند چهره پُرچین و جبین پر آژَنگ با نگاه غضب آلود زند بر دل نازک من تیر خَدَنگ از در خانه مرا طرد کند همچو سنگ از دهن قَلماسنگ مادر سنگ دلت تا زنده‌ست شهد در کام من و توست شَرَنگ نشوم یک‌دل و یک‌رنگ تو را تا نسازی دل او از خون رنگ گر تو خواهی به وصالم برسی باید این ساعت و بی‌خوف و دِرَنگ روی و سینهٔ تنگش بدری دل برون آری از آن سینۀ تنگ گرم و خونین به مَنَش باز آری تا برد ز آینه قلبم زنگ عاشق بی‌خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بی‌عصمت و نَنگ حرمت مادری از یاد ببرد خیره از باده و دیوانه ز بَنگ رفت و مادر را افکند به خاک سینه بدرید و دل آورد به چَنگ قصد سر منزل معشوق نمود دل مادر به کفش چون نارَنگ از قضا خورد دم در به زمین و اندکی سوده شد او را آرَنگ وان دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی‌فَرهَنگ از زمین باز چو برخاست نمود پی برداشتن آن آهَنگ دید کز آن دل آغشته به خون آید آهسته برون این آهَنگ آه دست پسرم یافت خراش آخ پای پسرم خورد به سنگ 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برق عشق تو نه تنها به دل آدم زد آتش این بارقه بر آدم و بر عالم زد سوخت کینونت ارواح ملک در ملکوت برق این شعله که بر جان بنی آدم زد روز و شب سلسله‌ها ساخت ز ادیان و ملل روی و گیسوی تو این سلسله‌ها بر هم زد خرگه ظلم نگون خیمه‌ی مظلوم بپاست این بنا را ز ازل دست خدا محکم زد سلطنت روی جهان سلطنت مظلوم است این لوا را به زمین عیسی بن مریم زد ذلت فقر به از عزت استبداد است این صلا را بسلاطین پسر ادهم زد علم بی‌جوهر تقوی همه کفر است و ضلال ای بسا فتنه علم کز قلم اعظم زد کم بجو برتری از خلق که ابلیس لعین از حقارت بجهان کوس انا الاعلم زد پایه پایه است چو این سلم اخلاق و ادب بی‌تامل نتوان پای بر این سلم زد مرد اگر قدرت صبرش بود و قوت فکر می‌توان یکتنه خود را بصف ضیغم زد نفس روئین تن اگر صبر ندارد کور است کز سر صبر توان دست و سر رستم زد بار منت مکش از دیو که در دولت فقر میتوان گشت سلیمان و دم از خاتم زد بر در بنده اگر حاتم طائی است مرو حلقه زن بر در شاهی که درش حاتم زد عمری اندر طلب نقره که سنگ است عزیز چون ترازو نتوان شکوه ز بیش و کم زد طالب هر دو جهان باش که صیاد فطن شیر را در پی نخجیر توان با هم زد خرمی در دو جهان نیست بجز در غم دوست هر که دل بست باین غم نفسی بی‌غم زد غرق دریای غمت تا دل ما گشت حسین زیر این بحر معلق نفسی بی‌غم زد مرهمی خواست نهد عشق تو بر زخم دلم باز بر زخم دلم زخمی از آن مرهم زد هر که را عشق رهائی بود از دام جهان بایدش دست بر این طره‌ی خم در خم زد چشم عشاق تو بر حسن تو بینا شد و بس پرده شد غفلت و بر دیده‌ی نامحرم زد ره به اکسیر وجود تو بجز دوست نبرد خاک بر دیده‌ی دشمن طمع درهم زد ما بتوفیق تو گوئیم ثنای تو حبیب که ز خود دم نزند هر که ز جانان دم زد جام جم را چکند دل چو ترا در خود دید کان که خود آینه شد سنگ بجام جم زد بر زمین تافت چو عریان مه تابان تنت آسمان بر سر ما خیمه از این ماتم زد بهر انگشتری انگشت تو را خصم برید برد انگشتر و خنجر به دل‌ خاتم زد کار عالم چو به خوبان همه کین است فؤاد خیمه کوچ برون باید از این عالم زد 🆔@halghe_rendan
تو را به تیغ چه حاجت که با کمند نگاهت همه یلان جهان را گرفته ای به اسیری نشسته ایم به صف تا درآیی از در محشر کز این جماعت از پا فتاده دست بگیری🌧 👇جهت دسترسی به متن کامل این لینک زیر را لمس نمائید👇 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نبوده چون تو بشیری نبوده چون تو نذیری نبوده با تو شبیهی نبوده با تو نظیری تو دست شمس ببستی سر قمر بشکستی تو را به سایه چه حاجت که نیری و منیری به بازوان معزی شکسته عزت عزی بتان نموده مکسر شکوه خیر کثیری چه بوی دلکش و نازی چه عطر شامه نوازی نبی عنبر و عودی رسول مشک و عبیری گهی به عرشی و بالا گهی به فرشی و بالا گهی به شهپر جبریل و گه میان حصیری به گمرهان بیابان نشان روشن راهی مسیر هرچه دلیلی دلیل هرچه مسیری بسان ساحل دریا سوال هرچه غریقی شبیه قطره ی باران جواب هرچه کویری ستون محکم کسری نوشته ناکس و کس را که نامه ای ننوشته چنان تو هیچ دبیری کدام مثل کدام و کدام فخر کدام است فقیر فخر تو گردیده یا تو فخر فقیری؟ هم از تبار محبت هم از سلاله ی رحمت پیام آور صلحی و بر سلام سفیری کجاست نایب لایق که جانشین تو گردد علی مگر که بیاید تو را رسد به وزیری علی که راه ندارد بر او هراس و جهالت علی که کفر ندارد از او گریز و گزیری همو که شکل و شبیهش ادب ندیده فصیحی همو که مثل و نظیرش عرب ندیده دلیری همو که بسته لب ما "بما اقل و دل"ش همو که باک ندارد ز هیچ امر خطیری همو که گفته طبیبش به وقت سجده درآرید اگر زدند ز غفلت براو ملاحده تیری بریز باده ی رحمت به جام شیعه که چشمش بود به دست تویی که خم شراب غدیری پر از شعوری و شوری شفیع حشر و نشوری قسیم ناری و نوری به فضل و جود شهیری امین مذهب نوری امیر لشکر شوری امینی و چه امینی؟ امیری و چه امیری به مومنان به تشفی به کافران به تجافی تو صلح آتش و آبی تو جمع تیغ و حریری تو را به تیغ چه حاجت که با کمند نگاهت همه یلان جهان را گرفته ای به اسیری مران مرا ز سرایت هلا تویی که برایت به زیر سایه ی طوبی خدا نهاده سریری نشسته ایم به صف تا درآیی از در محشر کز این جماعت از پا فتاده دست بگیری ز من که عدت و عذری جز این قصیده ندارم فغان اگر مپسندی دریغ اگر مپذیری 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: مرحوم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای ریخته نسیم تو گل های یاد را سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی بر بام آسمان علم دین و داد را خورشید فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد(ع) را خورشید بی غروب امامت که جود او آراسته است کوکبه ی بامداد را جود و سخا جواز تداوم از او ستاند تقوا از او گرفت ره امتداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بر لوح آسمان رقم اعتماد را بیرنگ کرده بددلی دشمنان او افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بوییم از امام نُهم عطر یاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟ جز آستان جود و سخایت کجا برم این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟ بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟ خط امان خویش به ما ده که بشکنیم دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده ای دلدادگان خسته دلِ نامُراد را بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود جدت امام ساجد زین العباد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از توشه ی ولای تو زادالمعاد را ای ریخته نسیم تو گل های یاد را سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی بر بام آسمان علم دین و داد را خورشید فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد(ع) را خورشید بی غروب امامت که جود او آراسته است کوکبه ی بامداد را جود و سخا جواز تداوم از او ستاند تقوا از او گرفت ره امتداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بر لوح آسمان رقم اعتماد را بیرنگ کرده بددلی دشمنان او افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بوییم از امام نُهم عطر یاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟ جز آستان جود و سخایت کجا برم این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟ بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟ خط امان خویش به ما ده که بشکنیم دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده ای دلدادگان خسته دلِ نامُراد را بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود جدت امام ساجد زین العباد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از توشه ی ولای تو زادالمعاد را 🆔@halghe_rendan
35.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 بشنوید ابیاتی از : عینیه ابن ابی الحدید در مدح صلوات الله علیه که بر ضریح مبارک حضرت مولا نقش بسته‌است.❤️ 🎙 با کلام: حجة الإسلام و المسلمین 🏷 / 🆔@halghe_rendan
موضوع: گونه: قالب: وزن: شاعر: / ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل بیا به روضه‌ی درگاه مسلم بن عقیل سفیر مذهب حق، پیش‌تاز جان‌بازان که در طریق رضای خدای گشت قتیل هماره در حرم قدس او فرشته ز عرش پیام‌آور تسبیح باشد و تهلیل ز چاکران ره او یکی بُوَد میکال ز خادمان در او یکی بُوَد جبریل ز وصف مرتبتش دست لفظ کوتاه است وگر به مدحش گویی هزار بحر طویل به هر سلام که گویند زائران درش رسد ز پاسخ حقْشان هزار اجر جزیل به دعوتی که ز اهل عراق آمده بود امام کردش زی کوفه از مدینه، گسیل که تا تمام شود حجّت خدای به خلق به گمرهان طریقش رسول کرد و دلیل شهید گشت در این راه و فخر داشت که کرد درود حقّ و رضای امام را تحصیل ورا به عزّ شهادت، مقام و منزلتی است که نفس عاقله از درک کنه اوست علیل گمان مبر که رسی با عصای کور آن‌جا که پای واهمه لنگ است و چشم عقل، کلیل حقیقتی که شه کربلاست مجمل او ز مسلم است و شهیدان دیگرش تفصیل تبارک اللَّه از این بارگه! که بر در او به حاجتند شهان چون گدای ابن سبیل در این رواق مطهّر سزد که افروزند ز مهر و ماه، چراغ؛ از ستارگان، قندیل مسافران که بیابند فیض این درگاه بَدَل به قصد اقامت کنند عزم رحیل بسای جبهه بر این در که خسروان جهان کنند فخر ز خاکش به سجده و تقبیل بسای جبهه بر این در که از غبار رهش به حجله‌گاه جنان حور عین کند تکحیل در این مقام کریم از خدایْ حاجت خواه که حق مهمّ تو را می‌شود کفیل و وکیل کسی که قصد خرابیّ این مشاهد کرد همان ببیند کز کعبه دید صاحب فیل ز مکر دشمن، اندیشه‌ای نباید داشت که کید خصمان دارد خدای در تضلیل کسی که تفرقه انداخت در مسلمانان جزای خویش ببیناد روز ویل و عویل ز جاه مسلم، این بقعه فرّ و جاه گرفت چنان که کعبه شرف یافت از مقام خلیل فزود رونق این روضه از ضریح که ساخت امام و سیّد ما محسن حکیم جلیل زعیم شیعه که در دین و دانش و تقوی به صدق در خور تعظیم باشد و تبجیل بزرگ حجّت اسلام، آیه اللّهی که در زمانه نباشد ورا نظیر و عدیل به مدح او بسپردم از آن ره ایجاز که در ستایش او خوش نداشتم تطویل هماره ناصر او سرفراز باد و عزیز! همیشه دشمن او خوار باد و پست و ذلیل! به سال سی‌صد و هشتاد و نه ز بعد هزار شد این ضریح نوآیین در اصفهان، تکمیل حسین پرورش اصفهانی‌اش صانع مباشر عملش سیّد سمیّ خلیل «سنا» سرود مر این چامه را و از حق است امید خیر کثیرش بدین متاع قلیل 🆔@halghe_rendan
| دست خدا شاعر: سیّد محمّدعلی قالب: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای ماورای حد تصور مقام تو مریم کنیز و عیسی مریم غلام تو تو روشنی ز روی خدائی و چون خداست بالای ماورای تصور مقام تو دست خدا و چشم خدا صورت خدا تو بر خدای قائم و ما بر قوام تو دون کلام خالق و فوق کلام خلق نهج البلاغه آن ملکوتی کلام تو هر صبحدم شعاع طلائی آفتاب آید ز آسمان پی عرض سلام تو فرض است بر تمام ذرات کائنات مهر تو و ولای تو واحترام تو ارض و سما به یمن وجود تو ثابتند دائم بود مدار فلک بر دوام تو روزی دهد خدا به همه خلق کائنات از سفرة ولایت و انعام عام تو فردا حساب مؤمن و کافر تو می کنی بر پا کند قیامت کبری قیام تو صد عمر خضر داده به صد چشمه حیات یک قطره آب کوثر و یک جرعه جام تو صوم و صلاه، رنگ خدائی به خود گرفت زان خون که رنگ کرده صلوه و صیام تو در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید قربان حسن مطلع و حسن ختام تو تو شاهباز رفعت و عنقای عزتی عرش خدا و دوش نبی بود بام تو وقتی عروج کرد به معراج قرب حق پیغمبر آن برادر والا مقام تو دست خدا گذاشته شد روی شانه اش آن جا که وقت بت شکنی بود گام تو چشم خدائی تو پر از اشک بر یتیم در جنگ خنده بر دو لب لعل فام تو نور تو در حجاب تن و سجده کرده اند این دشمنان دوست نما عوام تو در حیرتم که روز قیامت چه می کند با پرتو تجلّی ذات تمام تو ای دل بگو به آتش دوزخ اگر فتاد فردا به دست مالک دوزخ زمام تو آتش برو به نام علی، ورنه می کشم با برق ذوالفقار علی انتقام تو بالاتر از ملائکه ای گر تو شیعه ای وقتی که مشتبه به خدا شد امام تو ما سر بر آستان تو سودیم یا علی ای برتر از سرادق گردون خیام تو 🏷 🆔@halghe_rendan
بسم الله الرّحمن الرّحیم 🔖 نظر به تقاضای عدّه ای از اساتید و طلّاب محترم مبنی بر قرار دادن یک عربی در بین اشعار جشنواره ؛ ان شاء الله « قصیدۀ عینیۀ » ابن ابی الحدید در زمرۀ اشعار این جشنواره قرار می گیرد. 😍 لازم به ذکر است که بخشی از ابیات این قصیده مندرج بر ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌باشد. ⚠️ علاقه مندان به حفظ این قصیده لطفاً به نکات زیر توّجه بفرمایید: 1️⃣ تنها این قصیده ( ابیات ۲۰ تا ۶۵ ) جهت حفظ کفایت می‌کند. 2️⃣ حفظ این قصیده مشمول هدیۀ عتبات عالیات می‌باشد. 3️⃣ با توجّه به ذکر مراثی اهل بیت علیهم السّلام؛ چنانچه ابیات این قصیده (ابیات ۶۶ تا ۸۰ ) هم حفظ شود؛ علاوه بر هدیۀ عتبات عالیات؛ هدیۀ نفیسی در شب عید غدیر خم دریافت خواهید کرد. 🏷 🆔@halghe_rendan
| قصیدۀ عینیّه شاعر: قالب: | ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- يَا رَسمُ لا رَسَمتكَ ريح زَعزَع وَسرَت بليل في عراصكَ خروعُ ۲- لم أُلفِ صدري من فؤادي بلقعا إلا وأنتَ منَ الأحبَّةِ بلقَعُ ۳- جارى الغمام مدامِعي بكَ فَانثنت جون السحائبِ فهيَ حَسرى ظلَّعُ ۴- لا يَمحُكَ الهتنُ المُلِثُّ فقد مَحا صَبري دُثوركَ مُذ مَحتكَ الأدمعُ ۵- ما تمَّ يومُك وهو أسعدُ أيمنٌ حتى تبدَّل فهو أنكدُ أشنعُ ۶- شروَى الزَّمان يضيء صُبحٌ مُسفرٌ فيه فَيشفعهُ ظلام أسفعُ ۷- للَّه درُّك والضلالُ يقودني بيدِ الهوى فأنا الحرون فأتبعُ ۸- يقتادني سكرُ الصبابةِ والصبا ويصيحُ بي داعي الغرام فأسمعُ ۹- دَهراً تقوَّضَ رَاحلاً ما عيب من عُقباهُ إلا أنه لا يَرجعُ ۱۰- يا أيها الوادي أجلُّكَ وادياً وأعزُّ إلا في حماكَ فأخضعُ ۱۱- وأسوف تُربَكَ صاغراً وأذلُّ في تلكَ الرُّبى وَأنا الجليدُ فأخنعُ ۱۲- أَسَفي عَلى مغناكَ إذ هوَ غابةٌ وعلى سبيلك وهي لحب مهيعُ ۱۳- أَيَّام أنجم قضعبٍ درّية في غير أوجه مطلع لا تطلعُ ۱۴- والبيضُ تُوردُ في الوَريدِ فترتوي والسُّمر تشرعُ في الوتين فتشرعُ ۱۵- والسَّابقاتُ اللاحِقاتُ كأنَّها العقبان تردى في الشكيم وتمزعُ ۱۶- والرَّبع أنورُ بالنسيم مُضمخٌ والجوُّ أزهر بالعبيرِ مردَّعُ ۱۷- ذاكَ الزّمانُ هو الزَّمانُ كأنما قيظُ الخطوبِ بهِ رَبيعٌ ممرِعُ ۱۸- وكأنَّما هوَ رَوضةٌ ممطورةٌ أو مُزنَة في عَارضٍ لاتقلعُ ۱۹- قَد قُلتُ للبرقِ الذي شَقَّ الدُّجى فَكأنَّ زنجيّاً هُناكَ يجدَّعُ 🏷 👇🏻ادامه دارد... 👇🏻 🆔@halghe_rendan
| قصیدۀ عینیّه شاعر: قالب: | ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۲۰- يا بَرقُ إن جئتَ الغريَّ فقل له أَترَاكَ تَعلمُ من بأرضِك مودعُ ۲۱- فيكَ ابن عُمرَانَ الكليم وَبعدهُ عيسى يُقفِّيهِ وأحمدُ يَتبعُ ۲۲ - بَل فيكَ جبريلٌ وميكالٌ وإس رافيل والملأُ المقدَّس أجمعُ ۲۳- بَل فِيكَ نُورُ اللَّه جَلَّ جَلالُه لِذوي البَصائر يَستشفُّ ويَلمعُ ۲۴- فيكَ الإمامُ المرتَضى فيكَ الوَصي ي المجتبى فيك البطينُ الأنزعُ ۲۵- الضَّارِبُ الهام المقَنَّع في الوَغى بالخوفِ للبهم الكماةِ يُقنّعُ ۲۶- والسَّمهَرِيَّة تَستقيمُ وَتَنحني فَكأنها بينَ الأضالعِ أضلعُ ۲۷- والمترعُ الحوضِ المدَعدعِ حَيثُ لا وادٍ يفيضُ ولا قليبٌ يترعُ ۲۸- ومبدِّدُ الأبطال حيث تألَّبوا ومفرق الأحزاب حيث تَجمّعوا ۲۹- والحبر يَصدع بالمواعظ خاشعاً حتى تكاد لها القلوب تصدَّعُ ۳۰- حتى إذا استعر الوغى متلظِّياً شرب الدماء بغلَّةٍ لا تُنقعُ ۳۱- متجلبباً ثَوباً من الدّم قَانِياً يَعلوه من نَقع الملاحم برقعُ ۳۲- زُهدُ المسيح وفتكةُ الدَّهرِ الذي أودى بِهِ كسرى وَفوَّزَ تُبَّعُ ۳۳- هذا ضَميرُ العالم الموجُود عَن عَدَمٍ وسرُّ وُجوده المستودعُ ۳۴- هذي الأمانَةُ لا يَقومُ بحملها خَلقاءُ هَابطةٌ وأَطلسُ أرفَعُ ۳۵- تأبى الجبالُ الشمُّ عن تَقليدها وتَضجُّ تَيهاءٌ وتشفق برقعُ ۳۶- هذا هُوَ النُّورُ الذي عَذَباته كانَت بِجَبهَةِ آدَمٍ تَتَطَلَّعُ ۳۷- وَشِهَابُ موسى حيثُ أظلم ليله رَفعت لهُ لألاؤه تتشعشعُ ۳۸- يَا من لهُ ردت ذكاءُ ولم يَفز بِنظيرها من قَبل إلا يوشَعُ ۳۹- يَا هازِم الأحزَابِ لا يثنيهِ عَن خَوضِ الحِمام مدَججٌ ومدَرَّعُ ۴۰- يا قَالعَ البابِ الذي عن هَزَّها عَجَزَت أكفٌّ أربَعونَ وأربعُ ۴۱- لولا حُدوثُك قُلتُ إِنك جَاعل الأَرواح في الأشباح والمتنزّعُ ۴۲- لولا مَماتُكَ قلت إنكَ باسطُ ال أرزاقِ تَقدِرُ في العطا وتوسِّعُ ۴۳- ما العالَمُ العلويّ إلا تُربَةٌ فيها لجثَّتِكَ الشريفةِ مضجعُ ۴۴- مَا الدَّهرُ إلا عَبدُكَ القِنُّ الذي بنفوذِ أمرك في البريَّةِ مولعُ ۴۵- أنا في مَديحكَ أَلكنٌ لا أَهتَدي وأنا الخَطيب الهبرزيُّ المصقعُ ۴۶- أأقولُ فيكَ سُمَيدَعٌ كلا وَلا حاشا لمثلِكَ أن يقال سُميدعُ ۴۷- بَل أنتَ في يَوم القيامةِ حَاكمٌ في العالمينَ وشَافِعٌ وَمُشَفَّعُ ۴۸- وَلقد جَهلتُ وكنتُ أحذَق عالمٍ أغرَارُ عَزمِكَ أم حسامُك أقطعُ ۴۹- وَفقدتُ معرفَتي فَلستُ بعارفٍ هَل فَضلُ عِلمِكَ أم جَنابُكَ أوسَعُ ۵۰- لي فيكَ مُعتقدٌ سَأكشفُ سِرَّهُ فَليصغِ أربَابُ النُّهى وليسمعوا ۵۱- هيَ نَفثةُ المصدُور يطفئ بَردَها حَرُّ الصبابَةِ فاعذِلوني أو دَعوا ۵۲- واللَّه لولا حَيدَرٌ ما كانَتِ الد دُنيا ولا جَمعَ البريَّة مجمعُ ۵۳- من أجله خُلقَ الزَّمان وضوّئت شُهبٌ كنسنَ وَجنَّ لَيلٌ أدرعُ ۵۴- علم الغيوبِ إليهِ غير مُدَافع والصبح أبيض مُسفر لا يدفعُ ۵۵- وإليهِ في يَوم المعادِ حِسابنا وهو الملاذ لنا غدا والمفزعُ ۵۶- هذا اعتقادِي قَد كشفتُ غِطاءه سَيضرُّ مُعتقداً لهُ أو يَنفعُ ۵۷- يا مَن لهُ في أَرض قَلبي مَنزلٌ نِعمَ المراد الرَّحب والمستربَعُ ۵۸- أَهوَاكَ حتى في حَشاشَة مُهجتي نارٌ تَشبُّ على هَواكَ وتلذعُ ۵۹- وتَكادُ نَفسي أَن تَذوب صَبابَةً خُلقاً وطبعاً لا كمن يَتطبعُ ۶۰- ورأيتُ دينَ الإعتزَال وإِنني أهوَى لأجلكَ كلَّ من يَتشيَّعُ ۶۱- وَلقد عَلمتُ بأنَّهُ لا بُدَّ من مهديِّكم وليومهِ أتوَقَّعُ ۶۲- يَحميهِ مِن جُندِ الإله كتائبٌ كاليمِّ أقبلَ زاخِراً يَتدفَّعُ ۶۳- فيها لآل أبي الحديد صَوارم مَشهورَةٌ ورِماحُ خَط شُرَّعُ ۶۴- ورجَال مَوتٍ مقدِمونَ كَأنَّهم أُسدُ العَرينِ الرّبد لا تتكعكعُ ۶۵- تلك المنى إمَّا أغب عَنها فلي نفسٌ تُنازِعُني وشَوقٌ ينزعُ 🏷 👇🏻ادامه دارد... 👇🏻 🆔@halghe_rendan
| قصیدۀ عینیّه شاعر: قالب: | ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۶۶- ولَقد بَكيتُ لقتلِ آل محمد بالطفِّ حتى كل عضو مدمعُ ۶۷- عُقرت بنات الأعوجية هل درت ما يُستباح بها وماذا يصنعُ ۶۸- وحَريمُ آل مُحمد بَينَ العدا نَهبٌ تَقاسَمهُ اللئام الرُّضَّعُ ۶۹- تلك الضغائن كالإماء متى تسق يعنف بهن وبالسياط تقنّعُ ۷۰- من فوق أقطاب الجمال يشلُّها لكع على حنق وعبدٌ أكوعُ ۷۱- مثل السبايا بل أذل يشق من هنَّ الخمار ويستباح البرقعُ ۷۲- فمصفَّدٌ في قَيده لا يُفتدى وكريمة تسبى وقرط يُنزعُ ۷۳- تاللَّه لا أنسى الحسين وشلوه تحت السنابك بالعراء موزعُ ۷۴- مُتلفعاً حُمرَ الثياب وفي غدٍ بالخضر من فِردوسه يَتلفَّعُ ۷۵- تَطأ السنابك صدره وَجبينه والأرض ترجف خيفةً وتضعضعُ ۷۶- والشمس ناشِرة الذوائب ثاكل والدهر مشقوق الرداء مقنَّعُ ۷۷- لَهفي عَلى تِلكَ الدِّماء تراقُ في أيدي أُمَيَّةَ عنوة وَتضيَّعُ ۷۸- بأبي أَبو العبَّاسِ أحمدَ إنَّه خَيرُ الورى من أن يُطلَّ ويُمنعُ ۷۹- فَهوَ الوليُّ لِثارِها وهُوَ الحمو ل لِعبئها إذ كلّ عَودٌ يَظلعُ ۸۰- الدَّهرُ طَوعٌ والشبيبةُ غَضةٌ وَالسيفُ عَضب وَالفؤاد مشيّع 🏷 | | | | 🆔@halghe_rendan
هدایت شده از حلقۀ رندان
35.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 بشنوید ابیاتی از : عینیه ابن ابی الحدید در مدح صلوات الله علیه که بر ضریح مبارک حضرت مولا نقش بسته‌است.❤️ 🎙 با کلام: حجة الإسلام و المسلمین 🏷 / 🆔@halghe_rendan