▪️و قَبرُه في قُلوب مَن والاهُ▪️
من خسته بودم بر لبم اما تبسم بود
یک دست پرچم بود یک دست استکان چای
یک سو صدای روضه ی عباس می آمد
یک سو صدای گرم یک کودک که : بارِد مای!
بر ابری از اشک و شعف مشتاق می رفتم
هم آبله هم درد پایم را بغل می کرد
هر بار کامم تلخ می شد از غم دنیا
چای عراقی بود کامم را عسل می کرد
باور نخواهی کرد چیزی را که می گویم
چشمان من بیدار بود آن دم که می دیدند
ما را کسی در خانه مهمان کرد و با اهلش
بر خاک و سرما در حیاط خانه خوابیدند
مشّایه یعنی پیرزن یک کیسه ی کوچک
پر کرده بود از نان و با پای علیل خود
خود را به زائرها رساند و نان تعارف کرد
می ساخت درد و پیری و غم را ذلیل خود
مرد کهنسال رشیدی بین یک موکب
گویا زعیم و شیخ قومی از عشایر بود
گفتند نذری دارد و هر سال می آید
کارش در این جا شستن جوراب زائر بود
مشایه یعنی رنگ هفتاد و دو ملت را
هرجا که حرف عشق شد یکرنگ می سازد
مشایه یعنی هرکه هستی باش عاشق باش
هر چیز غیر از عشق اینجا رنگ می بازد
حیرت گناه ماست مایی که نفهمیدیم
این چیزها در کربلا بسیار عادی بود
ما آنچه می دیدیم را باور نمی کردیم
این ماجرا اصلا برای ما زیادی بود
باید که برگردیم راه کربلا باز است
در کربلا هستیم هر جای زمین هستیم
در خانه ی دل جز حسین ابن علی کس نیست
در خانه ی خود زائران اربعین هستیم...
#سعیدتاجمحمدی
#چارپاره
#اربعین
#منظررندان
#مصیبترندان
گونه: #روایت #مرثیه
موضوع: #حرّ / #امامحسین
قالب : #چارپاره
وزن: #فاعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #سیّدحمیدرضابرقعی
ـــــــــــ
دور شو، کور شو! صدا برخاست
قلبها را پر از مخاطره کرد
کاروان را به طرفة العینی
دستۀ دزدها محاصره کرد
ما نه سوداگریم نه تاجر
نیست جز نان و آب رهتوشه
زاد راه است التماس دعا
بار ما هست شوق ششگوشه
چشم سردسته ناگهان تر شد
لرزش شانهاش نمایان شد
بار دیگر نقاب خود را بست
اشک او در غرور پنهان شد
روی زانوی خود نشست آرام
راه را با اشارهای وا کرد
بعد سی سال سردی و تلخی
چایی روضه کار خود را کرد
کاروان نقطۀ سپیدی شد
محو شد رفته رفته در تصویر
همچنان ایستاده در صحرا
راهزن، بیتپانچه، بیشمشیر
نه کلاهی، نه خرقهای، تنها
یک لباس سپید بر تن داشت
از پشیمانیاش خبر میداد
چکمهای که به دور گردن داشت
سال شصت و یک غم و اندوه
کاروان حسین برمیگشت
دست غارت حریص شد، حتی
از سر کهنه پیرهن نگذشت
آب آزاد شد ولی آتش
در دل خیمهها پراکندند
قافیه کاشکه ربودن بود
زیور از گوش دختران...
#هجرت4
#منظررندان
گونه: #مرثیه و #تعریض
موضوع: #امیرالمؤمنین
قالب شعر: #چارپاره
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلنفاعلن
شاعر: #حافظایمانی
مشابه: #بنمایرخکهباغوگلستانمآرزوست
ـــــــــــ
پیچید در حوالیِ آن شهر شوم و شاد
آیا علی ولیِ خدا؛ در نماز بود؟
حقُّ الیقین به دست کسی کشته شد که او
در شکِّ چند و چارِ برادر نماز بود
آنان که فرق حیدرِ صفدر شکافتند
پیشانیانشان همه داغ سجود داشته
سخت است اگر چه باور این ادّعا ولی
تلخ است این حقیقت؛ امّا وجود داشت
گفتند: خارجیست که از حقّ عدول کرد
وز دین خروج کرد حسین بن مرتضی
عصیانِ طوفِ خانۀ سنگی به چپ ز راست
اینگونه بود علتِ آغازِ کربلا
اینگونه بود نیتشان؛ قُرب و سَبحِه گو
برخی که در مقرّ دعا مستقر شدند
شمشیر بر حقیقت اسلام می زدند
لبیّک گو به آل خدا حمله ور شدند
روزی به حکم ظاهر قرآن حَکَم شدند
این حافظان صورتِ قرآن بی غدیر
بی چهارده روایتِ تفسیرِ این کتاب
«یَهدی بِهِ» نگو که «یُظّلُ بِهِ کثیر»
فردا همین کسان شتر کینه را سوار
شمشیر در مقابل موعود می کشند
تا سرنوشت منجیِ حقّ را عوض کنند
تیغ در آستین شده را زود می کشند
اینگونه بود غصۀ تاریخِ پیش از این
زین گونه است قصّۀ تاریخِ بعدِ ما
لعنت بر این تحجّر مُستوجب غَضَب
نفرین بر این شریعت همراه با ریا
#منظر_رندان
موضوع: #ایران / #فوتبال / #ورزش /#فتنه / #مقاومت
قالب شعر: #چارپاره
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلن
شاعر: #افشین_علا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از دو ماه خون جگر خوردن
در عصر سرد جمعهی آذر ماه
لبخند بر لبان وطن گل کرد
با عزم تان به عرصهی میدانگاه
بسیار طعنه ها که ز نامردان
دیدید و بغض خویش نهان کردید
شیطان هزار وسوسه کرد اما
وجدان هر آنچه گفت همان کردید
در اشتیاق گلشن بیگانه
خود را به منجنیق نیفکندید
وقتی وطن در آتش و خون می سوخت
هیزم در این حریق نیفکندید
جرم شما چه بود: چرا خواندید
با هم سرود ملی ایران را؟!
یا این که روی دوش چرا بردید
با خود، درفش خاک دلیران را؟!
از دست نارفیق نمک نشناس
خنجر ز پشت گرچه بسی خوردید
نوکیسه بود و باخت در این میدان
اما در این قمار شما بردید
کاری که در زمین قطر کردید
مرهم به جان زخمی میهن شد
بدخواه تان شکار نگون بختی
در تور پاره پارهی دشمن شد
حلقۀ رندان
تو پرستار عالمی زینب! مردم این روزها پر از دردند تو نبودی، مدافعان حرم وقت غربت چهکار میکردند؟ #م
#منظر_رندان
موضوع: #حضرت_زینب
قالب شعر: #چارپاره
وزن: #فعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #جمعی_از_شاعران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
علی و فاطمه، حسین و حسن
از نگاهت ستاره میچیدند
آیههای بلند تفسیرت
واژههایی همیشه محکم داشت
خانۀ آسمانی زهرا
دختری مثل تو فقط کم داشت
گاه کامل شود، گهی غایب
اَنتِ بدرٌ فلا الیکِ مَغیب
گنبدت عین اشک روشن بود
حین وجهُ الزمانِ کانَ تَریب
روز اول حسین جلوه نمود
عین آیینهها تماشا شد
خواستی عشق را نشان بدهی
چشم تو رو به کربلا وا شد
با عنایات مادرانۀ تو
زائر جادۀ دمشق شدیم
در حرم جمع شاعران جمع است
ما در این صحن اهل عشق شدیم
غیرتت کاخ ظلم را لرزاند
خطبههایت شبیه زهرا بود
کلمات تو ذوالفقار علی
اقتدار تو تیغ مولا بود
تو پرستار عالمی زینب!
مردم این روزها پر از دردند
تو نبودی، مدافعان حرم
وقت غربت چهکار میکردند؟
باید از راه زینبیّون گفت
با زبان شکور و قلب صبور
باید از صبح زینبیّه سرود
ایستاده به سمت روز ظهور
🆔@halghe_rendan