eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
153 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
73 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 🌾ساده‌زيستی شهيد قلی‌زاده در ميان دوستانش بسيار شهره بود.به هرحال كسی كه میخواهد با خدا معامله كند، بايد قيد بعضی مسائل دنيا را بزند.ايشان هم با اينكه خيلی اجتماعی،شوخ و باصفا بود ولی به هيچ‌عنوان اهل ريخت ‌و پاش نبود. 💐به نظرم شهيد خودش را از مدتها قبل آماده شهادت كرده بود؛چون كسی كه اهل اين دنيا باشد،دست و پای خودش را با پرداختن به تعلقات دنيوی می‌بندد ولی شهيد چيزی نداشت كه بخواهد دلبسته‌ اش شود. 🌷شهيدقلی‌زاده يک پيكان خيلی قراضه و مدل‌پايين داشت كه هميشه خراب بود. بدنه‌ی اين ماشين ازشدت خرابی زنگ زده بود و چند جايش سوراخ شده بود. ايشان با اينكه مسئول بود ولی با همين ماشين رفت و آمد می‌كرد و اصلاً چنين چيزهايی را برای خودش عيب نمی دانست.قلی‌زاده دراوج بالندگی وتمايلات دنيوی در رسيدن به خواسته‌ ها بود ولی بدون توجه به اين مسائل، به هدف و آرمانی كه در سر داشت،فكر می‌كرد. ✍راوے:دوست شهید 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می کند:اسماعيل از زمان كودكی عاشق اسلام و انقلاب بود و هيچ گاه نگذاشت كسی از دستش ناراحت شود و هيچ‌ وقت توان ديدن ناراحتی اطرافيان خود را نداشت و تا جايی كه برای وی امكان داشت به مردم و همسايگان خدمت ميكرد.پسرم عاشق شهادت در راه خدا و پيامبر بزرگوارش بود و هميشه آرزو داشت كه در راه اسلام به شهادت برسد. خواهر شهید نقل می کند:در روزهای قبل از اعزام اسماعيل هميشه از شهادت صحبت می كرد و آرزو داشت كه در راه اسلام شربت شهادت بنوشد.اسماعيل آنقدر برای دفاع از اسلام ثابت قدم بود كه هيچ كدام از اعضای خانواده حتي مادر و فرزندانش نميتوانستند در برابر اراده وی نه بگويند چرا كه اعتقاد داشت كه ما هر چه داريم بايد در راه اسلام فدا كنيم. 🌹 تسنن 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌹🌹🕊🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:ساعت ۱۲ و نیم ظهر محل کار بودم که با«جواد» صحبت کردم.پس از اتمام کارم به خانه برگشتم و هر چه منتظر تماس«جواد» ماندم اما زنگ نزد. 💐همین طور در استرس بودم که خوابم برد و خوابی دیدم.در خوابم ندیدم که چه کسی بود ولی یک نفر بهم گفت: «نفیسه،جوادت شهید شد».گفتم:جواد من؟گفت:آره.گفتم:نه.گفت:«نفیسه گوش کن؛جوادت شهید شد».گفتم:من ظهر با جواد صحبت کردم،منو اذیت نکنید. گفت:«نفیسه آماده باش،جوادت شهید شد».روز پنج شنبه از هر کسی پیگیر شدم همه می گفتند زخمی شده است. گفتم واقعیت را به من بگویید که در جواب گفتند دنبال چه چیزی می گردی؟ 🥀رخسار تـو سپید در پیش زینب (س) است جانـا ؛ شفاعتـی بہ رُخ تیـره و تـار ما ...🕊 💐ولادت:۶۴/۰۳/۱۵مینودشت 🌷شهادت:۹۵/۱۱/۱۳حمص‌سوریه 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐علیرضا هفتمین فرزندم بودند.ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود.هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود.در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من،پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند.علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد.گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت،با لبخندش ما رامتوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و“چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت:چشم.حتی گاهی به او میگفتم:زود نگو چشم.اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم. ✍به نقل از:مادر شهید 🌷ای که مرا خـوانـده ای راه نـشـانـم بـده ! در شـب ظـلـمـانی ام ، مـاه نـشـانـم بـده ...🌷 💐ولادت:۶۴/۰۷/۰۱دزفول 🕊شهادت:۹۴/۱۱/۱۳شمال حلب 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐دختر شهید نقل میکند:در کارهای خانه هم به ماکمک میکردند یعنی ما از همان کودکی تازمان شهادتشان شاهد محبتها وخدمات ایشان به خانواده بودیم،شهیدمرتضی ترابی کمال همسر و فرزندانشان راخیلی دوست داشتند واگر براےکسی مشکلی پیش می‌آمد سریع آن راحل میکردند.همیشه ازعشق به شهادت صحبت میکرد.ایشان از رزمندگان۸سال دفاع مقدس بود و۳۰سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه میگفت:که"از قافله شهدا جامانده‌ام.چه دسته‌گل‌هایی را ازدست داده‌ایم".وما همیشه میگفتیم"پدر،جنگ دیگر تمام شده"ولی ایشان درعشقی که به شهادت داشت مصمم بود. 🌷دغدغه ایشان کمک به دیگران بود،کوچک ترین کارش این بود که درکوچه و خیابان اگر میخی روےزمین می دید آن را برداشته کنار میگذاشت،می‌گفت خداے نکرده در پاےکسی میرود یااینکه ماشین کسی پنجرمیشود،درفضای کارےهم همین گونه بود،بعداز بازنشستگی فرماندهی گردان بیت المقدس شهرستان بهار را پذیرفتند،کلاسهاےآموزشی را برگزار می کردند،البته اهل پیاده‌روےوشنا هم بودند. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐پدر شهيد نقل می کند:احسان از بچگی با مسجد گره خورده بود و در كليه برنامه‌هاي بسيج محل شركت ميكرد.به فوتبال هم علاقه داشت و با دوستان هم‌مسجدی اش در كوچه فوتبال بازی ميكردند. 🌷سيداحسان واقعاً يک جوان مؤمن بود كه نسبت به نماز📿 حساسيت ويژه‌ای داشت.حتی يادم می آيد وقتی پسرم ۱۰،۱۲ساله بود ميگفت من پيش‌نماز می ايستم و شما به من اقتدا كنيد و ما هم همين كار را ميكرديم.او را اكثر ظهرها به مسجد ميبردم و ايشان هم هميشه همراه بود.نماز اول وقت اين‌قدر برايش اهميت داشت كه موقع نماز،هر كاری كه داشت، را رها ميكرد.خاطرم هست كه وقت اذان ظهر بود،داشتم از آرايشگاه برميگشتم، احسان و دوستانش سخت مشغول بازی فوتبال بودند،وقتی اذان را گفتند احسان بازی را رها كرد و رفت سمت مسجد،هر چه دوستانش ميگفتند سيد۱۰دقيقه صبر كن بازی تمام شود بعد برو،ميگفت نماز را بايد اول وقت خواند.از طرف ديگر سعی ميكرد هميشه دوستانش را هم راضی نگه دارد. 🌹 لو 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯