eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
153 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7هزار ویدیو
95 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 💐یڪ هفته مانده بود به رفتنش گفت: من شهید می شوم.تعدادی عڪس نشانم داد و گفت این عڪس ها را روی تابوتم بچسبانید. 🌷حرف را جدی نگرفتم و سر به سرش گذاشتم،اما جدی گفت:”خواب دیدم شهید می شوم در معرڪه ای بودم ڪه شهید همت و باڪری بالای سرم آمدند یڪی داشت با عجله به سمتم می آمد ڪه شهید همت به او گفت نزدیڪ نشو او از ماست و من شهید شدم.😭 ✍راوی:همسر شهید 🌷حریم عشق را دَرگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد ڪہ جـان در آستین دارد❤️ 🔻 استاد هنرهای رزمی نماینده رسمی‌ سبک نینجوتسو همدان عضو گردان ۱۶۱ امام ‌حسین (؏) سپاه انصارالحسین (؏) همدان 🥀شهادت: ۲۵ مهر ۱۳۹۴ حلب سوریه  🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾برادر شهید نقل میکند:یکی از اموراتی که مجتبی بسیار سفارش می‌کرد و همیشه خود نیز در انجام آن پیش‌قدم بود، صله‌رحم بود. در یکی از اعیاد نوروز هنگامی که مجتبی در ارتفاعاتِ سر به فلک‌کشیده‌ی سنندج مشغول پاسداری از نظام و حکومت اسلامی بود، همه ما در شهر و دیار خود مشغول انجام دید و بازدیدهای مرسوم بودیم. به محض مراجعه ما به منزل اقوام، با این سخن روبه‌رو می‌شدیم که همین الان مجتبی از سنندج با ما تماس گرفت و عید را تبریک گفت. 💐او آنقدر به انجام احکام اسلامی و ایجاد وحدت در بین اقوام خود تاکید داشت که حتی در زمان انجام مأموریت، اگر لحظه‌ای زمان پیدا می‌کرد، قطعا آن لحظه را به دید و بازدید تلفنی اختصاص می‌داد تا همه ما را متوجه این سفارش مهم اهل‌بیت علیهم‌السلام کرده باشد. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐محمدرضا از اربعین سال گذشته تا روز شهادت از حال و هوای ویژه‌ای برخوردار بود،این حال و هوا را می‌شد در سخنان،مثال و مزاح‌های او فهمید،آخرین دیداری که با ایشان داشتم بر جمله «کل الخیر فی باب الحسین (علیه‌السلام)» تأکید داشت. 🌷محمدرضا که در مراسم‌های استقبال از شهدای گمنام در شلمچه حاضر می‌شد، در یکی از این مراسم‌ها تابوت شهیدی بر دوش داشت؛بعد از برداشتن تابوت متوجه می‌شود که یک‌تکه چوب از تابوت شهید بر کتف شهید جامانده است؛محمد رضا این چوب را همراه خود به منزل آورده‌بود و خطاب به دخترش می‌گفت: این چوب نشان می‌دهد که رفتنی هستم و باید بپرم.خانواده وی هنوز این تکه چوب را هنوز نگه‌ داشته‌اند،ذکر شب و روز محمدرضا شهادت بود. 🌾محمدرضا مادی‌گرا نبود و تاکنون یک ریال بابت مأموریت خود دریافت نکرده است،او تنها به عشق امام حسین (ع) و برای رضای خدا به جبهه‌ها رفته بود. ✍راوی:همرزم شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾همرزم شهید نقل می‌کنند:با حامد زیاد ماموریت رفتم.شاید نزدیک به یکسال باهاش زندگی کردم؛هروقت که با هم همسفر می‌شدیم،می‌دیدم حامد هرشب بعد از اینکه از عملیات میومدیم،قبل از خواب یهو غیبش می‌زد! 💐می‌رفتم و می‌دیدم یه گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود،مشغولِ خوندنِ قرآنه📿!بهش گفتم:حامدجون!خیلی بهت دقت کردم!تو این همه ماموریت، هرشب میری یه گوشه و قرآن میخونی! 🌷گفت:ببین داداش!قرآن رو بخون حتی شده شبی یه‌صفحه!اونوقته که تأثیرش رو تو زندگیت می‌بینی!این پیوسته‌ قرآن‌خوندن مسیر آدم رو مشخص و عاقبت بخیرت میکنه!نیازی نیست آنقدر بخونی که خسته بشی! تو بخون! شبی یه‌صفحه ولی بخون حتما! 🥀بعدها که حامد شهید شد،وسایل توی جیبش رو‌ که درآوردم،وقتی دیدم ترکش‌ ها تمام وسایلش رو سوراخ کرده بود، بگذریم...از لحظه شهادتش به بعد تصمیم گرفتم قرآن رو بخونم!حتی یه صفحه! 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐به نظرم تمام زندگی‌ آقا حمیدرضا با شهدا گذشت.زمان جنگ سنش کفاف نمی‌داد که وارد جبهه شود.وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا بود. 🌷الگوی زندگی‌ا‌ش را شهدا قرار داده بود و در همه زمینه‌ها مثل برگزاری و یادمان‌ها در سطح استان خوزستان فعالیت می‌کرد.به نوعی اگر در سطح استان برای شهدا یادواره و یادمان برگزار می‌کردند برادرم مسئولیتی بر عهده‌ داشت.در برگزاری یادمان‌های شهیدان موسی_اسکندری،علی_هاشمی و حاج حمید_رمضانی یکی از فعالان بود و نقش اصلی را در برگزاری مراسم‌ها داشت.  ✍به نقل از:برادر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾یکی از روزهای سختی که در حال انجام عملیات بودیم.یه فرصت مناسبی پیدا کردیم.من با یه نفر از دوستانم به دیدگاه شهید سید سجاد حسینی رفتیم که با چند تا از بچه های دیدبان آنجا بودند.اما سید آنجا نبود.داشتیم از دوربین دیدبانی منطقه را نگاه می کردیم که دیدم.سید مثل همیشه با لبخندی بر لب آمد.چند روزی بود او را ندیده بودم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و احوال پرسی کردیم.و بعد از اون سید کل منطقه را برامون توضیح داد. 💐وقت نماز📿شد یکے از بچه ها جلو ایستاد و قرار بر این شد که نماز را به جماعت بخوانیم.شهیدسیدسجاد حسینی همیشه تاکیدزیادی روی نماز اول وقت و نمازجماعت داشت.سید از ما خواست که نماز جماعت رابا هم بخوانیم.اماما خیلی دیرمان شده بود.برای همین خداحافظی کردیم و رفتیم.این آخرین دیدارے بود که با شهید سیدسجاد حسینی داشتم.وقتی خبر شهادتش را شنیدم.حسرت نماز جماعت درکنار یک مرد آسمانی براے همیشہ به دلم ماند. مردے که جز خوبی چیزے از او به یاد ندارم. ✍به نقل از:همرزم شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐چسبیده به دیوار خانه ما،درخت پرتقالی بود که شاخه‌هایش ازخانه همسایه به داخل خانه ما آمده بود؛وقتی میوه میداد شاخه‌های داخل حیاط ما هم پر از پرتقال میشد.بعضی شاخه‌ها آنقدر سنگین میشد که تا دسترس ما پایین می‌آمد و آماده چیدن میشد منظره‌ای بسیار دیدنی و چشم‌نواز!محمد خیلی کوچک بود و شاید ده سال هم نداشت؛می‌دیدم بعضی از وقتها محمد به سمت همان گوشه حیاط میرود اما من هرگز ندیدم حتی یک پرتقال از شاخه آن‌درخت چیده باشد! 🌷یکروز دقت کردم که ببینم آن گوشه‌ی حیاط،کنار شاخه‌های درخت پرتقال چه میکند!دیدم پرتقال‌هایی که از شاخه جدا شده و داخل حیاط ما برزمین افتاده را جمع کرد و بُرد انداخت آن طرف دیوار سمت زمین صاحب درخت.محمد اتابه را صدا کردم و گفتم:چرا این کار رو کردی؟چرا از پرتقالها را نخوردی؟محمد با لحن کودکی‌اش جواب داد:از کجا معلوم که صاحبش راضی باشد!اگه راضی نباشه این پرتقال‌ها حلال نیست داداشی! ✍راوی:برادر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 💐پدر بزرگوار شهید همه ساله،شب نیمه ماه رجب،مصادف باشهادت حضرت زینب (س)برای عزاداران عمه سادات،سفره طعام پهن می کند. ایشان می گوید:در شب بیست و پنجم ماه رجب،مصادف با شهادت موسی بن جعفر(ع) و پس از گذشت ده روز از شهادت حضرت زینب(س)، بی بی زینب را در خواب دیدم که به من فرمود: روز یازدهم محرم را باید تحویل بدهی!!!از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم.یادم آمد علی اصغر روز یازدهم بدنیا آمد.چند روزی گذشت.سرکار بودم که خبر دادند حال خانواده خوب نیست و سریع به منزل حرکت کن. 🌷با خود گفتم:این بهانه ای بیش نیست وخبری دیگر مطرح است.وقتی به منزل رسیدم،فهمیدم که امانتم را تحویل دادم. در همان شبی که این خواب را دیدم،روح سیدعلی اصغر هم پرواز کرده بود.آن هم در جوار حرم حضرت زینب(س). ✍راوی:پدر شهید 🌷 اصغر_شنایی🕊 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌾عزیزآبادی با اینکه هیکل درشتی نداشت،ولی قدرت‌بدنی و آمادگی‌ جسمانے خوبےداشت.و در خیلی از تستهاے ورزشی، از خیلی از جوانها هم جلوتر بود. 🌴در اولین روزایی که رفته بودیم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) یکی از اعراب که هیکل خوبے هم داشت،براے اینکه ببینه آمادگی‌ جسمانی ما چطور یه و ما رو یه محکی بزنه،اومد پیش ما و گفت:کدوم یکی‌ تون حاضره که بامن،مسابقه نرمش شنا بدین(منظورم‌ شناے توے آب‌ نیست،نرمش‌ شنا) 💐(ضمنا به‌ شهیدعزیزآبادے میگفتن "عزیز")عزیزگفت:بذارین من برم روے همینو کم کنم،گفتیم ولش کن بابا!گفت نه!بذارین برَم،بالاخره رفتن براے مسابقه وشروع کردند با هم به شنا رفتن، این عربه تعدادے شنا که رفت، خسته شد و افتاد.ولی عزیز،همچنان شنا میرفت و ادامه میداد و عربه چشماش گرد شده بود و دهنش بازمونده بوداز این همه قدرت‌ بدنی و آمادگی جسمانی عزیز.بالاخره ما رفتیم و به عزیز گفتیم بسه دیگه عزیز!و دیگه نذاشتیم ادامه بده عربه با تعجّب سوال کرد:شما همه‌تون اینجوری هستین؟منم باخنده گفتم: این هنوز پیرمردماست. ✍راوی:همرزم شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐دوست شهید نقل میکند:وقتی می رفتیم هیئت کسی که بیشتر از همه سینه می زد و گریه می کرد«روح الله»بود. وقتی هیئت تمام میشد تنها کسی که گریه هاش همچنان ادامه داشت «روح الله» بود. 🌷موقع توزیع غذا هم وقتی همه می نشستیم سر سفره تا غذا بگیریم کسی که میرفت پارچ رو آب میکرد تا به عزاداران امام حسین(علیه السلام) آب بده «روح الله» بود.اون کسی هم که به یاری مردم مظلوم سوریه شتافت و فدایی عقیله ی بنی هاشم زینب کبری(سلام الله علیها) شد «روح الله» بود. 🥀روح الله عاشق حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود.وقتی میخواست از ته دل برای کسی دعا کنه می‌گفت:«ان شاالله به حق حضرت زهرا خدا هرچی می‌خوای بهت بده»روسفیدی در محضر«انسیّة حوراء»نوشش باد. 🥀با تمام معرفت . . . می گویم اینڪ یا حسین"ع" عاقـبت این جان ناقابـل فدای زینب "س" است🕊 🌹 الله_قربانی 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾پدرشهید روایت میکند:راه قدیر از راه ماجدا وآرزویش فقط شهادت بود. او کسی بودکه تحت هیچ عنوانی از بیت‌ المال جهت مصارف شخصی استفاده نمیکرد؛حتی همسرش راسوار ماشین بیت‌المال نمیکرد. 🌷قدیر خیلی برای کارهاےپادگان تلاش می‌کرد.گاهی من میگفتم: «مگرشما پادگان را کنترات گرفته‌ای که جای چندنفر کار می‌کنی؟» می گفت:«پدرجان!من چون دو روز درهفته دانشگاه هستم،باید چندین ساعت اضافه‌کار بمانم تاحقوقی که میگیرم،حلال باشد تاخدایی نکرده روز قیامت مدیون نشوم وپیش حضرت زهرا علیهاالسلام روسیاه نشوم.» 💐به نقل از دوست شهید:قدیر به حلال وحرام خیلی اهمّیّت میداد وهیچ‌وقت به بیت‌المال خیانت نمیکرد.حتی من یکبار پیاده بودم وشهید سرلک سوار بر موتور سپاه بود؛به اوگفتم:«مرابرسان!» گفت: «پیاده بیا!این موتور بیت‌المال است ومن نمیتوانم درقیامت جواب بدهم.»اگر قدیر شهید نمیشد،باید تعجب می‌کردیم. 🌷در عشق نکردی لحظه ای شک شد نام حسین(ع)به سینه ات حک 🥀نوشیدن این جام شهادت در محرم تبریک به تو قدیر سرلک 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌷خیلی به فکر خانواده های شهدا بودن و همش تو خوشیهامون یادآوری میکردن که الان همسر و فرزندان دوستاشون که شهید شدند چیکار میکنند.یادمه وقتی روح الله کافی زاده شهید شد اومدن خونه خیلی ناراحت بودند.سمج شدم که چه اتفاقی افتاده بغضشون ترکید و زدن زیرگریه و گفتن روح الله شهید شد قرار بود.ما باهم بریم سوریه ولی من توفیق نداشتم وقتی خبر شهادت علیرضا نوری رو دادن به ایشون مشهد بودیم نشست روی پله و مثل ابر بهار گریه میکرد. 💠گفت:الان خانمش و بچش چیکار میکنند.چطور تحمل میکنند میرفت حرم و ساعتها اونجا میموند انگار دیگه موندن تو این دنیا براش معنی نداشت خصوصیتی که همکارانشون هم روی اون تاکید میکنند بردبار و مظلوم بودند. ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯