eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
153 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7هزار ویدیو
95 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 🌾دل حاج رضا از پیش ‌رویِ تکفیری ها به سمت حرم عقیله بنی‌هاشم خون بود. همیشه ناراحت و نگران بود،تا اینکه یک شب خواب دیده بود که مرگش به شهادت ختم می‌شود.اما اینکه کجا و چگونه برایش مشخص نبود. 💐حاج رضا از درد پاهایش رنج می‌برد و از طرفی هم ۵۸ سالش بود و با این شرایطی که او داشت از لحاظ سنی یک سری محدودیتهایی برای سوریه رفتن برایش به‌ وجود می‌آمد.تصمیم حاج رضا برای رفتن به سوریه برای ما نه تعجب برانگیز بود و نه یک تصمیم جدید.باتوجه به روحیات و خلقیات حاجی،هر لحظه گرفتن تصمیم‌ های انقلابی و اعتقادی را از ایشان پیش ‌بینی می ‌کردیم. 🌷وقتی همرزمان و دوستانش از او می پرسیدند که چرا با این سن و سال می خواهی به سوریه بروی؟حاج رضا جواب میداد:برای لبیک به ندای ولی امرم و من حاضرم به فرمان ایشان، حتی جان خود را هم فدا کنم. ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 رضا_ملایی 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می‌کنند:مجتبی در همه‌حال شوخ‌طبع بود.چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت؛هروقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور می‌کردیم،با شوخی می‌گفت:خانم! این آدرس را حفظ کن،بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا می‌خورد!من متوجه می‌شدم که حرفش جدی است اما برای اینکه ناراحتم نکند،با شوخی و خنده می‌گفت! 🌷حتی در خود سوریه دوستانش می گفتند برخی اوقات که در منطقه‌ی عملیاتی راه را گم می‌کردیم،در عین عصبانیتِ همه‌ی ما،شهید مجتبی زکوی زاده با لبخند می‌گفت:نترسید راه ما به سمت بهشت است،گم نمی‌شویم.مجتبی شدیداً بر حفظ حجاب تاکید داشت و به اقوام می‌گفت چادر حضرت زهرا(س)را از سر برندارید. 🥀 زاده 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾مادر شهید نقل می کند:میلاد به آموزش مسائل دینی و آگاهی و معرفت نسبت به دین آنقدر اهمیت می داد که بعد از اخذ مدرک دیپلم تجربی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه سفیران هدایت حضرت ابوالفضل علیه السلام شهرستان امدیه شد.در بسیج هم فعالیت داشت و مربی حلقه های صالحین بود و همیشه صبحت هایش سرشار ازعشق به اهل بیت علیه السلام بود. 💐او بچه ی ساکت،سربه زیر و کم توقعی بود؛هر وقت از بیرون خانه می آمد دست من و پدرش را بوسه می زد من می گفتم که پسرم این چه کاری است که می کنی؟می گفت:«می خواهم درجه ایمانم را افزایش دهم.»او برای انجام هر کاری برای خودش برنامه ومحدودیتهایی را قائل می شد من همیشه در کارهای او می ماندم!و به خدا می گفتم چرا این بچه اینطوری است؟اکنون،جواب سؤالات خودم را از خدا گرفتم آن روز که میلاد توفیق شهادت را پیدا کرد.😔 🥀🕊سرباز اسلام ڪہ باشی گاه درحجرهٔ طلبگی با مباحثه و گاه در معرڪہ‌ جهاد با مبارزه سـرباختۂ اسلام ڪہ باشی ، میشوی . . .🕊🥀 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐برادر شهید نقل می کند:با آن حالت معنوی كه شهید محمد احمدی جوان داشت ما فكر می كرديم كه روزی در مأموريتهايش به شهادت می رسد.محمد ارتباط بسيار عاطفی با پدر و به خصوص با مادرمان داشت. 🌷مادرم موقع زايمان آخرين فرزندش محمد در خواب ديده بود كه خدا به او پسری عطا خواهد کرد كه بعدها مانند دايی اش به شهادت خواهد رسيد.دايی ما از شهدای دفاع مقدس است.چون محمد بچه آخر خانواده بود مادرم به رفت‌وآمدهايش بسيار توجه داشت.خود شهيد هم به مادرم هميشه می گفت:كه تو فقط خواهر شهيد نيستی مادر شهيد هم هستی.  🥀 برادرم شهید محمد احمدی جوان علاقه زيادی به شهدا داشت.هر سال در ظهر تاسوعا يادواره شهدای روستا را برگزار می كرد.جالب است كه خودش هم در ظهر تاسوعاي سال ۱۳۹۴ مجروح شد و در اربعين همان سال به شهادت رسيد.   🌷ذره ای ڪم نشود حرمت بانویِ دمشـق تا دفـاع حرمـش دستِ علی اکبرهاست🕊 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
⁩🔸 " در محضـــر شهیـــد "... 🌾كلاس دوم راهنمايی كه بود؛در مجلات عكس مبتذل چاپ می‌كردند. در آرايشگاه،فروشگاه و حتی مغازه‌ها اين عكس‌ها را روی در و ديوار نصب می‌كردند و احمد هرجا اين عكس‌ها را می‌ديد پاره‌ می‌كرد.صاحب مغازه يا فروشگاه می‌آمد و شكايت احمد را برای ما می‌آورد. 💐پدر احمد، رئيس پاسگاه بود و كسي به حرمت پدرش به احمد چيزی نمی‌گفت.من لبخند می‌زدم.چون با كاری كه انجام می‌داد،موافق بودم.آن زمان يک مجله‌ای با عكس‌های مبتذل چاپ می‌شد كه احمد آن‌ها را از تمام كيوسک‌های روزنامه‌ای می‌خريد.پول توجيبي‌اش را جمع می‌كرد. هر بار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه‌فروش می‌خريد 🌷وقتي می‌آورد در دست‌هايش جا نمی‌شد.توی باغچه می‌انداخت،نفت می‌ريخت و همه را آتش می‌زد. می‌گفتم: جرا اين كار را می‌كنی؟ می‌گفت: اين عكس‌ها ذهن جوانان را خراب می‌كند. ✍به نقل از:مادر شهید 💐قصہ معراج سیــمرغ راز بود 🕊قصد او از زندگی پـرواز بود 🌷لحظہ‌ی پـايـان او آغــاز بـود 🕊مرگ او خود آخرين پرواز بود 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:در آن زمان آقا مهدی کارمند حرم حضرت معصومه (س)و مسئول صحن صاحب‌الزمان(عج) بودند به‌قدری اشتیاق به خدمت حضرت در وجودشان حاکم بود که خدمت به زائران را بر هر کار دیگری ارج می‌دانست و از هر لحظه‌ای بدون در نظر داشتن روز تعطیلی برای حضور در بارگاه نورانی آن حضرت بهره می‌جست و با این گفته که هیچ‌گاه حضرت را تنها نخواهد گذاشت روزگارش را به بهترین حال سپری می‌کرد. 🌷با علم به علاقه و اشتیاقی که آقا مهدی به شهادت داشتند در حالی‌که لحظه‌ای نمی‌توانستم نبود ایشان را باور و تحمل‌کنم،در آخرین سفری که به مشهد الرضا(ع)داشتیم،گویی سرنوشت چیز دیگری را برایمان رقم‌زده بود.وقتی خود را در حریم حرم امن رضوی یافتم همه وجودم غرق در احساس رضای الهی شد و با آرزوی عاقبت‌ به‌خیری همسرم از همه وجودم دست کشیدم. 🥀چون شیر ، مدافع ‌حرم بودی تو هم خـادم بانـوی ڪرم بودی تو یڪ هدیه به نام " مهدی ایمانی" از بانوی قـم بهر حـرم بودی تو🕊 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید روایت می‌کند:یک‌بار به او گفتم:«محمد!چرا موقع قنوت،این‌ قدر دست‌هاتو بالا می‌بری؟»گفت:«آدم وقتی داره گدایی می‌کنه اون هم در خونهٔ خدا، هر چقدر دست‌هاشو بالاتر ببَره،خدا هم بیشتر بهش توجه می‌کنه. گدا باید گدایی کنه.باید طوری گدایی کنه که وقتی صاحب‌ خانه او رادید دلش براش بسوزه. هرچه بیشتر گدایی کنی، خدا بیشتر به پات می‌ریزه.لطفشو دریغ نمی‌کنه.» 🌷گفتم:«این‌قدر دست‌هاتو بالا نبَر، شاید مردم مسخره‌ات کنند!»خندید و گفت:«مگه من برای رضایت مردم نماز میخونم که فکر این چیزها باشم؟من در محضر پروردگارم هستم،دست به دامن خُدام، بگذار هرکی هرچی می‌خواد بگِه!» 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾مادر شهید نقل می کند:زمانی‌که عبدالکریم،کودکی یک‌ساله بود،من را از خطری جدّی نجات داد.آن روز او در گهواره بود و من مشغول انجام کار‌های منزل بودم.وقتی به سمت آشپزخانه حرکت کردم، فرزندم با جیغ ناگهانی،مرا متوجّه خود کرد.به طرف او رفتم که ناگهان صدای مهیبی از آشپزخانه برخاست.صدای ترکیدن زودپز بود. عبدالکریم با گریه خود سبب شد من از این اتفاق در امان بمانم. 💐احترام به والدین،بارزترین ویژگی فرزندم بود؛هیچ‌گاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم.او همواره متبسّم بود و سعه‌صدر داشت.حتی اگر موضوعی فرزندم را آزرده‌خاطر می‌کرد، هیچ‌گاه آن را به روی ما نمی‌آورد. 🌷از کودکی، روحیه‌ی ایثار و ازخود گذشتگی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود.نوجوانی کم‌سنّ و سال بود که اشتباه یکی از اعضای خانواده را برعهده گرفت تا به جای او بازخواست شود. 🥀🕊ای شهیـد دستـی بـر آر ، نفْس ما را هم تخریب کن تا معبرِ آسمـــان به ‌روی مـا هـم باز شود . . . 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊شهیدی که همسرش او را نذر دفاع از حرم حضرت زینب(س)کرد 💐همسرشهید نقل می‌کنند:زمانی که پسرمون محمدجواد به دنیا آمد،مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی‌گرفتیم.یک روز دلم شکست، گفتم:یا زینب کبری(س)!اگر پسرم خوب شود،رضایت کامل میدهم که بار دیگر همسرم مدافع‌حرم شما شود. 🌷شاید۳روز از این اتفاق نگذشته‌بود که پسرمون حالش خوب شد ومن بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم‌که شوهرم به سوریه برود.برای این کار نزد همسر  فرمانده تیپ صابرین رفتم وبه ایشان گفتم که سفارش کنید حاج‌آقا هرطور شده‌است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود.حتی به خود فرمانده تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد می‌کنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم.مهدی هم زمانی که داشت میرفت بسیار خوشحال بود،بچه‌ها را نوازش کرد ورفت ومطمئن بود که دیگر بازنمی‌گردد وهمینطور هم شد؛او در۲۱آذر۱۳۹۶درمنطقه دیرالزور سوریه به آرزویش رسید وآسمانی شد. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐مادر شهید نقل می‌کنند:شهید ابوالفضل شیروانیان همیشه به ما سفارش حجاب می کرد؛می گفت:«اگه میخواید قیامت،جلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها روسفید باشین،نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مُد رفتار کنین.نباید بگید عُرف جامعه فلان‌حرف رو میگه یا فلان چیز رو میخواد!باید نگاه کنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها.ببینین اونها چی میگن، همون کار رو بکنین.» 📖 : 🌷تا شهـادت را ، از خدا نخواهـید نصیب تان نمی شود . . .🕊 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بار اولی که صادق به جبهه می‌رفت، تازه جنگ شروع شده بود. در حال و هوای آن دوران، بعضی از رزمنده‌هایی که او را نمی‌شناختند، به دلیل ظاهر خاص و موهای بلند مزدستان به دوست و همراهش سید محمد موسوی می‌گفتند: «این بچه خوشکل سوسول کیه آوردیش جبهه؟ . چند ماه نگذشت که به خاطر شجاعت و صلابت و ذکاوتش، همین بچه خوشکل شد فرمانده تیپ دوم لشکر ویژه ۲۵ کربلا ( شادی روح سردار شهید صادق مزدستان صلوات ) ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:آنچه من در عبدالله دیده بودم،مهمترین آرزوی او برای کشورش و مردمش ولایتمداری مردم بود.عشق و علاقه خاصی به حضرت آقا داشتند و شهید پیرو خط ولایت بودند.همیشه صحبتهاي ایشان را دنبال می کردند حتی یکی از اهداف وی برای دفاع از حرم آل الله صحبتهای حضرت آقا بود. 💐مادر همسر شهید قربانی نقل می کند:وقتی همسرم گفت:عبدالله میخواهد به سوریه برود،به او گفتم من مطمئنم اگر عبدالله به سوریه برود حتما شهید خواهد شد.چون عبدالله واقعا لیاقت شهادت را دارد. 🌷پدر همسر شهید قربانی نقل می کند:عبدالله به حق الناس خیلی اهمیت میداد،خمسش را به موقع پرداخت میکرد و ماهیانه همیشه مبلغی برای کمک به نیازمندان کنار میگذاشت.و از غیبت بیزار بود. 💐ولادت:۶۰/۰۶/۳۰فسا شیراز 🌹شهادت:۹۴/۱۰/۱۱سوریه 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯