🔺سلاح گرم مثل نقلونبات ریخته بود توی دستوبال اشرار. تا میتوانستند آتش میسوزاندند.عده کمی از مردم را هم به بهانه پول کشانده بودند سمت خودشان، گروگان میگرفتند، اخاذی میکردند و ترس و دلهره میانداختند به جان زن و بچه مردم.
حاجی شرشان را خواباند. هم از رسانهها اعلام کرد، هم بزرگان طایفهها را دعوت کرد. حرف آخرش را اول زد. گفت: «تا تاریخ فلان باید سلاحهاتون رو تحویل بدید. داشتن سلاح جرمه و اگه تحویل ندید بهعنوان شرور با شما برخورد میکنم.»
همینطور اسلحه بود که میآوردند تحویل میدادند.
حاجی به قولش وفا کرد و به تکتکشان اماننامه داد. فکر بعدازاین را هم کرده بود. آدمی که بیکار باشد و درآمد نداشته باشد چه تضمینی داشت دوباره پایش نلغزد. چقدر به این در و آن در زد تا توانست چهارصدتا تلمبه آب جور کند. همه را تقسیم کرد بینشان. هم سرشان را به زمین و کشاورزی گرم کرد هم لقمه حلال گذاشت توی سفرههایشان.
🎙 راوی: مهدی ایرانمنش
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 24 و 25
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹شهید #عباس_بابایی
🔸معاون عمليات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
🔸تولد: قزوین ـ 1329
🔸شهادت: عملیات برون مرزی در منطقه سردشت ـ 1365
🔸مزار: گلزار شهدای قزوین
🔴 آمریکا بودیم و دورهی خلبانی را میگذراندیم. یک روز داشتم رد میشدم که دیدم جلوی بولتن پایگاه شلوغ شده. نوشتهای توجه همه را جلب کرده بود. خودم را از بین جمعیت رساندم جلو. با تیتر درشت نوشته بودند «دانشجو عباس بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خود دور کند.»
رفتم سراغش. گفتم «عباس، بولتن پایگاه رو دیدی؟ اینا چیه نوشتن؟» گفت «ول کن چیزی نیست.» پاپی شدم و اصرار کردم تا قضیه را برایم تعریف کند. گفت «چند شب پیش بدخواب شدم، رفتم میدون چمن کمی بدوم. کُلُنل با خانومش داشت از شبنشینی برمیگشت که من رو دید. بهم گفت «برای چی این موقع شب میدویی؟» گفتم «دارم ورزش میکنم.» گفت «راستش رو بگو کی این موقع شب ورزش میکنه که تو میکنی؟» گفتم «حقیقت اینه که محیط خوابگاه آلودهست. وسوسههای شیطون بدجوری اذیتم میکنه. تو این وضعیت، آدم اگه حواسش به خودش نباشه زود به گناه میافته. این کار رو انجام میدم که فکر گناه از سرم بیرون بره.»
🔹 راوی: همدوره خلبانی
🔹 منبع: #خودسازی_به_سبک_شهدا، #انتشارات_حماسه_یاران، صفحه 16
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
شهيد حسين #نيکوصحبت
تولد: قم - 1349
شهادت: عملیات کربلای 4 - شلمچه - 1365
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
خاطره ای از شهيد حسين #نيکوصحبت
#خط_عاشقی
#امام_حسین علیه السلام
#شب_جمعه
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
روضه خونی روی موتور.mp3
4.14M
خاطره ای از شهيد حسين #نيکوصحبت
#پادکست_صوتی 🔊
#خاطرات_شهدا
#خط_عاشقی
#امام_حسین علیه السلام
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹🌸☘️🌹☘️🌸🌹
🎙#شهید_زین_الدین :
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند.
🌹🌸☘️🌹☘️🌸🌹
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده سلیمانی، حساب کار دست اشرار آمد؛ خیلیهایشان آمدند زیر پرچم جمهوری اسلامی. مانده بود باندی که سرکردهشان خیلی قلدر بود؛ حدود چهل پنجاه نفر برایش کار میکردند. فکر میکردند این بار هم مثل دفعههای قبل چند نفر را سر میبُرند، بقیه هم عقبنشینی میکنند؛
هفت شبانه روز گشتیم تا گیرشان آوردیم. وقتی دیدند محاصره شدهاند، چادر زنهایشان را پوشیدند و فرار کردند. ما خیال عقبنشینی نداشتیم؛ آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود. پنج پاسدار گروگان گذاشتیم تا بیاید کرمان با حاج قاسم صحبت کند.
نمیدانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون، زار زار گریه میکرد گفت: «ابهت این مرد من رو گرفته. بذارید اگر کشته میشم به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه.»
حاجی این بار از در رأفت وارد شد و طرف را تأمین داد. فرستادش مشهد. میخواست امام رضا علیه السلام واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا. حاجی هم برای روستایشان تلمبه آب برد و زمین کشاورزی بهشان داد. مشهدی وقتی برگشت، چسبید به کار و کشاورزی. دیگر پاک شده بود مثل طفلی که تازه از مادر زاده میشود.
🎙 راوی: ابراهیم شهریاری
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 28 و 29
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹شهید مدافع حرم #حاج_حمید_مختاربند
♦️تولد: استان خوزستان ــ شوشتر ــ 1335
♦️ شهادت: قنیطره ــ سوریه ــ 1394
♦️مزار: گلزار شهدای شوشتر
🌼 حرف یک روز و یک هفته نیست. بیست سی سال دعای عهد صبحهایش ترک نشد. خودش را برای دوران ظهور آماده میکرد. میگفت «این حوادث منطقه مخصوصاً سوریه مقدمه ظهور امام زمانه انشاءالله و این مدافعان حرم بیبی سلام الله علیها، طلایهداران سربازی آقا هستن».
🎙راوی: فرزند شهید
📚منبع: خط عاشقی 4؛ خاطرات عشق شهدا به حضرت ولی عصر(عج)،انتشارات حماسه یاران، ص 23
#جمعه_های_مهدوی
🍀🌸🍀🌺🍀
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺 تاکید ویژه رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری دیروز با نمایندگان تشکلهای دانشجویی بر #خودسازی جوانان و دانشجویان
🎙 توصیهی اوّل من به شما جوانهای عزیز، چه دانشجو و چه بقیّهی جوانهایی که از آنها اسم آوردم، مسئلهی #خودسازی است؛ #خودسازی خیلی مهم است ....
📚 در همین راستا کتاب #خودسازی_به_سبک_شهدا که مراحل خودسازی را به صورت مصداقی و عملی از سیرهی شهدا نقل کرده است خدمتتان معرفی میگردد.
👌 کتاب خودسازی به سبک شهدا کتابی است بسیار کاربردی که به خواننده در این زمینه راهکار نشان می دهد.
🌼🍀🌼🍀🌼
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
May 11
🔺اسمش ناصر توبهایها بود؛ فرمانده یکی از گردانهای لشکر41 ثاراللّه(ع). قطع نخاع شده بود، بیحرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید میرفت اصفهان خانهاش. همینکه میرسید، به همسر ناصر میگفت: «توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.» اولازهمه حمام را آماده میکرد. ناصر را بغل میگرفت و میبرد حمام. سرش را شامپو میزد، بدنش را لیف و صابون میکرد، کمرش را کیسه میکشید. بعد هم تنش را حسابی با آب گرم میشست و با حوله خشک میکرد. آخرسر هم یکدست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش میکرد. خلاصه حسابی ترگلورگلش میکرد؛ درست مثل یک تازهداماد. این دوروزه نمیگذاشت خانم خانه پا توی آشپزخانه بگذارد. هر سه وعده غذا را خودش آماده میکرد. تازه یک وعده هم باروبندیل جمع میکردند و میرفتند توی دل طبیعت تا ناصر آبوهوایی عوض کند. آنجا هم همه کارها با حاج قاسم بود.
بعد دو روز راه میافتاد میرفت سمت کرمان، سمت روستای قنات ملک. میرفت خدمتگزار پدر و مادرش باشد.
🎙 راوی: حجتالاسلام سعادتنژاد
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 42
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تنها راه نجات فلسطین از زبان #حاج_قاسم؛
امکان ندارد بتوان با دیپلماسی فلسطین را به فلسطینیان برگرداند، تنها راهش مبارزه است.
🌹🌹🌹🌹
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺آمریکا به عراق حمله کرده بود. میخواست بعد از گرفتن عراق، خودش مستقیم به ایران حمله کند.
نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمهها را میشنیدیم که میخواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمؤمنین؟ع؟ درمیآورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند، اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس میشد.
همان روزها سروکلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرّمان، نزدیک حرم امام علی؟ع؟. باورم نمیشد. پرسیدم: «حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت ولی گفت: «اومدم این آمریکاییها رو از نجف بندازم بیرون.»
خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پایشان. با مدیریتش گروههای مختلف مقاومت را هم آورد پای کار. همه که دست به دست هم دادند، شرّ نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر مردم نجف کم شد.
🎙 راوی: حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید حسینی، رئیس اتحادیه رادیو و تلویزیونهای اسلامی عراق
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 45
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔸#خط_عاشقی_5
🔹خاطرات_عشق_شهدا_به_پیر_جماران
🔹#حسین_کاجی
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
▪️88 صفحه | 8000 تومان | با تخفیف 6400 تومان
🍀درباره کتاب
هر صفحه از این کتاب به خاطرهای از یک شهید اختصاص یافته است. علاوه بر خاطره تصویر شهید به همراه اطاعات وی نیز ذکر شده است. گردآورنده سعی کرده روای و منبع خاطره مستند باشد.
🌹🍀🌹🍀🌹
📕خرید اینترنتی
https://b2n.ir/321628
☎️ خرید تلفنی
02537748051
📱خرید پیامکی (ارسال نام کتاب به سامانه)
3000191717
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹🍀🌹🍀🌹
🔴 عملیات خیبر خیلی تنها شد. کلی فرمانده گردان و مسئول واحد از دست داد. جانشینش شهید شد. فرماندهان رده بالای لشکرش مجروح شدند. خودش ماند و جزیره و آتش سنگین عراق. مقاومت کرد. امام(ره) خواسته بودند جزایر حفظ شوند. عملیات که تمام شد، آمد عیادتم. گفت «حاضر بودم توی جزیره بمونم و شهید شم تا جنازهم یک متر از خاک جزیره رو حفظ کنه و حرف امام روی زمین نمونه.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#خط_عاشقی_5
#انتشارات_حماسه_یاران
🌹🍀🌹🍀🌹
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
هدایت شده از انتشارات حماسه یاران
🔸آقازاده ها
🔹گذری بر زندگی آقازاده های شهید و پدرانشان
🔸#انتشارات_حماسه_یاران
▪️224 صفحه | رقعی | دورنگ | 22000 تومان
🍀درباره کتاب
کتاب فوق از یکسو تصویرگر زندگی آقازادههایی است که به جای تجارت دنیا و غوطهور شدن در آن، تن به پُرسودترین معامله دادند؛ جان خویش را نثار راه الله کردند و از سوی دیگر نیز خواننده را میهمان خاطرات حیات پدرانی خواهد کرد که بر عهد خود وفادار ماندند و چنانکه پیمان بسته بودند تا با برپایی حکومتی زیر پرچم الله، به دست مستضعفان ، خادم همان مردم پابرهنه و مستضعف باشند همان گونه باقی ماندند
📕برشی از کتاب
با همان سنوسال کم، عارفی بود بزرگ. پدر هم نتوانسته بود او را بشناسد. وصیتنامهاش را که گشود، اشک شوق در چشمانش دوید از آنهمه عظمت پسر. پسر به چه چیزها اندیشیده بود. نگران بود که حتی درس خواندنش هم، لطمهای به بیتالمال زده باشد. با آنهمه مراقبت در کارها و درس خواندن، نوشته بود: «آقاجان! موتور گازیام را بفروشید و هرچه پول دارم از بانک بگیرید، تمامش را به بیتالمال تحویل دهید؛ چون شاید با این طرز درس خواندن، حق من نبود که از بیتالمال مصرف کنم، و من نمیتوانم جواب حقالناس را بگویم...»
☎️ خرید تلفنی
02537748051
📱خرید پیامکی (ارسال نام کتاب به سامانه)
3000191717
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
📌 برشی از کتاب آقازاده ها:
📗 قسمتی از روایت امام خمینی پدر شهید سید مصطفی خمینی
🌺 ایمانش به خدا آنقدر بود که هیچ حادثهای نمیتوانست دلش را بلرزاند. میگفت: «ولله در تمام عمرم نترسیدم.» در آن شب شوم که او را از قم به زندان قصر میبردند، مأموران شاه میترسیدند و او بود که آرامشان میکرد. پس از کشتار فیضیه، در آن وقت که از ترس تعرض نیروهای طاغوت، درِ بیوت علما بسته شد، نهیب امام درِ خانههاشان را باز کرد. به هنگام موشکباران رژیم بعث، در مقابل اصرار محافظانش کوتاه نیامد و حاضر نشد حتی شبی جایش را عوض کند.
ادامه👇
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷