eitaa logo
همدلان قرآن🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
155 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( ص ): ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خدا هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
142.mp3
3.45M
آیه ۱۴۲ ازسوره آل عمران @hamdelanqoran
به نام خدا سلام پاسخ سوال روز گذشته : مَحق--- یمحَق سوال روز شنبه ۲۵ آذر ماه با گوش فرا دادن به  فایل صوتی فوق(تفسیر آیه   ۱۴۲ سوره مبارکه آل عمران، استاد قرائتی) بفرمایید که: اگر رَفیقت،پس از اینکه به مسئولیتی رسید و رئیس شد، اگر چقدر از رفاقتش را حفظ کند نشان دهنده ی اینست که آدم خوبیست؟ ثواب امروز هدیه به شهدای مقر انتظامی راسک ، شادی روح شهدا صلوات پاسخ دهندگانی که اولین بار هست پاسخ می دهند مهلت ارسال پاسخها تا ساعت ۲۴ شب به آیدی زیر : @sebghatalah110 پاسخ دهندگان قبلی حتما و فقط به همان آیدی که قبلا در شخصی اعلام شده ارسال نمایند. لطفا قوانین سوال و پاسخ روزانه ی قرآنی که در کانال سنجاق گردیده را مطالعه بفرمایید. @hamdelanqoran برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
براستی برای اینکه گم نشویم در این جهان پر هیاهو.. باید گوشه ی چادرت را محکم بگیریم... 🥀🍃 @hamdelanqoran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌تسبیحات حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها را فقط در تعقیبات نماز نگویید. در سختی‌ها و مشکلاتتان به همین تسبیحات متوسّل شوید. شب می‌خواهید بخوابید، این تسبیحات را بگویید. یک‌ خرده هم تفکّر کنید. اللّه اکبر یعنی چه؟ الحمدللّه یعنی چه؟ سبحان اللّه یعنی چه؟ همهٔ تعالیم قرآن را در این سه ذکر خلاصه کرده‌اند که امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام می‌فرمایند: تسبیحات مادرم حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها نزد من افضل از هزار رکعت نماز است. 🔰استاد حاج آقا زعفری زاده 🌤 @hamdelanqoran
فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت سوم کم‌کم سروکله‌ی میهمان‌ها پیدا شد. برای خودشان بریدند و دوختند و تنم کردند؛ پنج تومان مهریه به نیت پنج تن. صدای صلوات و شکستن کله‌قند از اتاق مردانه به گوش رسید. زن‌ها کِل کشیدند و صدای دف بلند شد. هیچ‌کس از من نپرسید: «زهرا! تو راضی هستی یا نه؟!» کله‌شق بودم. جلوی خودم را گرفتم تا اشکم درنیاید! بابا هم حرفی نداشت و ریش و قیچی را سپرده بود دست دایی. خودخوری می‌کردم و دلم داشت از غصه منفجر می‌شد. رسم نبود دختر و پسر تا قبل از ازدواج با هم صحبت کنند؛ وگرنه حرف دلم را به رجب می‌زدم و می‌گفتم که دلم به این وصلت رضا نیست. از حرصم یک کلمه هم با مادرم حرف نزدم. شب برگشتم خانه‌ی عبدالله‌زاده و تا صبح گریه کردم. دلم می‌خواست شبانه خودم را گم‌وگور کنم و جایی بروم که دست هیچ‌کس به من نرسد. همیشه در خیالم نقشه می‌کشیدم که تا آخر عمر کنار مادرم می‌مانم. تازه داشتم آن روی خوش زندگی و آرامش را می‌دیدم که همه‌چیز خراب شد. فردا ظهر با آسیه خانم تسویه کردیم و به خانه‌ی خودمان برگشتیم. قرار خرید عقد و عروسی را از قبل گذاشته بودند. مادرم سر کار بود و نتوانست با ما به بازار بیاید. همراه زن دایی، رجب و مادرش رفتیم سبزه میدان. یکی دو دست لباس، چند قواره پارچه و یک حلقه‌ی طلا برایم خریدند. رجب در آسمان‌ها سِیر می‌کرد و من برای بخت بدم زار می‌زدم! ناهار را در چلوکبابی بازار خوردیم. دیوار مقابل میز ما آینه‌کاری شده بود. بی‌بی خانم سرش را بالا گرفت و با تعجب به زن دایی گفت: «اِه! خاله جان! اونایی که دارن غذا می‌خورن همشهری ما هستن؟!» زن دایی نگاهی به آینه انداخت، خنده‌اش گرفت و گفت: «خاله! اونا ماییم تو آینه! خودتم نمی‌شناسی؟!» رجب خنده‌اش گرفت و بی‌بی خانم خودش را با غذا مشغول کرد. من هم که اصلا از رجب خوشم نمی‌آمد، مثل یک تکه یخ نشسته بودم سر میز و توجه‌ای به آن‌ها نمی‌کردم. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 @shahedan_aref برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
فصل دوم : آن دو چشم آبی! قسمت چهارم برادرم محمدحسین مخالف ازدواج من بود. از همان روز بله‌برون که رجب را دید، از او خوشش نیامد. مدام تهدید می‌کرد: «مگر اینکه از روی جنازه من رد بشید بخواید زهرا رو شوهر بدید به این چشم آبی!» اما زور دایی بیشتر بود. کمی داد و فریاد کافی بود که محمدحسین سر جایش بنشیند و تسلیم دایی شود. دایی محمد شرط کرده بود زهرا باید در خانه‌ی من زندگی‌اش را شروع کند. به رجب گفت: «اجازه نمیدم جای دیگه خونه اجاره کنی. چه معنی داره عروس جوون آواره‌ی خونه‌ی مردم بشه!» جهیزیه‌ای را که با کمک دایی خریده بودیم داخل یکی از اتاق‌های خانه چیدند. هفته بعد، عقد و عروسی را یکی کردند و مراسم در خانه‌ی دایی برگزار شد. زن آرایشگر نگاهی به صورتم انداخت و گفت: «حیف این صورت نیست که سرخاب سفیدآب بمالم؟! ماشاءالله مثل یه تیکه ماه می‌مونه عروس خانوم!» لباس عروس اجاره‌ای را پوشیدم و بدون آرایش نشستم سر سفره عقد. دومین روز از شهریور سال 1342 بعد از یک سکوت طولانی، به‌اجبار در جواب عاقد بله‌ی تلخی گفتم و رخت عزا به تن دلم پوشاندم! آرزوی هر دختری پوشیدن لباس عروس است؛ اما آن‌قدر ساعت‌های دردناکی را پشت سر می‌گذاشتم که هیچ لذتی از عروسی نبردم. به‌جای صدای ساز و شادی میهمان‌ها، گوشم سوت می‌کشید. کامم تلخ بود و لب به شیرینی عروسی خودم نزدم. دلم می‌خواست صبح از خواب بیدار شوم و ببینم همه‌ی این‌ها فقط یک خواب ترسناک بوده و واقعیت نداشته است. بعد از شام، میهمان‌ها یکی‌یکی رفتند. آخرین نفری که از او خداحافظی کردم مادرم بود. رفتم در آغوشش، هر دو گریه کردیم. خواهرانم دور ما حلقه زدند و همه اشک شوق می‌ریختند! مادرم به‌سختی مرا از خودش جدا کرد. دستی روی سرم کشید و گفت: «الهی که خوشبخت بشی مادر!» بدون اینکه پشت سرش را نگاه کند، رفت. می‌خواستم صدایش بزنم و بگویم: «مامان! نرو، من بی‌تو...» اما بغض اجازه نداد. مادرم در میان اشک چشمانم ناپدید شد و من ماندم با شوهری که یازده سال از من بزرگ‌تر بود. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 @shahedan_aref برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
🌷 با سلام و التماس دعا ازشما بزرگواران که هر روزتان را با معارف قرآن در آمیخته اید🌿 عزیزان پاسخ دهنده ای که در هفته ی گذشته،۱۱۰ امتیازی شدند و به مدت ۱۱۰ روز ،با پاسخ دادن به ۱۱۰ سوال از ۱۱۰ آیه مبارک قرآن هدیه ی متبرک به کلام وحیِ کانال همدلان قرآن به آنان تعلق گرفت👇 ۲۸۶.منیژه حسینی*کهگیلویه‌وبویراحمد ۲۸۷.رضا برزگر*همدان ۲۸۸. سکینه قرائی خضری*سیرجان ۲۸۹. زهرا صمدی* البرز ۲۹۰.مهرداد شتابی* اصفهان ۲۹۱. مجید پاسبان*قم ۲۹۲. فاطمه طالبی کناری* مازندارن ۲۹۳. طاهره علیان نژادی* خراسان رضوی ٢٩٤رقیه احمدی* ملایر ۲۹۵.نسرین انوشفر*خوزستان دزفول ۲۹۶.مریم روانخواه *فارس ۲۹۷. ستاره دریکوندی* لرستان ۲۹۸.مرضیه جلیلی*،، همدان ۲۹۹.هاجر خدادادی* سمنان ۳۰۰.خدیجه صفی پور* کرمان سیرجان ۳۰۱. سلمان حسینی *یاسوج ۳۰۲.معصومه سادات جعفری سیریزی * کرمان ۳۰۳.گلی طومار خانی* زنجان شهر صائین قلعه ⬅️ضمن عرض تبریک، شارژ هدیه ی این عزیز تقدیمشان گردید انشاالله سالیان سال سر سفره ی قرآن، ما نیز در کنار شما دوستان متنعم و بهره مند باشیم🌿 باتشکر 🌹🌹 @hamdelanqoran برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تاکسی اینترنتی 💬 سوال: اگر از تاکسی تلفنی یا اینترنتی درخواست خودرو کنم ولی به دلیل تأخیر بیش از حدّ (حدوداً نیم ساعت) از انجام کار منصرف شوم و قبل از رسیدن خودرو، محل انتظار را ترک کرده یا درخواست را لغو کنم، آیا دینی به عهده دارم؟ ✅ پاسخ: اگر قرار شما، حضور خودرو در مدت خاصی بوده است یا زمان متعارفی وجود دارد، در صورتی که از زمان مقرر یا متعارف تأخیر داشته است، ضامن نیستید. 📚 پی‌نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ 📚 ╭┅────────┅╮ برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff ╰┅────────┅╯