eitaa logo
حامدزمانے
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
251 فایل
﷽ ✌️¹⁴⁰⁰.².²⁷✌ @mhsa_ech ©️ @Hamedzamani_ir لینک گروه ناشناس: https://eitaa.com/hamedzamany_nashenas گیف واستیکرهامون👇 @HamedzamaniGIF 🎁عیدی بگیر: https://ble.ir/hamed_zamani_ir 🔶نکته:این کانال رسمی نیست❗ 🔷️کپی؟!فوروارد کن لذت ببریم😉
مشاهده در ایتا
دانلود
در این جنگل مدتهاست فصلِ طغیانِ آفات است و بادها و حشراتِ موذی دست در دست هم، گَردِ مرض و یأس میپراکنند… ‌ 𝐉𝐨𝐢𝐧↓ 「@hamed_zamani_ir
من یہ شمشیࢪ دارم حࢪف داره دࢪد داره⚡️ هوس بریدن ࢪیشہ‌ۍ نامࢪد داره⚡️ •┈┈┅┅┅┅┅┅•┅┅┅┅┅┅┈┈• 〘🎙⊰🇮🇷❤️⊱🎙|@HAMED_ZAMANI_IR
⭕️این داستان قدیمی ماجرای برخی از مشکلات قدیمی حامد زمانی است... بسم الله تابستون سال ۸۵ بود… چند ماه قبلش پدرم همه ی داراییش رو که یه سواری معمولی بود به قیمت ۷میلیون تومن فروخت وبا همون پول قرارداد یه آلبوم موسیقی رو با یه شرکت تولید آلبوم موسیقی (از اون شرکتای کلاهبردار موسیقی که ۹۰ درصدشون از این قاعده مستثنی نیستند و از عشق جوونای مردم به موسیقی سوء استفاده میکنند) امضا کردم… امضای قرار داد با دو نفر به اسامی سهراب.ق و امیر حسین.م چند ماه گذشت … تابستون شد و من همچنان امیدوار و مغرور… نه پولی داشتم و نه جای خوابی… شاید دو ماه یه بار با فروختن شعری یا ملودی ای صد تومن ته جیبم رو میگرفت… اوضاع سختی بود تا اینکه با یه پیشنهاد از طرف مدیر همون شرکت مواجه شدم: ساختن دو تا شعر و ملودی در روز به ازای جای خواب یا خوابیدن در دد روم (اتاق ضبط) استودیو از ساعت ۱۱ تا ۷ صبح! پیشنهاد بدی نبود! یعنی من میتونستم ساعت ۱۱ شب برم اونجا و اما میبایست قبل از ورود کارکنا بزنم بیرون! چاره ای نداشتم… پس پذیرفتم… اما داستان به اینجا ختم نمیشد… شاید بپرسید چرا باید قبل از ورود کارکنا میزدم بیرون؟ نمیخوام بگم تیپ و ظاهرم خیلی مذهبی بود…نه!… اما از اونجایی که فشار روحی خیلی روم زیاد بود… از یه طرف غرورم اجازه نمیداد برای امرار معاش از خونواده ای که هر چی داشتن برای من گذاشته بودن طلب پول کنم… از طرف دیگه احساس تنهایی شدیدی میکردم… برای همین همیشه دستم یا یه تسبیح بود یا مفاتیح تا فقط با ذکر خودمو بتونم آروم کنم … شماها خوب میفهمید چی میگم… چون حتما این روزا رو داشتید… اما این تسبیح و مفاتیح دلیل یا بهانه ای بود که من باید قبل از ورود کارکنا میزدم بیرون… چون آقای مدیر عقیده داشتن اینا باعث میشه مشتریای ما بپرن و دیگه نیان اونجا!!! یه دلیل دیگه اش تیپمو لباسام بود… چون تمام ماه هایی که من اونجا بودم… من بودم و همون یه دست لباس… اما تو تموم اون روزا نذاشتم خونوادم از اوضاعم مطلع باشن… همیشه پشت تلفن از به کام بودن ایام و روبراه بودن اوضاع کار و آلبوم براشون میگفتم… خونواده ای که هیچی برام کم نذاشته بودن… اما بخاطر اینکه میدونستم پدرم همه ی داراییشو برای راه من گذاشته بود هربار که صحبت از ریختن پولی به حسابم میکرد خجالت میکشیدم و غرورم اجازه نمیداد که قبول کنم… گفتم که: داستان به اینجا ختم نمیشد… از یه طرف هزینه ی خورد و خوراک هر روزه برام ممکن نبود و از طرف دیگه فقط نزدیکی به خودش بود که منو امیدوار نگه میداشت… برای همین تصمیم گرفتم روزای مونده به ماه رمضون رو روزه بگیرم… اینو همه ی آقایون و خانمای اون دفتر و دوست دخترا و پسراشون میدونستن… تخریبها و تحقیرها به کنار… اینکه با وقاحت حتی تو ماه رمضون به خودشون اجازه میدادن جلوی من غذا بخورن و حتی بعد از افطار به فکر حرمت روزه داری نباشن که شاید چندین روزه سحری و افطاریش چیزی جز یه لیوان شیر و کیک نبوده، حال منو از قبل بدتر میکرد… حرفی که میخوام بزنم از اینجا شروع میشه: دو شب در هفته به هر دلیل توی اون دفتر، مهمونی (پارتی) بر پا بود! پس من مجبور بودم شبهایی رو بیرون از استودیو صبح کنم… استدیو توی عباس آباد (خ شهید بهشتی) بود… و یه همچین شبایی رو من مجبور بودم تا صبح قدم بزنم و فکر کنم… و وقتی دیگه پاهام جون نداشت، تنها مامن من پارک اندیشه (میدون پالیزی) بود… دو تا نیمکت توی اون پارک هست که شاهد داستان اون روزهای منه که هنوزم همونجایی هستن که بودن… سالها گذشت و گذشت… اتفاقهای خوب و بد زیادی رخ داد… اتفاقهایی که شاید دونه دونه شو که حاوی درسهایی باشه همینجا براتون بگم… همیشه برای خواننده کنسرت یعنی موفقیت! یعنی کارت به جایی رسیده که مردم حاضرن بیان برای آهنگات وقت بذارن و هزینه کنن… روزها گذشت و گذشت تا روز اولین کنسرت من در فرهنگسرای اندیشه… من و بچه ها مشغول sound check بودیم… برای اینکه یه نفسی تازه کنم زدم از سالن بیرون.. توی راهرو… از پنجره ی فرهنگسرا بیرون رو نگاه کردم: دو تا نیمکت… توی کادر پنجره… هنوز همونجا بودن! یه نفس عمیق کشیدم… دو تا اشک نا خود آگاه چکید روی گونه هام… زیر لب دوباره گفتم… این بار با اطمینان بیشتری: “الله اکبر الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله… اشکامو پاک کردم و رفتم داخل سالن پیش بچه ها… پ.ن: پیشنهاد میکنم حتما بخونید! •┈┈┅┅┅┅┅┅•┅┅┅┅┅┅┈┈• 〘🎙⊰🇮🇷❤️⊱🎙|@HAMED_ZAMANI_IR
وابسته و چاپلوس کیست؟ یه ‌هفته قبل از اینکه بکل از دنیا و حواشیش دور باشم، حس کردم موجی داره راه میافته توسط روشنفکران اتفاقاً صاحب قدرت و رانت با محوریت دوگانه‌هایی مثل تکنیک و فرم و دغدغه و تعهد ‌ دیشب که رصد میکردم اتفاقای این چند وقت بخصوص حواشی رو؛ خواستم راجع به این جریان بنویسم (که بعدا مینویسم) ‌ اما گفتم بذارم تا جشنواره تموم بشه؛ تا امشب... ‌ امشب که دوباره تموم این ۸سال برام مرور شد؛ یه برداشت چند فریمی از این سالهاست... ‌ سالهایی که همه‌چی به ناعادلانه‌ترین و‌ کثیفترین و پوشالی‌ترین دلایل میشه؛ ‌ میتونه خیلی راحت حرف بزنه و خودشو راحت کنه؛ اما بازم هیچی نمیگه و انگار منتظره… منتظر کسای دیگه؛ منتظر چیزای دیگه... ‌ "منکه عزتم توی این اتهامه" اما پس بقیه چی؟ قبلا هم گفتم: ما هر روز انتخابات داریم و اتفاقا هر روز توی انتخاباتمون‌ میبازیم! ‌ اگر هنر و سینمای ما داره روز بروز از ما دور میشه؛ اگه نسبت تولیدات هنری با ما تقریبا هیچه ‌ اگر رسانه نداریم و اونایی‌ام‌ که داریم مال ما نیست! اگر همهٔ اتفاقات شیک و لاکچری و ‌ مردم پسند(!!!) مال ما نیست! اگر فلان بازیگر و کارگردان و خواننده و فلان سلبریتی جلو و دور از چشم همه از دو طرف میبنده و میخوره! اگر... ‌ تقصیر خودمونه! تقصیر ها و هامون... ‌‌ تقصیر کساییکه فقط نوک‌ دماغشونو میبینند و اون دو روزی که فلان منصب دستشونه! ‌ ادعای رفاقت میکنند و تا وقتی که باهاشون نشست و ‌برخاست داری رفیق‌اند! و وقتی نباشی از هر غریبه‌ای غریبه‌تری! ‌ تقصیر اوناییکه حق رو میبینند و‌ سکوت میکنند! اوناییکه وقتی کسی نیست فقط؛ میخوانت! ‌ اوناییکه نامه مینویسن تا بایکوت همه جانبه‌ات کنند! ‌ اوناییکه با ملاک‌ دیده‌شدن صِرف و‌ نه تاثیرگزاری؛ دست بدامن سلبیریتها میشن! ‌ بله... تقصیر خودمونه! اون جماعت کارشونو بلدند و به دینشون استوار! ‌ از (ع) دم میزنند؛ اما اونکه از حسین میسازه و میخونه رو به انواع مختلف متهم میکنند! از و‌ میگن؛ اما هرکی از اونها بگه و‌ بسازه میشه و ! ‌ دلم بحال عده ای میسوزه؛ عده ای که اینها رو نمیبینه! و عده ای که نمیخواد ببینه! اوناییکه خبر ندارن وابسته و چاپلوس واقعی کیه؟ ‌ و اوناییکه خبر دارن ولی بنا به منافعشون سکوت میکنن! ‌ اوناییکه نمیفهمن کیه؟ ترسو کسیه که جایی می‌ایسته تا هم کوچکترین آسیبی نبینه هم بیشترین منافع نصیبش شه! نه کسیکه خودش رو برای هدفی آماج حمله‌ها میکنه ‌ کی هم به میخ میزنه، هم به نعل؟ ‌ پشت سرهم پروژه از ارگانهای حکومتی میگیره و حتی پوستر و خبر سفارش رو روی صفحهٔ خودش نمیذاره تا مبادا به پیکرهٔ هنر مردمیش(!) خدشه‌ای وارد شه ‌‌ و چه زیادن کساییکه با همین ترفند بیشترین و بهترین سفارشات رو میگیرن و بهترین برنامه‌ها، جشنواره‌ها و پروژه‌ها رو مهمونن؛ ‌ حتی اگر یه شب در باشند و یه شب در ! ‌ و اتفاقا همونها که تعدادشان کم هم نیست؛ انگشت اتهامشون به سمت امثال منیه که بنا به عقیده‌ توی ژانری که کسی توان و جرأت فعالیت به این شکل رو نداشت، با تمام وجود ایستادم رنگ عوض نکردم و جلو رفتم ‌ و رسانه طی برهه‌ای بنا به وظیفه، منفعت، شعارهای مکررش یا هر دلیل دیگه‌ای اونها رو، اونهم گزینشی و مطلوب خودش منتشر کرده! ‌[که اتفاقا بارها به همین ‌نوع انتشار اعتراض داشته‌ام] ‌ ‌ که همینم؛ یک چندمِ حضور، نماهنگها، ‌تیتراژها، پروژه‌ها، مراسم، اجراها، همایشها، شراکتها و … جمع کثیری از هنرمندهای مطرحِ دیگه هم نیست! ‌ ‌ اگر هرکس دیگه‌ای هم در این سطح و در این عرصه میساخت رسانه و سایر متصدیان‌امر انواع حمایتها و پوششها رو اونهم چندین برابر، ازش میکردن (همونطورکه‌ هربار بوده کردن) ‌ ‌ مواقعی که کسی نیست از من منتشر میشه و وقتی موقع گل و ‌بلبله؛ از من اثری نیست! ‌ منی‌که بارها گفتم اگه شخص یا ارگانی ثابت کنه تا بحال ذره‌ای از رانتی استفاده کرده‌ام یا درخواست‌شخصی داشته‌ام‌ تمام فعالیتهامو کنار میذارم! ‌ منی که ۳ساله بخاطر اینکه سایهٔ این برچسب‌ِ شوم از سرم بره؛ هیچ جا نمیرم! ‌ نه رو جلدی میرم‌ و نه تیتر میشم؛ ‌ نه از کسی چیزی خواستم و میخوام؛ ‌ با جیب خودم کار میسازم که کسی به شخصیت خودم و مخاطبهام توهینی نکنه! ‌ وای بحال کساییکه حق رو میبینند و قدرت دارند و سکوت میکنند! ‌ و در آخر والله کسیکه وسط میدون ایستاده و از میسازه؛ خیلی راحت میتونه بره تو فضاهای دیگه کار کنه ‌ اتفاقا کسیکه توی این ژانر میسازه و‌ موفقه؛ کار‌کردن و ‌موفقیت توی ژانرای دیگه براش بمراتب هم راحت‌تره؛ هم بی دردسرتر ‌ پس اگه‌ علیرغم همهٔ اتفاقها مونده؛ دلیل دیگه‌ای داره! ‌ بحرمت اون حق رو ببینیم و طبق اون عمل کنیم. یاحق ‌ حامدزمانی ۲۲بهمن۹۶ ‌
چند جمله با مدیران فرهنگی و رسانه‌ها: بازهم شد و مثل دیگر ایام اینچنینی، صداوسیما و رسانه‌ها یاد ما افتادید! ‌ دوستان! عزیزان! چطور باید گفت که این سانسور و گزینش مصداق توهینه و‌ عین خودخواهی! ‌ موسیقی من مثل اکثر دوستانِ ‌خواننده‌ٔ شما تک‌وجهی نیست!!! هموناییکه مواقع اینچنینی ترسِ حضور دارند! و نه ‌تنها اعتقادی به این چیزها ندارند، بلکه آشکارا در محافل خصوصی و عمومی مخالفتشون رو ابراز میکنند و ازقضا گلُِ‌ همه‌چیز، سهمِ آنهاست… ‌ چرا از آهنگهای آنها استفاده نمیکنید؟! -ببخشید! یادم‌نبود که ندارند! خب چرا نمیگویید بیایند بخوانند؟! ‌ - ؟؟! ‌‌ من نه بلدم از ایرانِ خالی بخوانم؛ نه مذهبِ خشک! ایرانِ من اسلامی؛ مذهبم عدالتخواه و ظلم‌ستیز و موسیقی‌ام مثل عقیده‌ام‌ تک‌وجهی نیست! ‌ مذهب و مردم، ایران و انقلاب، سیاست و اجتماع هرکدام تکه‌پازلهایی‌اند که درکنارهم، تصویرِ کاملِ آنرا ‌ تشکیل میدهند! ‌ موسیقی‌ای که یک ‌سرش مبارزه‌ با‌ ظلم ‌و استکبارِ خارجی‌ست که میدهد: و سر دیگرش مبارزه با ظلم ‌داخلی که میشود: ‌ از محرم ‌و‌ فاطمیه شروع میشود، از عرفان و اخلاقِ “” میگذرد و درنهایت به "عشق" در میرسد! ‌ بخدا قسم! سرسوزنی راضی نیستم؛ تصویر ناقص از من ساخته و منتشر بشود. من همینم! همین شکلی، با همین تفکر! ‌‌ پس اگر قسمتی از آنرا‌ فقط دوست داشته ‌باشید و نشر دهید؛ بمعنی نفی کل آنست! پس یا همه! یا هیچ! ۲۱بهمن۹۷ ‌
هدایت شده از ISTAISM_FANS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای میدان امام اصفهان ۲۶ تیر ۹۶ یکسری دوستان میگفتن حامد زمانی طرفدار نداره...😂 اینو بزارید کنار اجرای ۶۰ هزارنفری بروجرد😒 پ.ن: جمعیت بروجرد ۳۶۰ هزار نفره... @ISTAISM_FANS
ـاینـ ـمنمـ باز ـــمتهمـــ ـمیشمـ💔 ............................................... ـعاشقا ـــایستادهـــ ـمیمیرنـ💔 •┈┈┅┅┅┅┅┅•┅┅┅┅┅┅┈┈• 〘🎙⊰🇮🇷❤️⊱🎙|@HAMED_ZAMANI_IR
ـعکسیـ ـاز ـامضا ـدادن ـحامدزمانیـ❤️ •┈┈┅┅┅┅┅┅•┅┅┅┅┅┅┈┈• 〘🎙⊰🇮🇷❤️⊱🎙|@HAMED_ZAMANI_IR
اااا چقدر پیام سنجاق شده 🤯🤯
▘ کپشن پستـــــــــــــــــــــــــتِ ویدئـــــــــــــوی آهنگ که به بهانهٔ ماجرای بی‌ارتباطِ دیگری بعد گذشــت چندروز از زمان انتشار از صفحه‌ٔ اینستاگرام حذف شـــــد: ‌ ‌ این از همه‌چیز مهمـــــــــــــتر است از هر مطلبـــــــــــــــــــــــــــی که این سالــــــــــــــها خواندم و نوشتم ماجراهای بدون‌مـــــــــــــــــــــــرز و ماجرای بدون مــــــــــــــــــــرزها ‌ صفتی که این‌سالـــــــــــــــــها بار‌ها پشت‌ســـــــــــــــــرِ کلمات مختلف به گوشـــــــــــــــــــــــــتان خورده ‌ ویروس بدون‌مــــــــــــــــــــــــــرز، پزشکان بدون‌مــــــــــــــــــــــــــرز، موسیقی بدون‌مـــــــــــــــــــــــــرز و درنهایت جهان بدون‌مــــــــــــــرز. لانسه‌ٔ جدید اسپیـــــــــــــن داکتر‌ها و توجیه‌گران قدرت و نبــــــــــرد نرم و اثری بسیار مهم در هنرِ تلنگـــــــــرِ معمارگران انتخــــــــــــــــــــــــاب برای رسیدن به انطباقی غیـــر اجباری و فرهنـــــــــــــــــــگی بدون حادثه ‌ از بین اینهمـــــــــــــــــــــــــــــــه این از همه‌شان مهمتــــــــــــر است و ایمان دارم فی‌الحــــــــــــــــــــال مقـــــــــــــــــــــدم بر هر چیزست چیزی نیست جـــــــــــــز: ‌ انتشـــــــــــــــــــار آهنگ بدون‌مرز که بیانگر همین امــــــــــــــــــــــر در قالــــــــــــب زبانِ‌مادری ماست، قبل از انتشار هر اثر و مطلب دیگـری این چند خـــــــــــــــــــــــــــط که از بین‌ تمام افکاری که ماهــــــهاست مرا در خود فـــــــــــــــــــرو برده و گزاره‌هایی که از دریای مطلب موجود [ که طبعاً در ظرفِ کوچک و خام‌پـــز و تعداد محـــــــــــــــدود واژگانش نگنجد‌ و نبـــــــــــــاید هم بگنجد ] بیـــــــــــــــــــــــرون کشیدمشان؛ بمانــــــــــــــــــــــــــــد به یادگار تا شاید بَعــــــــــــدی و تکمله‌ای… ‌ این دِین؛ در عوض به گردن شــــــما که بخاطر اهمیـــــت آن، در موردش بخوانید و تعمق کنید و بکار بندیـــد! ‌‌ ‌ ‌ ‌ᤏᤩᤫེᥬ᥀ྀ
سپیــــــــــــــــــــــدار: ‌‌ نماد قیام است؛ قیامی فرادیٰ࠰ در جنگلی که در آن بی ریشه‌ها ریشه دوانده‌اند به اِشغال حریم پاکش و هرزه‌ها و علفهای هرزش در حال عریانی و فرسایش ِ خاکش؛ تا فروکنند نیش ریشه‌هاشان را به تن انسجام و وحدت این خاک؛ برای مکیدن سهم آب و نان دیگران؛ تا پایین‌ترین دهکِ زمین، تـــــــــــــــــــا…نفت! و سازش کنند با طوفان و سیل و آفات به تجزیه و تقسیم جنگل؛ و قد بکشند برای تصاحبِ رانتِ آفتاب و گردنْ کلفت‌تر کنند و تنه، قطورتر و جــــــــــــــــــــــــــــا بازکنند برای جولانِ کرمهای فاسدِ خطرناکی که در نگاهِ مردم، خادمند و خاکی! ‌ صاحبانِ اصیل و ریشه‌داری که لابلای اینهمه شاخ و برگِ فربهِ فراخ اصلاً دیده نمیشوند! و در این رقابتِ تنگاتنگِ نابرابر برای نَمــــــــــــــــی آب و کمــــــــــــــــی آفتاب عرق میریزند و خشک میشوند؛ میسوزند و میشکنند و خرد میشوند؛ زیر سایه‌ی سنگینِ این بی‌بُته‌های پهن‌‌برگ و ســــــــــــــرانجام، لاش‌برگشانْ کود میشود پای رشدِ این تبعیض! ‌ جنگلی که در آن زردها، هم از دست شغالها نشان "شوالیه"میگیرند، هم از جنگلبانان! و قاصدکها، فقط آنها را پخش میکنند. ‌‌ آنها که از منابعِ این جنگل میخورند و برای منافع جنگل دوردست میدوند! ‌‌ از پرچمِ گلهای اینجا میمکند و عسلشان برای ملکه‌ٔ جنگل سحرآمیز‌ است. ‌ از این جنگل میزیند و در تاریکخانه‌‌ٔ جنگل سیاه میزایند! ‌‌ و گرده‌افشانانی که فقط تخم اینان میپراکنند تا وربیفتــد؛ تا بخورنـد ملخان، تخم ِهر چه ســرو و سپیـدار… و نزاید و نروید اِلّا "زرد" اِلّا علفِ هرزِ وابسته… ‌ "جنگلی که در آن ســـــــروها ساکتند و سپیـدارها غریب " ‌ چه سخت است ببینی هم‌ریشه‌‌هایت میزبانِ انگلها و قارچها شده‌اند و هم‌‌ریشانت با جوانه‌خوار و چوبخواران پیوند زده‌‌اند و دورت را تُنک کرده‌اند از نفس، از همـ‌نفس و پُر کرده‌اند از عطش، از قفــس؛ تا یا خود، بیخبر، بپوسی و بیافتی یا به تیغِ تبر، قطع‌ و حذف... تا هیزم ِآتش ِ زمستانـ‌گذرانی‌هایشان‌ شوی! ‌‌ در اینجا بادی نمی‌وزد اِلّا به مخالف و هیچ بادی درختانِ حزبِ باد را از بین نمی‌برد! و هیچ طوفان را با بیطرفان کاری نیست. ‌ ‌بادهای ویرانگر از هر طرف بیدهای آشفته‌ٔ ترسو را مجنون میکنند و تازیانه‌ میشوند بر پیکر سروها و سپیدارها تا پوستشان را بخراشند و رخنه‌‌ٔ افات و مرضها کنند. ‌ در این جنگل مدتهاست فصلِ طغیانِ آفات است و بادها و حشراتِ موذی دست در دست هم، گَردِ مرض و یأس میپراکنند… ‌ "زردها برای دیده شدن پاییز میخواهند؛ بی آنکه بدانند؛ فصلِ هرس پاییـــــز است" ۱۵؍۱۲؍۹۸ [ تنها رسانه‌ٔ سپیدار باشید ] ‌ ــــــــــــ ــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف میکنم کردم! ‌ آنچه در اجرای در دانشگاه آزاد گذشــــت! ‌‌ ⇩کپشـــــن مطالعه شود⇩
حامدزمانے
اعتراف میکنم #پلی‌بک کردم! ‌ آنچه در اجرای #حامدزمانی در دانشگاه آزاد گذشــــت! ‌‌ ⇩کپشـــــن مطالعه
اعتراف‌ میکنم کردم! ــــــــــــ در مورد اجرای عجیب دانشـــــــــگاه‌آزاد[۲] ‌ اونجاکه برانداز و جمهوری‌اسلامی بهم میرسن؛ بسیج و اپوزوسیون؛ ‌بسیجی و منفعت‌طلبی… اونجاکه دین و دروغ شیعه و تهمت و بردنِ آبرو… اونجاکه خامی و ادعا و خطا و طلبکاری… و اون نقطه‌ای که مکتب و جَو و دانشگاه و جهل‌… ‌ یکی اشتباهیه و اونــــ منم! ‌ پس: ‌ یعنی؛ اونجاکه کسی نمیسازه؛ بسازی اونجاکه همه میسازن؛ نسازی ‌ یعنی؛ چیزی بهت حمله کنه که ازش دفاع کردی! ‌ یعنی؛ به جرمِ آبرو خریدن؛ آبروتو ببرن! یعنی؛ بعدِ اینهمه سال، برای اولین‌بار بری رو جلد روزنامه‌ها ولی بقصدِ تخریب! ‌ یعنی؛ بازی دربیارنᴾᒻᴬʸ پشت‌سرتᴮᴬᒼᴷ ولی تو اهلِ بازی نباشی! ‌ یعنی؛ خودت برا ‌خودت شعر بگی : " روبروم... دشمنا و داورها پشت‌سر...دوستان و خنجرها یه‌طرف…از غریبه میخوردم یه‌طرف...آه! ...از برادرها! " ‌ یعنی ‌‌ پس اعتراف میکنم! “من یه‌ عمره کردم” و نه‌ فقط دانشجوها! از همه معذرت میخوام! ‌ پ‌.ن: ۱- هیچوقت! هیچ‌جا! ادعای بسیجی بودن یا انقلابی بودن به یمن بودنِ چون شماهایی نکردم و حالا به نبودنم مطمئن‌‌ترم! ــــــــــــ ۲- این القاب رو خودتون دادید! چیزیو که خودتون دادید؛ طبیعتا خودتونم میگیرید! واسه همینه به هرچی که دادن‌ و گرفتنش دستِ شماست؛ همیشه میخندم! ‌‌ــــــــــــ ۳- توضیحات راجع‌ به حواشی و تصاویر کاملش در هایلایت‌استوری اینستاگرام ‌‌ ‌۹۷/۱۲/۷ ┝ ‌┝ ‌ ‌ ‌ ــــــــــــ ــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ
در مورد اجرای عجیب دانشگاه‌آزاد [۱] ــــــــــــــ‌ــــــــــــــ ‌‌ بعد٢-٣‌سال [بدلایلی] دور از اجرای‌ دانشجویی؛ چیزی دلیل تکرار ‌شد، آنهم تفاوت‌ سنی ۱۰ ساله [به بالا] و مستعد و تشنهٔ چیزیکه به آن میگویم. در خشکی شریان ِاصلی حیات‌ِ جامعه؛ که تا از دانشگاه سرچشمه ‌نگیرد، جاری‌نشود. ‌ پس حسب‌ِ تکلیف‌، با علم به بضاعتها رغم‌ إنذارها ∎ قراردادی جدید مختص ِاجرای ‌دانشجویی تنظیم‌‌ کردیم، ∎ باکاهش‌ مبلغ [از سهم‌خودم‌/تقریبا½‌سایربرنامه‌ها] ∎ کاهش‌سطح توقع از‌ برنامه‌گزارِ دانشجو ∎ حتی تغییر نوع ِ‌اجرا [حذف ارکستر] ‌‌∎ و… … … ‌ برآیند تجربیات قبل+تجربهٔ دیروز تنها نشان از فقدان‌ فکر، اخلاق، تخصص، خلاقیت، سلیقه، تجربه و توان نبود، ‌ بلکه بیشتر گواهِ فقدان ِهویت‌مستقلِ‌انقلابی‌ بود که جایش را عاملیّتِ آمریّت و ارادهٔ‌ باندهای قدرت-ثروت گرفته بود.‌ ‌ از اینرو؛ جدا از نیت‌ها و انگیزه‌ها، سنگی بسنگینی آنهم در‌‌ ۴۰ سالگی‌اش، بالطبع برای هر ذهنِ جستجوگرِ ناظر و شاهد ماجرا؛ نشانی‌ست برای نزدن ‌ و اولین سوالی که پدید می‌آورد «چرایی برگزاری چنین برنامه‌‌ای»ست. ‌ منهای اینها ناراحتی من، نشانهٔ اهمیت و عُلقه ا‌ست. نه از سر تعصب، که از سر غیرت. ‌ وقتی چیزی مهم شد؛ متعلقاتش‌ هم مهم میشود؛ ‌ پس از صوت: [چون ‌وسیلهٔ‌‌ انتقالِ ‌محتواست] +نبود تمهیدات و ‌ملزومات +نقض تعهدات +عدم تخصص +دارا بودنِ [حداقل]اخلاقیات‌حرفه‌ای و بلوغ رفتاری و… ناراحت‌ شدم؛ اما عصبانی نه! ‌ نیز از بخشی‌ که؛ نه تنها ماهیتاً تناسبی با برنامه نداشت، بلکه‌ فوراً اینرا ابراز هم کرد! ‌ [ این همانقدر عجیب‌ است که‌ خواندن در ! ] ‌ وگرنه؛ نه با عداوتیست و نه‌‌ مجریانش. گواهش برنامه‌هایی‌، که ‌هم‌ ما بودیم، هم ‌آن! ‌ اصلِ‌ حرف‌، عدم تناسبِ محتوا و ارائه، با شعارهاست! ‌ و اینجا، این تازه حداقلی‌ترین برخوردی بود که آنرا بر خود واجب میدانستم. ‌ آنجا که‌ در برنامهٔ ۴۰ سالگی‌‌ انقلاب، رغم ‌درخواست‌ مکرر، پیشِ چشم ِحضار و وسطِ ‌جملهٔ #۴٠سالگی بعدِ هر ‌بار گفتنِ کلمهٔ مزه‌پرانی ‌‌بشود، آیا چنین واکنشی بیجاست؟! ‌ دردآورتر، گل‌بخودیِ برگزارکنندگان است. درحالیکه وجود بی‌ادبی و بی‌نظمی، ذیلِ مسئولیت ایشان و برخورد با آن نیز، وظیفهٔ ایشان است، نه مهمانِ روی‌صحنه و در حالِ صحبت! ‌ نه‌ تنها نشد، بلکه واکنش من؛ برخوردِ من، به ‌آنها برخورد! ‌ و همچون کودکانِ بهانه‌جوی لوس، با خرج همیشگی‌شان از اعتبار شهدا و ارزش‌ها، معترض به ‌اعتراضِ ‌من شدند، که «حرمت ‌خانوادهٔ ‌شهدا را نگه ‌دارم‌!» ‌ درحالیکه‌ مصداق‌‌ بیحرمتی به‌ خانوادهٔ ‌‌شهدا، حضورشان در چنین مراسمیست، نه ‌غیرت و دفاع‌ از شأنیت‌شان‌! سالها چنین مسائل آسیبها زده، تازه، در‌ نسلی انقلاب و امام و جنگدیده! ‌ چه‌ رسد به نسلی که، نه ‌تنها تجسم‌‌ و آگاهی‌ای ازین ‌آرمان ‌ندارد بلکه ‌هر روز، داخل و ‌خارج، ضدش ‌را میبیند! ‌ دانشگاه باید؛ جای ‌ماهی‌ دادن، ماهیگیر بپروراند، چنین‌ مراسم ‌را ‌نیز به اهل و کننده‌‌اش بسپارد.‌‌ ‌ در آخر؛ بقدری بین ‌دانشجو بودن، برایم‌ مهم‌ است، و این ‌بچه‌ها همگی‌شان [از هر طیف] برایم ‌عزیز، که‌ هیچ ‌جز رشد و تعالیشان برایم اهمیتی ندارد‌. ‌ برای ‌همین و با وجودِ اینهمه؛ بعد برنامه‌ و در حلقهٔ ‌غریبِ سوالات و حرفها و غیر آن، تک‌ به‌ تک با عشق جواب ‌دادم. ‌‌ ‌ ⬇︎‌‌ادامه٬بخش٢⬇︎ ‌ ‌ــــــــــــــ ــــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ