eitaa logo
جُحفِه (حامد ملحانی)
299 دنبال‌کننده
109 عکس
1 ویدیو
1 فایل
نوشته های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حامد ملحانی
مشاهده در ایتا
دانلود
طاقچه بالا برای خدای برندینگ ۱. هنوز بوی یا حسین درفضای شهر حس می شود. هنوز سیاهی پرچم ها، صدای نوحه ها، رد خیس اشک ها، مزه بهشتی نذری ها، شهر را در آغوش گرفته اند. پس هنوز این جمله که "محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است"، آخرین امید ما در طوفان بلاست. یا حسین! ۲. دخترک کنار دسته زنجیرزنی، بی حجاب ایستاده بود. حدودا ده، یازده ساله. مشکی پوش. نه مشکی ساده، نه! از این پیراهن های سیاه با کلی حروف انگلیسی سفید! لابد همین، تنها لباس سیاهش بود. روسری و شالی دور گردنش نبود. اما دو زنجیر توی دستش بود. لابد میخواست در حاشیه زنجیرزنی مردها، برای خودش زنجیر بزند. با لبخند گفتم دختر خوب! عزادار امام حسین! پس روسریت کو؟! و رفتم. چند لحظه بعد از دور برایم دست تکان داد و شال سیاه روی سرش را نشان داد. با یک دست، گوشه شال را گرفت و انگشت شصت دست دیگر را بالا برد که یعنی اکی؟! لبخند زدم و لایک را بالا بردم که یعنی اکی! ۳. مردم کوچه و خیابان، مردم معمولی، مردم عاشق حسین، شاید مجروح فتنه حجاب باشند اما محرک و مروج و عاملش نیستند! دشمن حجاب، مسئولی است که به حجاب درست مثل خیلی چیزهای خوب های دیگر، مثل انقلاب و امام و رهبری و حاج قاسم و مقاومت، اعتقاد عمیق ندارد، پس یا منفعل عمل می کند یا منحرف! یا افراط می کند یا تفریط! یا شتابزده پاسخ می دهد یا با تاخیر! دشمن حجاب، آن دوست مذهبی است که بی توجه به مبانی عمیق دینی، فراموش می کند در خیمه امام حسین علیه السلام برای گناهکاران، جا هست اما برای گناه کردن، جا نیست! دشمن حجاب آن سلبریتی است که رونق دنیایش را در کشتن روح عفت و حیا می بیند و خیالش هم راحت است که از سفره چرب سیما و سینما و پلتفرم ها، در هر شرایطی بی بهره نیست! پس هم از توبره اپوزوسیون می خورد هم از آخور پوزیسیون! دشمن حجاب آن استارتاپ فرهنگی، آن فروشگاه مجازی، آن پاساژ و بنگاه اقتصادی است که از فرصت نمایش بی حجابی کارمندانش برای تبلیغات بیشتر استفاده می کند! دین می فروشد که دنیا بخرد! به قبح شکنی کمک می‌کند که قبای رنگین تری بپوشد! عجب استاد برندینگی! غافل از اینکه خدا، خدای برندینگ هم هست! و چه برندی، چه مارکی، چه نشانی از حسین بالاتر؟! هر آنچه رنگ حسین گرفت، ماند! و هر چه مقابل او بود، محو شد، گویی اصلا نبوده است! بگذار، مذهبی های صورتی برایمان "طاقچه" بالا بگذارند! خیالی نیست! در این فتنه حجاب، هنوز چشم امید ما به چادر خاکی غروب عاشورای زینب است! پی نوشت: به بهانه بیانیه اخیر طاقچه یک روز بعد از عاشورای حسینی! @hamedmalhani
خسته از مسیر، خیس از عرق تابستان، خاکی از شن های عراقم که از دور، برق طلایی گنبد می دود توی چشم هایم. شلوغی جمعیت، شوق زیارت را نشان می دهد! جمعیت مثل خرمن گندم در باد، موج می زند. ضریح دو امام، زیر زیباترین سقف آبی دنیا، دلبری می کند. تنها ضریحی که دو بانو هم کنار دو امام در آن دفنند. اینجا البته فقط مدفن نیست. خانه آخرین امام هم هست. نجف اگر چه خانه پدری است اما سامرا به خاطر مولود مبارکش، که امام عصر ماست انگار خانه خودمان است. یک گوشه اش مزار دو امام، دو معصوم، دو حجت خدا، دو شهید، دو نور است، پدر و پدربزرگ امام زمان! آن طرف تر اما عجیب ترین قصه وصلت تاریخ شیعه، در خاک آرمیده است، مادر امام زمان! کسی که اراده خدا او را از دورترین فاصله مکانی و طبقاتی و دینی و فرهنگی به اینجا آورد تا مادر منجی باشد. آن سوتر پله های پیچ در پیچ به سردابی می رسد که شاهد آخرین لحظات حضور امام پیش از غیبت هزار و چند ساله بوده است. در سرداب می ایستم و خودم را با ماشین زمان خیالم می برم به آن لحظه تاریخی! به آخرین حضور ظاهری او در اینجا! به هوایی که اینجا تنفس کرده است‌. به زمینی که اینجا رویش ایستاده است. خودم را پرت می کنم به عمق تاریخ، به لحظه شروع غیبت کبری! عمیق تر نفس می کشم. گام ها را کوتاه تر بر می دارم و با خودم مدام تکرار می کنم امام حی من روزگاری اینجا بوده است. اینجا آخرین اثر از خانه آخرین امام است در عجیب ترین شهر تاریخ شیعه! سامرا! و برای شیعه معمولی، شیعه گناه آلوده دنیازده ای مثل من، شیعه ای که در غیبت به دنیا می آید، بزرگ می شود، پیر می شود و عاقبت در غیبت می میرد و او را نمی بیند، شاید بهترین دلخوشی، همین نفس کشیدن در سردابی باشد که خاطره او را هنوز در حافظه اش دارد! دلبری سقف آبی و دلخوشی سرداب خاطره ها، سهم الارث سامرا است برای زائر خسته عرق کرده خاکی گناه آلوده! پی نوشت: عکس، سقف بالای ضریح امامین عسکریین است در سامرا!
روزها، خاص نیستند! خاص می شوند! خاصیت پیدا می کنند! چون به خاطره ای سنجاق می شوند! خاطره های تلخ! خاطره های شیرین! خاطره های نو! خاطره های کهنه! روزهای خاص، مثل زنگ ساعت بیدارباش صبحند! علامتند! ابزار یادآوریند! می شود از کنارشان گذشت! می شود بی خیالشان شد! می شود خاص بودنشان را فراموش کرد! می شود خاطره سنجاق شده شان را خفه کرد! اما در نهایت فرقی نمی کند. این روزها، با تکرار هر ساله شان، با هر بار آمدنشان، زنده می شوند! طعمشان شاید هر سال اندکی با سال قبل فرق کند! ولی تاثیرشان همیشگی است! ۲۱ شهریور برای من، یکی از این زنگ های بیدارباش، یکی از این روزهای خاص است. قدیمی ترین خاطره زندگی! و زندگی، فاصله بین دو خاطره است!
شط رنج سخنرانی سید حسن نصرالله، عطش مخاطبان احساساتی را سیراب نکرد! آنهایی که منتظر بودند رهبر حزب الله، در پایان سخنرانیش، دکمه قرمز را فشار دهد و موشک ها از پشت صفحه نمایش ضاحیه، به سمت تل آویو و حیفا، پرتاب شوند، بعد از سخنرانی، خیره به صفحه نمایش، منجمد شده بودند: همین؟! تمام شد؟! شاید ذکر چند نکته برای این مشتاقان مخلص ولی احساساتی مفید باشد: ۱. لبنان، فقط جنوب بیروت نیست. سید حسن یک رهبر فراملی است اما در لبنان، مخالفان بسیاری دارد. او در هر نبردی، دو جبهه دارد، اسرائیل در مقابل و دشمنان داخلی از پشت سر. وضعیت بد اقتصادی، مشکلات سیاسی و شکاف قومیتی، حرکت حزب الله در لبنان را مثل راه رفتن روی لبه پرتگاه می کند. در کشوری که طبق آخرین نظرسنجی ها فقط ۳۰ درصد مردم موافق درگیری نظامی با اسرائیل هستند، نمی توان بی محابا عمل کرد! پس اولین مخاطب سخنرانی امروز، مردم لبنان بودند تا ببینند که در عین اقتدار و شجاعت، حزب الله، شهوت جنگ ندارد. ۲. مخاطب دوم سخنرانی سید مقاومت، مردم کشورهای عربی بودند. در روزهایی که سران کشورهای عربی، منفعل یا همراه اسرائیلند، سخنرانی سید، درخواست فشار حداکثری افکار عمومی برای قطع این همکاری ها بود. در واقع فراتر از غرش موشک ها، امروز این غرش فریادها در اقصی نقاط جهان است که لرزه به غاصبان مسجد الاقصی انداخته است. سخنرانی امروز سیدحسن نصرالله، درخواست جدی برای تداوم این فشار به دولت های عربی بود. ۳. مخاطب سوم سخنرانی، گروه های مقاومت بودند. اشاره مستقیم به عملکرد مقاومت عراق و ارتش یمن، در واقع دادن رمز حمله وسیع تر توسط گروه های مختلف به منافع آمریکا و اسرائیل در کل خاورمیانه بود. در این رویارویی قرار نیست یک جبهه، سیبل مستقیم آمریکا و اسرائیل شود. راهبرد مقاومت، حمله همه جانبه و چریکی است. گاهی از یمن، گاهی از عراق، گاهی از سوریه و گاهی از لبنان! ۴. مخاطب چهارم، آمریکا بود. اشاره مستقیم به حوادث دهه ۸۰ میلادی و حضور ناوهای آمریکایی، یک کد مشخص به آمریکا برای احتمال رویارویی مستقیم در آینده نزدیک بود. وقتی آمریکا تهدید شود تکلیف سگ هارش مشخص است. ۵. و مخاطب پنجم، مردم اسرائیل بودند تا بدانند ارتششان چقدر ضعیف و دولتشان چقدر فروپاشیده است. ارتش و دولتی که از ۸ اکتبر دارد پس گردنی می خورد، اما جرات حمله مستقیم و همه جانبه به لبنان را ندارد. این مخاطب، فردای آتش بس، کار دولت رژیم جعلی اسرائیل را خواهد ساخت! و مخاطب سید حسن نصرالله، دلسوزان مخلص اما هیجان‌زده نبودند. چون در این شط رنج، فرمانده صبور، جوگیر نمی شود! @hamedmalhani
راننده تاکسی های فضای مجازی راننده تاکسی بودن، شغل شریفی است. از بین دنده و کلاچ و فرمان، رزق حلال در آوردن برای اهل و عیال، هنر می خواهد. نصف روز را بین آسفالت و چراغ قرمز و ترافیک و مسافر بداخلاق و بوی بنزین و دود اگزوز گذراندن، شیرمرد یا شیرزن می خواهد. اما بخشی از همین راننده تاکسی های شریف، شاید به خاطر گیرافتادن در یک اتاقک آهنی سیار و شاید هم به خاطر حشر و نشر با هزار جور آدم مختلف، علاقه زیادی به تحلیل وقایع و حوادث روز دارند! این سبک تحلیل و تفسیر وقایع، البته فقط منحصر به رانندگان تاکسی نیست. در جمع های فامیلی، در کلاس درس دانشگاه، در سخنرانی این طرفی ها و آن طرفی ها، در گروه های مجازی و کلا در هر جا که بشود مفت، حرف زد، می توان از این سبک تحلیل ها، مستفیض شد! تحلیل هایی با سه ویژگی مشترک: اطلاعات ناقص، استدلال غلط، نبود دید جامع و از بالا به مسئله! و البته جنگ رژیم غاصب صهیونیستی بهانه جدیدی است برای شنیدن این سبک تحلیل های تاکسی طور، به خصوص از برخی دوستان مخلص، دلسوز، جوگیر و احساساتی! دوستانی با ۲۰، ۳۰ سال سن که دسترسی اطلاعاتیشان به خبرها، منحصر به چهار تا کانال و گروه تلگرام و واتس آپ و ایتا و بله است و تا الان حتی یک بار صدای انفجار را از نزدیک نشنیده اند و چنان از جغرافیای نبرد دورند که همسایه های فلسطین اشغالی را باید از روی گوگل مپ نام ببرند، از منبر تاکسی مجازیشان بالا می روند و سید حسن نصرالله را به خاطر سخنرانی دیروزش شماتت و فرماندهی محور مقاومت را به سازشکاری و محافظه کاری و عقب نشینی متهم می کنند! شاید به خاطر همین هاست که سید مقاومت در سخنرانیش می گوید آنها که منتظرند من امروز اعلام جنگ کنم بدانند ما از ۸ اکتبر وارد جنگ شده ایم! جنگ! البته واژه سه حرفی است که این رانندگان فضای مجازی فقط هجی کردنش را بلدند، نه مثل سید که چهل سال است دارد جنگ را زندگی می کند و پسرش و بهترین دوستانش را در همین راه، داده است! شگفتا که در این فضای بی در و پیکر مجازی، دیکته فرمانده هوشمند و صبور مقاومت را که یک سخنرانیش، ۴ میلیارد بیننده داشته است و نفس ها را در تل آویو و لندن و واشنگتن درون سینه گرگ ها حبس کرده است، این تحليل گران جوگیر و احساسی باید صحیح کنند! عجب دنیایی شده است! رانندگان تاکسی، می خواهند به خلبان شاتل فضایی، پارک دوبل یاد بدهند! غافل از اینکه این جبهه مقاومت که با همه محدودیت ها و قلت نفرات و امکاناتش، نفس استکبار را به شماره انداخته، فرماندهان کاربلد زیادی دارد که می دانند کی، کجا، چگونه و چقدر، گلوله و کلمه را شلیک کنند! @hamedmalhani