لطفا دعای فرج رو تا سحر حتما بخونید و فرج آقا رو بخواهید. 🙏
انشاءالله که خود خانم حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین به همه مون عیدی بدهند و چه عیدی و هدیهای بهتر از جنس ظهور 😍
خب دوستان عزیز
#شادیانه_میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام نوه ارشد حضرت رسول (ص) نیز به پایان رسید.
امیدوارم لحظات خوشی رو در این شادیانه سپری کرده باشید.
شبتون خوش و دلهاتون منور به نور خدا
یاعلی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#رمضان۹۹ سخنرانی سرکار خانم #نصیری شام میلاد امام #حسن مجتبی علیه السلام ❤️خلق و خوی امام حسن (ع
سلام خدمت شما عزیزان
اینم سخنرانی نیمه شعبان بوده که یادمون رفته تو کانال بگذاریم 👇
صدا ۰۰۲-21.m4a
21.69M
#نیمه_شعبان۹۹
سخنرانی سرکار خانم #نصیری
#ستاد_مبارزه_با_کرونا
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #مقدمه
من ...
با تمام منطق و اعتقادم ...
تو با تمام غرور و بی اعتنایی ات ...
من با کتاب مقدسی که تمام زندگی من است ...
و تو با صليبی که هيچ از آن نميدانی ...
بين ما دنيایی فاصله است و در حالی که نزدیک ترینی به من ...
من و تو فانوس در دست می گيریم و برای روشن تر کردن راهمان خدا را نگاه می کنيم ...
راهی که رد پای خدا را می توانی ببينی ...
خدا ما را کنارهم قرار داد ...
من و تو ... با تمام فاصله ها یکی می شویم ...
من و تو...با تمام اعتقادات مان "ما" می شویم ...
و خدا "ما" شدن ما را خواست ...
و خدا عشق را واسطه کرد ...
واسطه ی راهی روشن ...
✍🏻 #فائزہعبدے
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_اول
🌿 #پارت_1
دستی به چشمام کشيدم و صاف نشستم، کمربندمو بستم ، هنوز منگ خواب بودم .
سرمو سمت پنجره کج کردم ، نزدیک زمين بودیم، دوباره گردنمو صاف کردم و اینبار به مسافرای دیگه نگاه کردم .
اوه خدای بزرگ ، تقریبا همه خانما بی حجاب شده بودن و به جز من و دو خانم دیگه حجاب داشتن .
کم کم هواپيما متوقف شد .
کمربندمو باز کردم و از جام بلند شدم و مانتومو صاف کردم، جلو رفتم و از پله ها پایين اومدم ، هوا روشن بود و گرمای آفتاب زیادی اذیتم می کرد.
وارد فرودگاه شدم ، ساکمو تحویل گرفتم و راه افتادم ، با چشمام دنبالشون ميگشتم ، که یه دفعه یکی اسممو با لهجه ایتاليایی صدا زد ، آقای دلوکا بود، لبخندی زد و به ایتاليایی گفت :
-سلام دوشيزه یامين ، به شهر رم خوش آمدی.
پشت سرش خانم دلوکا هم سلام و خوش آمد گفت ، با خوش رویی جواب هر دو رو دادم .
از فرودگاه خارج شدیم ، یک ليموزین منتظرمون بود ، راننده درو باز کرد و هر سه نشستيم .
در طول مسير بودیم که آقای دلوکا پرسيد :
- آقای دکتر حالش چطوره ؟
+پدر حالشون خوبه و دلتنگ شما هم بودن ولی متاسفانه نتوستن منو همراهی کنن .
-دختر خيلی بزرگ شدی ، در ذهنم یک دختر کوچولوی 15 ساله بودی اما با دیدن یک دوشيزه زیبا متعجب شدم .
لبخندی زدم و تشکر کردم .
ماشين مقابل یک ساختمان با معماری قدیمی و بزرگ با نمای کرم رنگ که اطرافش فقط سبزه بود ایستاد.
داخل ساختمان فقط وسایل آنتيک و قدیمی به چشم ميخورد ، از این نوع دکوراسيون زیاد خوشم نميومد.
خانم دلوکا گفت :
+عزیزم تا وقت نهار استراحت کن .
تشکری کردم و خدمتکار منو به اتاق های طبقه بالا برد ، وارد اتاق که شدم خدمتکار که لباس سرمه ای و سفيد تنش بود گفت :
- اگر به چيزی احتياج داشتيد زنگ بالای تخت رو فشار بدید .
بعد هم رفت.
برعکس ما ایرانی ها اینا خيلی راحت و بدون تعارف هستن، مثلا اگر یکی اول صبح ميومد خونه ما صبحونه هم خورده بود بازم مامان به اکرم خانم ميگفت یه ميز مفصل صبحانه بچينه.
به اتاق نگاه کردم، وسایل اتاق هم سبک قدیمی داشت ، یک تخت دو نفره و ميز آرایش و کمد بزرگ سراسری به سبک سنتی داخل اتاق وجود داشت، رنگ دیوار کاراملی بود. دو تا در بود ، فهميدم یکی سرویس بهداشتی و دیگری حمام هست .
ساکمو روی پاتختی پایين تخت گذاشتم و بازش کردم ، لباس راحتی درآوردم و با لباسام عوض کردم .
روی تخت که دراز کشيدم گوشيمو درآوردم و با خونه تماس گرفتم و گفتم که رسيدم و پاره ای توضيحات دیگه هم دادم و قطع کردم.
چشمامو که بستم خيلی طول نکشيد که دیگه چيزی نفهميدم و خوابم برد. از خواب که بيدار شدم فهميدم وقت نهار شده و من حدود 4 ساعت خوابيده بودم.
لباس راحتيامو با تونيک چهارخونه شکلاتی که قدش تا زیر زانوم ميرسيد با شلوار دامنی شيری رنگ عوض کردم .
شال شکلاتی رنگی که تو طرح های شيری رنگ داشت هم سرم کردم به طوری که همه موهام پوشيده باشه .
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
خانم نصیری شب دوم رادیو.mp3
7.74M
#رمضان۹۹
#رادیو_کاشان
❤️موضوع: #زندگی_به_سبک_امیر
✅ سخنرانی سرکار خانم #نصیری
جلسه #دوم:
🌺خصلت #ادب:
💠از نظر امیر المؤمنین ارزش یک انسان به چه چیزی هست؟
💠میخوای بدونی مومن هستی؟
💠 انواع ادب:
❤️ادب در برابر خداوند متعال
(مگه با خدا نمیشه راحت بود پس ادب در برابر خدا یعنی چه؟ )
❤️ادب در برابر پیامبر خدا
❤️ادب در برابر اهل بیت علیهم السلام
⁉️چرا جناب سلمان فارسی محرم اهل بیت شد؟
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_اول
🌿 #پارت_2
دو تا در بود ، فهميدم یکی سرویس بهداشتی و دیگری حمام هست .
ساکمو روی پاتختی پایين تخت گذاشتم و بازش کردم ، لباس راحتی درآوردم و با لباسام عوض کردم .
روی تخت که دراز کشيدم گوشيمو درآوردم و با خونه تماس گرفتم و گفتم که رسيدم و پاره ای توضيحات دیگه هم دادم و قطع کردم .
چشمامو که بستم خيلی طول نکشيد که دیگه چيزی نفهميدم و خوابم برد.
از خواب که بيدار شدم فهميدم وقت نهار شده و من حدود 4 ساعت خوابيده بودم .
لباس راحتيامو با تونيک چهارخونه شکلاتی که قدش تا زیر زانوم ميرسيد با شلوار دامنی شيری رنگ عوض کردم .
شال شکلاتی رنگی که تو طرح های شيری رنگ داشت هم سرم کردم به طوری که همه موهام پوشيده باشه
با پوشيدن صندل های شکلاتی از اتاق بيرون رفتم . پشت ميز نشستم و خدمتکارها غذا رو آوردن ، سه خدمتکار یعنی برای هر نفرمون یک خدمتکار مشغول پذیرایی بودند .
خدمتکاری که داشت از من پذیرایی ميکرد اول تو بشقابم پاستا ریخت، پاستایی که خوردم از لحاظ ظاهری و هم از نظر طعم با پاستایی که تو ایران خورده بودم بسيییییییار متفاوت بود ، ظاهرش رنگارنگ بود و رنگ قرمزش بيشتر به چشم ميومد ، طعم فوق العاده لذیذ و منحصر به فردی
داشت .
مرحله دوم چند تکه سوخاری در بشقاب دیگری روبروم قرار گرفت ، عجيب بود نميتونستم تشخيص بدم که کدام یک از گروه های گوشت یا مرغ سوخاری شده ، تيکه برش دادم و داخل دهانم گذاشتم ، وای عالییییییییيه، ترکيب گوشت گوساله با مرغ که سوخاری شده فوق العاده بی نظير بود
مرحله سوم تکه ای تراميسو در بشقاب کوچکی جلوم گذاشت ، به نظر من طعمش خوشمزه ولی در حد همون تراميسوهای ایران بود نه بيشتر نه کمتر.
و من در هر سه مرحله فقط مقداری از هر کدوم خوردم ، چون معدم گنجایش این حجم زیاد رو نداشت .
روی مبل های سلطنتی طلایی رنگ نشستيم ، پای چپمو روی پای راستم انداختم ، خدمتکار برامون قهوه آورد ، عجيب بود که هنوز 24 ساعت از ندیدن خانوادم نميگذشت و من دلم به
طرز عجيبی براشون تنگ شده بود !
آه عميقی کشيدم که با صدای آقای دلوکا به خودم اومدم :
- دوشيزه یامين آه برای چی ؟
+ خب ميدونم عجيبه ولی کمتر از 24 ساعت دلم برای خانوادم تنگ شده، نميدونم قراره چجوری اینجا دوام بيارم
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝