eitaa logo
🤲 ربنا آتنا شهادت 🩸
2.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
37 فایل
☫﴿﴿ خُِـَِבَِاَِیَِاَِ شُِکَِرَِتَِ ﴾﴾☫ 💫 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 💫 ❣️جانم ؋ــבاے رهبر ،...🩸 🌷 پاﯾاﻧموטּ:شه‍ادتموטּِ اِن شاءاللّٰه‍ :)🕊 💧ارتباط با خادم کانال : @Hamid691Roshanaei
مشاهده در ایتا
دانلود
☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫ 🌷 منم لباس سبز پاسداری می پوشم . آن روز وقتی به خانه آمد ، گل از گلش شکفته بود. تا کلید را در قفل در چرخاند و وارد خانه شد ، گفت : « مش فاطمه ! یه خبر خوب !» من سراپا گوش بودم تا خبری که این اندازه او را شادمان کرده بشنوم . جعفر گفت : « کارم برای سپاه جور شد . بالاخره منم لباس سبز پاسداری می پوشم .» دست و صورتش را شست و نشست سر سفره . آن روز خوراک میگو درست کرده بودم . تا غذایش رو خورد ، یک ریز از کاری که قرار است در آینده انجام بدهد گفت . این طور که معلوم بود و از حرف هایش فهمیدم ، سپاه بهترین نیروهای کمیته را انتخاب و جذب کرده بود . در تمامی آن دقایق ، سرتاسر وجودم اشتیاق شده بود و به حرف هایش گوش می دادم . دلم می خواست می توانستم پا به پای محمدجعفر سعیدی در سپاه خدمت کنم . 📕 خاطره ای از سردار شهید محمدجعفر سعیدی به روایت : خانم فاطمه خدری « برشی از کتاب جامانده در سهیل » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
🩸 آنها پیش از آنکه شهید شوند ، شهید بودند ؛؛؛؛ ♦️ همسایمون داشت خونه می‌ساخت . گل محمد اون موقع ده الی دوازده ساله بود . یک روز دیدم چوب های سنگین رو روی دوشش گذاشته و برای بنایی می‌بره خونه همسایه . بهش گفتم :« محمدجان ! اونا دارن خونه می‌سازن ، تو چرا خودت رو خسته می‌کنی ؟» جواب داد :« مادرجان ! اینها تو خونشون مرد ندارن ، وظیفه منه که بهشون کمک کنم ،...» 📚 کتاب کاش با او بودم ، صفحه ۶۸ ، خاطره‌‌ای از زندگی سردار شهید گل‌محمد غزنوی 🌷 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
♻️ با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی 🩸 شهید شد ، از اون طرف خبر بیاره . شهید🌷 ڪه شد خوابشو دیدم ،... داشت می رفت ، با قسم حضرت زهرا (س) نگهش داشتم. با گریه گفتم : مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره ؟ ‏بالاخره حرف زد گفت : مهدی اینجا قیامتیه ! خیلی خبرهاس . جمعمون جمعه ، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجه نمی شید . ‏گفتم : اندازه ظرفیت پایین من بگو فڪر ڪرد و گفت: همین دیگه ، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم . ‏بهش گفتم : چی ڪار ڪنم تا آقا من رو هم ببره نگاهم ڪرد و گفت : مهدی ! همه چیز ‌دست امام حسین (ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش . برید دامن حضرت رو بگیرید . 📚 روایت حاج مهدی سلحشور از همقطار آسمانی اش سردار شهید جعفر لاله 🌷 🌷 رَبَّنَا آتِنَا فِی‏الدُّنْیَا زیارتَ الحُسَین وَ فِی‏الآخِرَةِ شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ !!! 🚩 🌷 اللهم الرزقنا التوفیق ღ الشهادة ღ فی سبیلک ،... 🌷 🤲 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫★☫ 🌷 معلم شهید محمد شفیعی‌ها : تنها و تنها کانالی که شما را به قرب الهی نزدیک می‌کند و موجب رضای حضرت مهدی ( عجل الله‌تعالی ‌فرجه ) می‌شود ، اطاعت قلبی و عملی از ولایت فقیه است . به فرموده حضرت آقا ، رهبر معظم انقلاب ؛ شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است و شهید شفیعی ها از دانشجویان فعال جهادگری بود که لایق بالاترین پاداش خدا شد. " شادی ارواح طیبه شهدا صلوات " ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
☫★☫★☫★☫★☫👆👆☫★☫★☫★☫★☫ او در تابستان سال 1361 پس از اتمام خدمت سربازی به شغل مقدس معلمی پرداخت . مدتی نیز در شرکت گاز مشغول خدمت شد و در همین زمان در آزمون ورودی کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس شرکت کرد و در رشته کامپیوتر پذیرفته شد ، اما با صدور فرمان حضرت امام رحمة الله مبنی بر واجب کفایی بودن جبهه عازم مناطق عملیاتی شد . او در آن جا نیز به ارشاد و راهنمایی بسیجیان پرداخت و با کلاس های اخلاق و عقیدتی در اموزش برادران بسیجی خود می کوشید . 🌷 معلم شهید محمد شفیعی ها در عملیات والفجر مقدماتی در حالی که بسیاری از همرزمان دیگرش زخمی و شهید شده بودند بر اثر موج انفجار آر پی جی و برخورد ترکش به صورت ، در منطقه فکه به شهادت رسید . پیکر مطهر این شهید عزیز همچون مولایش حسین علیه السلام در منطقه عملیاتی بر جای ماند . این شهید عزیز در وداع نامه خود می گوید : « خدایا رضایت تو را می جویم خواه در شهادتم و یا در ادامه حیاتم راه ما حفظ اسلام و مبارزه با دشمنان اسلام و قرآن است . مبارزه با طاغوت است. وصیت من به امت فداکار این است که ای مردم بدانید و باور داشته باشید که تنها راه سعادت و کمال ، اسلام و تشیع است و به یقین غیر از این راه ، گمراهی است و تنها و تنها راهی که شما را به قرب الهی نزدیک می کند و موجب رضای حضرت مهدی عجل الله می باشد. به شما دانشجویان عزیز و مسلمان عرض می کنم که پیوند خودتان را با رهبری و روحانیت اگاه و فداکار و مخلص مستحکم تر کنید . و ارتباط بیشتر داشته باشید که این وحشت و رعب دشمن را بیشتر می کند و امید آنها را به یاس مبدل می سازد » . پیکر مطهر شهید محمد شفیعی ها پس از هشت سال بعد از پذیرش قطعنامه در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی شناسایی شد و در گلزار شهدای شهرستان قزوین به خاک سپرده شد . " شادی ارواح طیبه شهدا صلوات " ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
꧁☫꧂꧁☫꧂꧁☫꧂꧁☫꧂ 🥀 غواصى كه نمى توانست آرزوى شهادت كند ! 💔 پنهان کاری‌های او شک بعضی‌ها را برانگیخته بود . جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن می‌شد . هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه ، دور از چشم همه این کار را انجام می‌داد . روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت . ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش . 💔 من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. بچه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند . هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند . همه ی امور با رعایت اصل ( اختفا و استتار ) پیگری می‌شد ، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم . با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات ، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس ، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت. 💔 بعضی از دوستان ، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سئوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده ، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد . آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود ، متوجه نگاه‌های پرسش گر بچه‌ها شده بود. 💔 یک شب موقع دعای توسل ، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد . او از خود بی خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد . می‌گفت :‌ ای خدا ! من که مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند ، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی ،… من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا ! 💔 سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم . حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت : شما مرا نمی‌شناسید . من آدم بدی هستم . خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود . من از شما خجالت می‌کشم ، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم ،.... گفتم : برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد . حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی . او توبه همه را می‌پذیرد. نگاهش را به زمین دوخت . گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند ،.... 💔 گفت : بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید ، ولی من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم. تعجب ما بیشتر شد نمی دانيم چرا ؟! پرسیدم: برای چه ؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد. او تعجب ما را که دید ، گوشه‌ ی پیراهنش را بالا زد . از آن چه که دیدیم یکه خوردیم ،.... 💔 تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت: من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام که اگر شهید شوم ، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند ،.... 💔 بغضش ترکید و زد زیرگریه . واقعاً از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت. دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم :‌ برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس. سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌ تک ما خیره شد ،.... 💔 آهی کشید و گفت : بچه‌ها ! شما دل پاکی دارید ، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌ ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت می‌کشم .... آن شب گذشت. حرف‌های او دل ما را آتش زده بود. حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد. شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند . " شادی ارواح طیبه شهدا صلوات " ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
بـسمـ ربِّ‌ المھد؎‌ فـٰاطمہ اَلسَـلامُ‌عَلَیڪَ‌یـٰابقیَة‌اللّٰھِ‌فِۍ‌ارضِہ 💚 🌷 فراموش نکنید که امام زمان شما حضرت مهدی(عج) است ، لحظه‌ای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید ، گرفتاری‌های خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید ، با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور فرمایند . اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ"💌 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📩 ؛؛؛💐 پیام من به خواهران این است که اي خواهران مجاهد ، حجاب شما هم ، سنگر است ، حجابتان را حفظ كنيد ، حجاب شما كوبنده تر از خون من است ، من به آرزويي كه داشتم رسيدم و به هدفي كه الله در آن است رسيدم ، شما هم هر چه سريعتر خودتان را به معبود خود برسانيد . 🌷 🌷 🪴 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
🩸 سالروز شهادت سردار شهید حسین قجه ای 🌷 تاریخ تولد : عاشورای سال ۱۳۳۷ نام پدر : جواد تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱5 محل تولد : اصفهان زرین‌شهر محل شهادت : جاده اهواز خرمشهر مزار شهید : گلستان شهدای زرین شهر 📄 خاطره : 🌿 «،... والله من فقط می‌توانم برادر قجه‌ای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او اسطوره مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفته‌ای که ما در خاکریز کنار جاده آسفالت اهواز ، خرمشهر درگیر بودیم خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید. 🌿 هیچ کدام از بچه‌ها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی سنگر و بخورد. بعضی مواقع که بچه‌ها قوطی کمپوتی باز می‌کردند و به او می‌دادند همانطور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف می‌رفت آن را توی راه می‌خورد. 🌿 مدام در جلوی دشمن بود و آر‌پی‌جی می‌زد. آنقدر آرپی‌جی زد که خدا شاهد است گوش‌هایش کر شده بود و از آنها خون می‌چکید 😭.>> 🎙 راوی ؛ علی بور بور معاون دوم گردان سلمان ⌛️ سالروز شهادت🕊سردار شهید حسین قجه ای 🌷 ↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📽 سخنرانی فاتح خرمشهر سردار شهید حسین قجه ای در نماز جمعه ؛؛؛👆 🩸 سردار شهید قجه ای ، قهرمان راه آزادی خونین شهر شهید قجه ای ، قهرمانی که راه آزادی خونین شهر را هموار کرد . سردار شهید حسین قجه ای در سال ۱۳۳۷ در زرین شهر به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۳از شانزده سالگی وارد عرصه مبارزات سیاسی شد . وی از قهرمانان رشته کشتی آزاد در وزن 48 کیلوگرم بود و در سال1356 بر سکوی قهرمانی کشوری ایستاد و بعد از آن تصمیم گرفت برای دفاع از کشور در میدان بزرگ دفاع مقدس با حریفانش زور آزمایی کند. سردار شهید حسین قجه ای فرمانده گردان سلمان در عملیات بیت المقدس بود که کلید فتح خرمشهر نام گرفت . وی ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان در حاشیه جاده اهواز خرمشهر بود که پس از یک هفته مقاومت ، در محاصره گاز انبری دو تیپ عراقی گرفتار شد . شهید حسین قجه ای با اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن به درجه رفیع شهادت رسید و در گلستان شهدای زرین شهر به خاک سپرده شد . 🌷 🕊 " شادی ارواح طیبه شهدا صلوات " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↶↯🅹🅾🅸🅽🅸🅽↯↷ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313