#دیشب
#کاظمین
دیشب ساعت حدود ۲۳.۳۰ بود که بعد از زیارت امام موسی ابن جعفر و امام جواد علیهماالسلام، خسته و کوفته توی خیابون مونده بودیم ...
یک نفر دید با دو تا بچه هستم، آمد و خواهش کرد بیایید برویم حسینیه برای استراحت. چند نفر دیگر را هم همراه کرد، حدود ۲۰ نفر شدیم. گفت پنج دقیقهای حرم هستیم، آن طرف دجله.
همه پشت او میرفتیم. دو خانواده افغان، چند مرد آذری و خانواده ما ...
چون آرام راه میرفتیم، حدود ده دقیقه طول کشید. توی مسیر که بودیم یک وانت به ما گفت بیایید برویم منزل استراحت کنید، عربی و فارسیِ درهم به او گفتم با این بنده خدا داریم میرویم حسینیه ...
رسیدیم به حسینیه. ساعت نزدیک ۲۴ بود. بالای در حسینیه عکس مقتدی صدر بود ... برای استراحت احتمالاً مشکلی نداشت از فضا استفاده کنیم اما به محض دیدن عکس او دلمان رضا نشد، گفتم برویم ... خستهتر از قبل بودیم.
تا برگشتیم همان فرد با وانت گفت بیایید برویم منزل. هم خوشحال شدم، هم چارهای نداشتیم در آن موقع شب و آن موقعیت مکانی که بودیم.
یکی از بچهها روی ویلچر خواب بود، با کمک راننده، ویلچر و بچه را روی ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم.
معماری خانهها در طول مسیر به نحوی بود که روحت با آن پرواز میکرد. یک شهرِ مسطح که نهایتاً خانهها دو طبقه هستند با معماری اسلامی ... سه، چهار دقیقه بعد رسیدیم دم منزل.
بین راه ایستاد و از سوپری محله که فارسی بلد بود چند سوال گفت که از ما بپرسد. شام خوردید؟ صبح ساعت چند میخواهید بروید و ...
در این سفر چند روزهمان، فقط در موکبها و کنار بقیه مردم مستقر بودیم. امشب اولین شبی بود که به یک منزل میآمدیم. یک کشف جدید برای محمد حسین (پسر ۸ سالهمان) به همراه داشت.
به محض ورود کل خانواده آمدند استقبال. بهترین اتاق خانهشان را در اختیار ما گذاشتند، پرسیدند شام خوردید که گفتیم بله. رفتند دوغ و آب و میوه و خرما آوردند. رفتیم حمام و لباسهایمان را گرفتند تا بشورند ... رختخوابهای تمیز برایمان کنار گذاشته بودند که مشخصاً برای زائر امام حسین بود ...
اتاق پر بود از نشانههای محرم و البته شجرهنامه خانوادگی که همه نسل اندر نسل روحانی بودند ...
صبح که بیدار شدیم دو سینی پر از انواع صبحانه برایمان آوردند.
محمد حسین تعجب کرده بود. تا امروز محبت بیدریغ عراقیها را دیده بود اما این یکی برایش تازگی و رنگ و بوی دیگری داشت.
شب که رسیدیم ۴ بچه در خانه بودند که همه برای استقبال آمدند و به همه بچهها بادکنک دادیم. زعفران هم از قبل آورده بودیم و قصد کردیم صبح به عنوان هدیه تقدیم کنیم.
صبح پیش از اینکه هدیه بدهیم، یک روسری برای خانم هدیه آوردند. سلام فرمانده عربی پخش میکردند تا کمتر احساس غریبی کنیم.
ما را با ماشین به حرم رساندند و این بخش قصهمان هم تمام شد.
👈 تا نباشی و نبینی متوجه محبت بیدریغ نمیشوی، محبتی که گِردِ #حُب_الحسین شکل گرفته، محبتی که تو را برای یک عمر وامدار میکند و فکر میکنی برای اینها چه باید بکنی تا جبران کرده باشی ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
عراقیها طوری با التماس و محبت به خانهشان دعوتت میکنند، انگار تو دوستی هستی که سالهاست منتظرت هستند اما تا امروز تو را ندیدهاند. اشتیاق در چشمانشان، در لبخندهایشان و رفتارشان موج میزند.
بچههایشان دور زائرین میگردند و از کودکی یاد میگیرند به واسطه #حُب_الحسین خدمت کنند.
👈 محور تربیت ما چیست؟!
👈 ما جمعمحوریم یا فردمحور؟!
👈 حُب اهل بیت، کجای تربیت ماست؟!
👈 زمینههایش را چطور مهیا کنیم؟!
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
#دلنوشته
#بعد_از_زیارت
سفر زیارتی به عراق، سفر بسیار مبارک و البته سنگینی است.
در ایران باید مدتها بگذرد تا توفیق زیارت آقا جانمان امام رضا علیهالسلام را داشته باشیم و یا همت کنیم و چند وقت یک بار به زیارت امامزادگان در جایجای تهران، قم یا شهرهای دیگر برویم ...
اما در عراق؛
به یکباره توفیق زیارتِ ۶ امام معصوم، اصحاب و اهل بیت سیدالشهداء در کربلا، امامزادگان جلیلالقدر، مادران ائمه، اصحاب امیرالمومنین و سایر ائمه، علما و فقهای بزرگ شیعه، پیامبران الهی، عارفان و سالکان بسیار بزرگ جهان تشیع و صدها شخصیت بزرگ دیگر دست میدهد.
باید روزها و ماهها بگذرد که #شاید متوجه شویم کجا بودیم و بعد افسوس بخوریم چرا آن زمان #توجه نداشتیم ...
نگاه و عنایت یکی از شاگردانِ اصحابِ ائمه کافی است تا جهانمان زیر و زِبر شود و حال اینکه ما به زیارت معصومین علیهمالسلام نائل آمدیم، به زیارت امیرالمومنین مشرف شدیم، به زیارت سیدالشهداء رفتیم و ...
اِی کاش متوجه باشیم کجا بودیم، اِی کاش متوجه باشیم که امام حَی است، اِی کاش متوجه باشیم امام حاضر و ناظر است، اِی کاش مثل قبل بازنگردیم، اِی کاش ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
برخی نقل کردهاند؛
بعد از اینکه خبر شهادت سیدالشهداء به مدینه رسید، مردی کهنسال و نابینا از اصحاب پیامبر و دوستان حسین به نام #جابر، بیتابانه از مدینه بیرون زد و به قصد کربلا، راه صحرا در پیش گرفت.
چهل روز از قتل حسین و یارانش گذشته بود که جابر پسر عبدالله بن عمرو بن حرام [حزام] انصاری از قبیلۀ خزرج، به کربلا رسید.
جابر ابتدا در آب رودخانۀ فرات، گردِ سفر از خود برگرفت، جامهای تمیز و عطرآگین به تن کرد و آنگاه از راهنمایش خواست تا او را به سر قبر حسین برساند.
جابر چون به قبر حسین رسید، از شدت اندوه مدهوش شد و چون به هوش آمد، سه بار فریاد زد: حبیبی یا حسین!
بعد به شکوایه گفت: دوست من! چرا پاسخ دوست خود را نمیدهی؟
سپس خود پاسخ خود را داد: چگونه پاسخ مرا بدهی در حالی که رگهای گردنت را بریدهاند، خونت را بر زمین ریختهاند و سرت را از بدنت جدا کردهاند!
این حرکت و سوگواریِ جانسوز این پیرمردِ نابینایِ دلشکسته برای امام حسین در تاریخ ماندگار شد. و شد آنچه باید میشد ...
اگر این نقل درست باشد، #جابر زمینهساز حرکت عظیم و جهانی شده که شاید در روز نخست به آن فکر نمیکرده. یک عمل خالصانه از یک دل شکسته. حرکتی که بیشک زمینهساز ظهور منجی است ...
👈 و خدا چه خیر عجیبی به #جابر عطا کرده. عمل خالصی که تا هزار سال بعد از او ادامه دارد و امروز، میلیونها دلداده به تأسی از او، پیاده به سوی حسین میروند. زهی سعادت ... به حال بعضیها فقط باید غبطه خورد
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
امروز حضرت آقا برای اربعین مراسم گرفتند که با حضور هیأتهای دانشجویی هست.
نکته مهم اینه که پخش زنده هم داره. از دو طریق 👇👇
tv.snn.ir
Khamenei.ir
♦️چلهنشینان عشق | حوالی ساعت 9 صبح
چند خطِ امام حسینی بخونیم ...
مهدی قزلی کتابی نوشت با عنوان «پنجرههای تشنه» که روایت اتفاقی است که شاید هر صد سال یکبار رخ میدهد. کتابی با ادبیات ساده و بیغل و غش از انتقال ضریح جدید سیدالشهدا از قم تا کربلا ...
و بعد حضرت آقا تقریظی بر این کتاب نوشتند. این چند خط را بخوانید؛
«بسماللهالرحمنالرحيم
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست
اِی شعلهی فروزان، اِی فروغ تابان، اِی گرمابخش دلهای خلایق، تو کیستی با این شکوه و جلال، با این شیرینی و دلنشینی، با این هیبت و اقتدار، با این همه لشکر دل به همراه، با غلغلهی فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستی اِی نور خدا، اِی ندای حقیقت، اِی فرقان، و اِی سفینةالنجاة؟ چه کردهئی در راه خدایت که پاداش آن خدائی شدن هر آن چیزی است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسی أنت، بروحی أنت، بِمُهجَةِ قلبى أنت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلدتَ و يومَ اُستُشهدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخراً و مَفخَراً.
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکتهیاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۹»
کانال حمید کثیری
👆👆 وعده اول محقق نشد 🤦♂ چون با بزرگواری که فعال حوزه جمعیت هستند نتونستیم برای لایو هماهنگ بشیم. ب
توضیحات کوتاهی در مورد دوره.
شنبه مفصل توضیح میدیم و کارهای پیش ثبتنام و ثبتنام قطعی رو شروع میکنیم.
دوره هم حضوری هست و هم آنلاین ✋🌹
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
4_6037199008433181007.mp3
17.99M
مداحی که امسال در اربعین ترند شد ...
جالبه که هم عربزبانها و هم فارسها ارتباط عجیبی با آن گرفتند
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح جمعه
حال حنیف طاهری رو خریدارم ...
بگفت زینبش ای شمع بزم خودسازی
چه روی داده که با جان خود کنی بازی؟
مگر نه حجّت حقّی تو از چه بیتابی؟
اراده کرده به سوی بهشت بشتابی؟
بگفت: عمّه چه سان طاقتم بجا باشد
مگر نه این بدن حجت خدا باشد
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4