eitaa logo
کانال حمید کثیری
199.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
715 ویدیو
13 فایل
دغدغه خانواده و #تربیت داریم ... موسس استارتاپ TarbiApp ➡️ Tarbiapp.com ⬅️ اینجا #مدرسه_والدین هست، جایی که قراره اول خودمون رو تربیت کنیم ✋ راه ارتباطی 👇 @hamid_kasiri
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 پرده اول؛ شب، پیاده‌رو، وسط خیابان دوربین بالای سر مردم نیمی از مردمی که در پیاده‌رو و ماشین‌هاشون از کنار بچه بسیجی‌ها رد می‌شدند، نگاه‌های با غیظ، ناراحتی و از سر بیکاری بهشون داشتند! غالباً این بچه‌ها رو روبروی خودشون می‌دیدند، کسانی که مانع رسیدن اون‌ها به خواسته‌هاشون هستند. اگر جسارتش رو داشتند توهین می‌کردند و ... (البته بودند افراد زیادی هم که وقتی از کنار بچه‌های بسیج رد می‌شدند، حال‌شون خوبِ خوب میشد.) 👈 پرده دوم؛ شب، کناره‌های خیابان دوربین بالای سر بچه‌های بسیج بچه بسیجی‌ها به مردمی که از کنارشون رد می‌شدند با حال خوب نگاه می‌کردند که در امنیت رفت و آمد می‌کنند. آماده بودند کوچک‌ترین اختلال، بی‌نظمی و ناامنی که ایجاد میشه رو برطرف کنند. آماده‌ی آماده بودند چند ثانیه بعد برای ... همین مردم وسط آتش باشند. در ذهن‌شان مرور می‌کردند که جان‌شون رو ممکنه لحظاتی بعد برای همین مردم فدا کنند تا مبادا آرامش و امنیت‌شون خدشه‌دار بشه اما ... یک فضا، یک کار، برای مردم، برای ایران دو نگاه ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 از داد و بیداد نترسیم ... یکی از مواردی که موجب اِنفعال فرد می‌شود، احساس در اقلّیت بودن است. احساس در اقلّیت بودن، اِنفعال، احساس در اقلّیت بودن، اِنفعال، احساسِ ... این یک دور باطل است. وقتی چند نفر در یک جمع ساکتند، کم‌کم همان افراد فکر می‌کنند تنها هستند. همین موضوع موجب می‌شود، جسارت حرف زدن و اظهار نظر کردن از فرد گرفته شود. (خصوصاً اگر اعتماد به نفس پایین‌تری داشته باشد) اما همین که یک نفر شروع به حرف زدن می‌کند بقیه هم جرأت و جسارت اظهار نظر، دفاع و حمله پیدا می‌کنند. از حرف زدن و حرف حق زدن نباید ترسید. خصوصاً مواقعی که یک منطق ساده یا یک مثال کوچک نشان می‌دهد که طرف مقابل اشتباه می‌کند. باور کنیم حرفی که باطل است مثل کف روی آب می‌ماند. ممکن است ما تا کیلومترها کف ببینیم، اما زیر آن یک دریا آب است. یک مثال بزنم؛ مدتی بود روی موضوع (موضوع ترنس‌ها) کار می‌کردیم. موضوعی که به نظر یکی از مهم‌ترین چالش‌های فرهنگی - اجتماعیِ جامعه‌ی ما در دهه‌ی پیش روست. وقتی منابع فارسی و انگلیسی را مطالعه می‌کردیم با حجم انبوهی از کتاب و مقاله در سراسر دنیا روبرو بودیم که به نحوی از آن دفاع می‌کرد. حجم مطالب بسیار زیاد و بعضاً مدافعین بزرگی که ممکن بود انسان را مجاب کند پس این حرف درست است و ... چند جلسه برای آن گذاشتیم و حرف‌ها را طبقه‌بندی کردیم. دیدیم تمامی حرف‌ها با چند ساده بدون پاسخ می‌مانند و یا منطق‌شان زده می‌شود. به واقع پروپاگاندایی بیش نیستند! منظور چیست؟! اینکه وقتی با حجم زیادی از سر و صدا و داد و بیداد مواجه می‌شویم ولی در عین حال پاسخی منطقی و مستدل برای آن‌ها داریم، منفعل نشویم. اِنفعال هم جسارت را از اطرافیانِ هم‌سو با ما می‌گیرد و هم جلوی انتقال حق را ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
یک متن بسیار خوب ولی بلند (دو بخشی) می‌خوام بگذارم. روایت یکی از کسانی است که در روزهای ابتدایی اغتشاشات در میان جوانان رفته و با آن‌ها صحبت کرده ... توصیه میکنم و بخوانید 👇👇
🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۱) روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما می‌شوم، حراست ورودی کارت ملی می‌خواهد، تقدیم می‌کنم، بعد بررسی سیستمی، می‌گوید ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟ می‌گویم نه. آدرس می‌دهد و بعد می گوید: لطفا حقیقت را بگو! لحظه‌ای به فکر فرو می‌روم که یعنی چی که بوق ماشین عقبی بسمت جلو هلم می‌دهد. به استودیو ١١ میرسم، هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می‌شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث متفاوت است و مجری محترم مشخص است که نمودارهای ذهنی‌اش بهم ریخته، اما همراهی می‌کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می‌گویم و ثقل بحث اینجاست که : "برای برداشتن گام‌های درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می‌گیرد" برنامه تمام می شود، راهی محل کار می‌شوم، به کارهای پیشرفت منطقه‌ای و... می‌پردازم، خبر شلوغی‌ها بالا گرفته است، عصر شده و به سرم می‌زند بروم کف میدان شاید بشود با این دهه هشتادی‌ها که می‌گویند آتش بیار معرکه شده‌اند صحبت کرد، تجربه ٨٨ تا ٩٨ هست، آنجایی که وقت می‌گذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی بعضی‌ها رها می‌کردند و برمی‌گشتند! می روم خ.حجاب و به سمت کشاورز قدم می‌زنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می‌کند و همان اول مقداری متلک چیزدار نصیبم می‌شود، همین اول می‌فهمم این‌ها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می‌کنم، به تقاطع وصال-ایتالیا می‌رسم، جمعیتی که شعار می‌دهند در حال بیشتر شدن هستند، سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم، به شانه یکی از پسرها می‌زنم، برمی‌گردد: - یا علی ریشو؟ - محمد هستم و دست دراز می کنم. - دست می دهد، ارسلان هستم. - کجا بسلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست‌بند؟ - نه هیچکدام. می‌خوام باهاتون بیام - ما داریم میریم انتقام بگیریم، به قیافت نمیاد - چرا اتفاقاً منم میخوام انتقام بگیرم - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمیاد ما رو اسکل نکن - نه به جان مسیح علینژاد، منم دنبال انتقامم؟ -ععع ایول مسیح رو میشناشی؟ حالا دیگر همراهشان شده‌ام. من بینشان هستم. این اولین بار است که اینگونه بین دختر و پسرها هستم. - آره، می‌شناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام؟ - کی؟ - - کیه؟ - از مسیح باحال‌تره؟ اصلاً مسیح فقط زر میزنه؟ - درست حرف بزن! مسیح خط قرمز ماست! - یکی‌شان سریع دارد در گوگل سرچ می‌کند و با دو تا فحش رکیک به مسئولان می‌گوید: قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟ - گفتم که باحالتره!اصلا حسین ما آدم کشته و بدجوری انتقام گرفته! - دمش گرم از حکومتی‌ها زده؟ - آره از اون بالایی‌ها؟ - حاجی عکسش رو نداری؟ - محمد هستم - ما بگیم ممد؟ - بفرما ادامه دارد ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 برای عضویت روی °پیوستن° کلیک کنید 👇👇
🔴 من هم مقصرم... روایت میدانی (۲) - یه خانم می‌آید جلویم، گوشی بدست، از حسین که حکومتی زده بگو، میخوام با صدایت پادکست درست کنم برای مبارزه! - اینطوری نمیشه بیایید یه گوشه. می‌پیچیم تو یه فرعی کنار جوب می‌شینیم! به چشم ١٠ نفر میشن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگارها تعارف می‌شود، به من هم تعارف می‌کنند، میگم تو ترکم، می‌خندن - ارسلان: بگو می‌خوایم بریم - شروع می‌کنم و خاطرات مبارزه و کشتن ساواکی‌ها در کرمان و... را برایشان می‌گویم، آرام آرام چهره‌ها متفاوت می‌شود، یکی‌شان بلند می‌شود و دوتا فحش خاردار می‌دهد و می‌رود. اما بقیه نشسته‌اند و من داغ‌تر حرف می‌زنم تا شهادت حسین علم الهدی زیر شنی‌های تانک. - یکی از دخترها شالش را سرش می‌کند، پسری دارد با ته سیگارش با زمین بازی می‌کند که ناگهان چند نفر دنبال چند زن و مرد هستن که مشخص است حرفه‌ای هستند هر دوطرف، با صدای این اتفاق همه حساس می‌شویم. - یکی از دنبال‌کننده‌ها که با لباس عملیات مشکی s313 هست تا ما را می‌بیند جلو می‌آید، چه غلطی می‌کنید اینجا؟ سرم را بلند می‌کنم : من مسئولشان هستم. - شما؟ - دوست شما! - پاشید متفرق شید بزن بزن شروع شده - دختر و پسرها و من بلند می‌شویم، یکی‌شان جلو می‌آید خیلی نزدیک، لباس s313 کنار من است، ممد آقا اینو رد کن بره وگرنه درگیر میشیم - دست برادر s313 را می‌گیرم، کنارش می‌کشم، حرف می‌زنم و میگم دنبال چی هستم! دنبال اینکه قبل شدت گرفتن درگیری‌ها و تاریکی ولو یک نفر شده را رد کنم برود خانه! - به من نگاه می‌کند: بخدا تازه از اربعین و موکب داری آمده‌ام، خسته و داغان، خدا خیرت بدهد، هر گلی زدی به سر خودت زدی... و میرود - برمی‌گردم، از جمعیت ١٠ نفره دختر و پسرها، ٧ نفر مانده‌اند. - می‌گویم: نمی‌خواید برید تظاهرات مگه؟ - با مدل مسیح بریم یا حسین؟ -انتخاب با خودتان؟ - سر دوراهی گیر افتاده‌اند! دخترها بیشتر تو فکر هستن - یه جمله میگم و خداحافظی می‌کنم: حسین قبل اینکه شما بیایید خودش رو براتون فدا کرده و جون داده اما مسیح اون طرف نشسته و من و شما رو انداخته به جون هم - یکی از پسرها: بس که این مسیح فلان فلانه... خداحافظی می‌کنم که بروم، سه نفرشان با من می‌آیند، نزدیک فسلطین هستیم، دیگر حریف سوال‌هایشان در مورد حسین علم الهدی نیستم، مسیر را می‌برم سمت کتابفروشی سر میدان فلسطین، سه جلد"سفر سرخ"می‌خرم، یکی برای دختر خانم، دوتا برای پسرها می گویم: این شما و این حسین ... - می‌زنیم بیرون، می‌خواهم جدا بشوم، دختر خانم جلو می‌آید: - اسمم فاطمه است، تو گروه مینا صدایم می‌کنند. - عکس فاطمه خودم را نشان می‌دهم که منم یک فاطمه دارم. - بغضش می‌ترکد، خوشبحال فاطمه که بابایی مثل تو دارد... می‌خواهد حرف بزند، نمی‌تواند. پسرها سرشان پایین است... - دیگر وقت گذشته و هوا دم تاریکی است، میگم چه می‌کنید؟ - هر سه می‌گویند برمی‌گردیم خانه حسین بخوانیم. اما فاطمه یا همان مینا حالش فرق می‌کند. شماره می‌خواهند، می‌دهم ... - خداحافظی می‌کنیم، حالا اول طالقانی بسمت ایرانشهر هستم، اشک‌هایم می‌ریزد که چقدر کم‌کاری کرده‌ام برای این دهه هشتادی‌ها، حرف فاطمه (مینا) مثل پتک در مغزم کوبش دارد ... یک جواب دارم فعلا: در کنار همه دشمنان و ... من هم مقصرم ... و یک جمع‌بندی: فردا زودتر بیایم شاید بتوانم بیشتر اثرگذار باشم ... روایت از محمد علیان 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 برای عضویت روی °پیوستن° کلیک کنید 👇👇
قوی شدن یعنی چی؟! بهش فکر کنیم ... ضمناً متن قبل یک روایت واقعی است. یکی یکی نپرسید 😊
امیرالمومنین علیه‌السلام: «لا تَقسِروا [لا تکرهوا] أولادَکُم عَلى آدابِکُم فَإِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَیرَ زمانِکُم‏» فرزندان‌تان را بر آداب خود تربیت نکنید؛ چرا که آن‌ها برای - آینده و - زمانی غیر از زمان شما آفریده شده‌اند. 🔴 اما سه سوال: 1️⃣ ما در تربیت چه کرده‌ایم و می‌کنیم؟! 2️⃣ آینده چه ویژگی‌هایی دارد؟! 3️⃣ تربیت برای آینده یعنی چه؟! منبع روایت: اِبن‌أبی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۶۷ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 برای عضویت روی °پیوستن° کلیک کنید 👇👇
سر کلاس بودم که بین دو نفر مجادله شد! یکی در ردّ نظم مستقر و دیگری در دفاع از آن ... - اولی: ما حق اعتراض نداریم! - دومی: هیچ جای دنیا مثل ایران اعتراض شنیده نمی‌شود! - اولی: ببخشید کجا می‌شود اعتراض کرد؟! - دومی: تو هر اعتراضی داری به من بگو، می‌رسانم به !! 👈 دغدغه افراد برای دفاع از نظام، بسیار امر محترمی است اما عمدتاً دفاعِ بد، از دفاع نکردن، بدتر است!! مشکل آن فرد نبود ساز و کار اعتراض است، بعد ما در جمع می‌گوییم اعتراضت را بنویس بده به من تا برسانم دستِ بچه‌های بالا! اینکه بدتر شد ... ظاهراً همدیگر را نمی‌شنویم!! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 برای عضویت روی °پیوستن° کلیک کنید 👇👇
🔴 ما همدیگر را نمی‌شنویم ... چهار سال قبل بود که کتاب «توانمندسازی والدین» اثر یوهانس شوپ را به یکی از اساتید معرفی کردم و گفتم برای برگزاری جلسات گروهی و خانوادگی بسیار مدل خوبی دارد. هفته‌ی بعد که دیدم‌شان، کتاب را خوانده بود و وقتی نظرش را خواستم، یک جمله گفت: «به درد ایران نمی‌خورد!!» علت را جویا شدم. گفتند: «جامعه‌ی ما گفتگو را بلد نیست و سال‌ها باید کار کرد تا بتوان جلسات اینچنینی برگزار کرد ..‌.» گفتگو؛ چه واژه‌ی آشنا و غریبی!! گفتگو هم مثل هر کاری آداب و شرایطی دارد که در موردش خواهم نوشت اما عجالتاً بدانیم گفتگو؛ هم گفتن دارد و هم ؛ و جامعه‌ی ما در شنیدن بسیار بسیار عقب است ... موضوع را پیچیده نکنم! به روابط اطرافمان نگاه کنیم. ما یا نمی‌شنویم یا متناسب با دلخواه خود می‌شنویم که عموماً با مراد گوینده فاصله دارد! که هر دو مشکل‌ساز شده مصادیق این نشنیدن هم در طول روز بسیارند: - من و همسرم همدیگر را نمی‌شنویم. - من و پدر و مادرم ... - من و دوستم ... - من و همسایه‌ام ... - من و اساتیدم ... - من و همکارانم ... - من و کارمندان ادارات ... - من و روحانی محله ... - من و پزشکم ... - من و کسبه محله ... و - من و حاکمیت ... 👈 وقتی نمی‌شنویم طبیعتاً نیازهای همدیگر را نیز متوجه نخواهیم شد و طبیعی است شکل نگیرد. بدِ ماجرا هم اینکه ما بسیار پُرگو هستیم. !!می‌گوییم و می‌گوییم و همین گفتن برای ما توقع ایجاد می‌کند! هر کس می‌گوید من که هزار بار گفتم، غافل از اینکه هنوز ارتباط شکل نگرفته و او به خیال خود در حال گفتگوست. شاید وقت آن باشد که خوب و فعال شنیدن را تمرین کنیم. برایش ساز و کار بیندیشیم و تلاش کنیم نیازهای یکدیگر را به درستی بشناسیم. راستی چه دلایلی باعث شده ما همدیگر را نشنویم؟! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 برای عضویت روی °پیوستن° کلیک کنید 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی اول صبح از توی کوچه رد می‌شوی و چند متر آن‌طرف‌تر دخترانی که امروز کمتر دیده می‌شوند در حال سلام به هستند ... عهد می‌بندم حاج قاسمت بشم ... پی‌نوشت: ببخشید که از یک دیوار فیلم گرفتم، خواستم شما هم در شنیدن این نوای از وسط مدرسه دخترانه شریک شوید. راستی چه غوغایی بود دو، سه ماه قبل ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
1️⃣ فردا در یک نشست تخصصی پیرامون این روزها از زاویه نگاه مادر، کودک و خانواده صحبت خواهیم کرد. میخواهم در مورد و این روزها صحبت کنم که سعی میکنم خلاصه مباحث را اینجا بگذارم 2️⃣ اگر جایی هم پیدا میشد این روزها در مورد امروز و فردا گفتگو کنیم بسیار خوب بود. ظاهراً هنوز مسئله نشده!! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 درِگوشی درباره تبلیغاتِ در ایتا برخی از تبلیغ‌های این روزها را در ایتا می‌بینم، حالم بد می‌شود!! هر کاری می‌کنند تا اعضای کانال‌شان بالا برود 👈 برخی رسماً یک خبر یا نقل قول دروغ می‌گویند تا ممبر اضافه کنند. مهم نیست به آیت‌الله بهجت نسبت بدهی یا رهبری یا خبر از سقوط یک شهر یا حمله‌ی ... 👈 برخی شخصیت خودشان را لگدمال می‌کنند و هر چیزی به خودشان و گذشته‌شان می‌بندند تا ... 👈 برخی لقب‌های عجیب و غریب برای خودشان می‌گذارند. بگذریم که این روزها همه در ایتا شده‌اند ... 👈 برخی رسماً از محرک‌های جنسی استفاده می‌کنند! چرا؟! نمی‌دانم ... 👈 برخی خبر می‌دهند فلان فیلم را گذاشته‌ام و نیم ساعت دیگر برمی‌دارم، عضو شو و ببین!! اما هر زمان عضو شوید آن نیم ساعت گذشته است ... 👈 برخی ... خلاصه عرض کنم که این روزها هم می‌گذرد. همین قدر که معتقدیم مردم ما برای مواجهه با رسانه‌های دشمن، نیاز به دارند، همین قدر هم برای خودمان سهم قائل شویم و ذهن مردم را مریض نکنیم. لااقل خودمان به چیزهایی که می‌گوییم ملتزم باشیم! مخاطب اولِ این حرف‌ها خودم هستم ✋🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
کانال حمید کثیری
🔴 درِگوشی درباره تبلیغاتِ #برخی در ایتا برخی از تبلیغ‌های این روزها را در ایتا می‌بینم، حالم بد می‌
🔴 انسان در تیتر یک چیزى بنویسد و محتوا آن جور نباشد، این غِشّ در معامله و حرام است ... امام خمینی (ره) در جمع کارکنان موسسه اطلاعات: باید توجه کنید که این یک غِشّى است براى مسلمین که انسان در تیتر یک چیزى بنویسد و محتوا آن جور نباشد؛ نه به آن تندى باشد که- مثلًا در این تیتر هست، و نه به آن عظمت باشد که در این تیتر هست. ... همان‌طورى که یک کاسبى روى متاعش یک چیز خوبى قرار مى‏‌دهد، روغن را روى آن یک مقدار روغن خوب مى‏‌ریزد [اما] آخرش فاسد است و این حرام است و غش است، همین‌طور چنانچه روزنامه این طور باشد که انسان تیترها را که نگاه کند ببیند این روزنامه خیلى روزنامه خوبى است یا مسائلى هست، مسائل مهمى مطرح هست، از آن طرف، کسى را انتقاد مى‌کنند که این آدم خبیث است، این طور است، اما وقتى آدم مى‌رود [متن را] نگاه مى‌کند، مى‌بیند مسأله این‌طورها هم نبوده است یا اگر بوده، به این شدت نبوده است. متن را این یک نحو غشّى است که شما با قلم‌هایتان مى‌کنید. همان‌طور که این فروشنده روغنِ رو و زیرش با هم فرق دارد و غشّ است و حرام، این هم که تیترش با واقعش مخالف است، این هم غشّ است و حرام. صحیفه نور، ج 14، ص 399ـ 400 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4