بدون فن غزل
(به آستان مهر امام رئوف)
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازهی در اوج پر زدن دادهست
در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آمادهست
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتادهست
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشهزدنهای سخت فرهاد است
سوال میکند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است؟
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلیست که جامانده در گُهرشاد است
بدون فن غزل، بیکنایه میگویم
دلم برای تو تنگ است، شعر من سادهست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
از مجموعه شعر "طوفان واژهها"
@hamidreza_borghei
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و افسوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
نشستهام که ببینم تو را در آیینه
تو را که از خودم ای دوست دوستتر دارم...
@hamidreza_borghei