─┅═༅🍃🌹🍃༅═┅─
🔖#درسهای کرونا
📖#سختی خانه داری
☄پدری که ،مادری را تجربه کرد
✍پس از مثبت شدن تست کرونای همسرم و شروع قرنطینه خانگیاش، کارهای خانه و نگهداری از محمد؛ پسر سه سالهمان با من بود. تجربهای یک ماهه و عجیب، مثل سفر به دنیایی ناآشنا!
برای منی که هر روز دیروقت از محل کار به خانه میآمدم و مدت کوتاهی با پسرم سروکله میزدم، وقت گذاشتنِ تماموقت برای یک کودک که نیازهای مختلفی دارد آسان نبود. آن هم در کنار خانهداریِ تمام وقت که خب، پیش از این کمتر در جزییات آن دخیل بودم. و در تمام این مدت، بیاغراق هر روز شرمندهتر شدم و به خودم بدوبیراه گفتم! بابت همه ایامی که «مشارکت عادلانهای» در این امور نداشتم و عمدهی این کار طاقت فرسا روی دوش همسرم بوده. چی فکر میکردم با خودم؟!
من البته چه در دوره مجردی و چه بعد از ازدواج همیشه در کارهای خانه مشارکت داشتم. لااقل تا قبل از این تجربه، اینطور فکر میکردم!
در مدت قرنطینه همسرم، پسرمان علاوه بر بازیهای معمولِ بین من و خودش، انتظار کارهایی را داشت که مادرش برای او انجام میداد. یعنی مجموعه کارهایی برای سرگرم کردن، بازی و تغذیهاش. کارهایی که انجام دادنشان به خودی خود، مشکلی نداشت.
مشکل اینجا بود که نمیفهمیدم چطور میتوانم همزمان با «کارهای خانه» به اندازه کافی برای «محمد» و البته «خودم» وقت بگذارم؟! چون کارهای خانه که رسما تمامی نداشت! نسبت زندگی و خانهداری نسبت آدمیزاد است و نفس کشیدن. میشود یک روز نفس نکشید؟ طبعا نه! آشپزی، شستوشوی همیشگی ظروف/لباسها و جمع و جور کردن بیتوقف منزل به واسطه قدرت تخریبگریِ بمب متحرکی به نام محمد و دیگر امور خانه، واقعا وقت کمی برایم باقی میگذاشت.
با این حال برای زنها این یک کار تمام وقت و بدون مرخصی است، تا پایان عمر!
حکایت غمانگیز و شرمآوری است! میگویم غمانگیز و شرمآور چون عمر زنها و مادرهای زیادی تمام شده بدون اینکه بتوانند یک موضوع بدیهی را به خانواده و فرزندانشان تفهیم کنند؛ اینکه من را و این کوهِ کارهای پیش رویم را ببینید! [همه اینها را بگذارید کنار شاغل بودن برخی خانمها، از جمله همسرم که اساسا بحث دیگری است!]
این نوشته را بگذارید به حساب یک اعتراف!
از طرف مَردی که پیش از این تصور میکرد نقش مهمی در کارهای خانه دارد و حالا میداند تصوراتاش نسبتی با واقعیت نداشته و چقدر تباه بوده!
نهایتا اینکه یک چیزی شبیه به همینها را حتما توی وصیتنامهام برای محمد هم مینویسم و احتمالا اینجوری تمامش کنم: «پسرم! دنیا با برقراری عدالت حتما جای قشنگتری است، منتها بیا از خانه خودمان شروع کنیم!
─┅═༅🍃🌺🍃༅═┅─