هدایت شده از Davari
💠 مجموعه کامل صوت دوره تربیت فرزند و دانش افزایی مادران؛ استاد تراشیون
❇️ مباحث تربیتی در حوزه کودک و نوجوان و دانش افزایی مادران توسط حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا تراشیون از اساتید برجسته در حوزه مباحث تربیتی کودک و نوجوان و خانواده در مدرسه علمیه معصومیه برگزارشده است.
🔰 از مهمترین مباحث این دوره:
🔶 کودکان بد غذا
🔶 نقش تشویق و تنبیه در تربیت
🔶 کودک و تلویزیون
🔶 نقش مادر در آرامش محیط خانه
🔶 هوش و راه های افزایش آن
🔶 دانش افزایی مادران
🔶 راه های همسرداری
🔶 و ...
✳️ مجموعه کامل صوت این دوره جهت استفاده طلاب بارگذاری شده است. امیدوارم این مباحث قابل استفاده طلاب و خانواده محترمشان قرار گیرد.
🔵 دانلود این مجموعه هزینه حجم مصرفی اینترنت ندارد و رایگان است.
📥 جهت دریافت از طریق لینک زیر اقدام کنید:
http://masoumieh.ir/10732
کانال اطلاع رسانی مدرسه علمیه معصومیه:
@masoumieh_ir
هدایت شده از N. M
برنامه روزانه 9ماه بارداری
تقدیم به همه مادران مسلمان
التماس دعای فرج
#فقط_برای_خدا💫
سرزده آمد به جلسه قرآن روستا مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن از حفظ !
پرسیدم : شما با این همه مشغله چطور فرصت حفظ قرآن داشتید ؟
گفت : در ماموریت ها فاصله بین شهرها را عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.» ماجرای خواب ــ شهید مدافع حرم ــ حمید سیاهکالی❤️
🌷 #محاسبه_نفس🌷
متنی که پیش رو دارید،
فقط قسمتی از یادداشت های روزانهٔ #شهید_علی_بلورچی، رتبه ۵ کنکور، دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شاگرد خاص آیت الله حق شناس،
دررابطه با محاسبهٔ نفسش می باشد،که خواندنی ست. اونوشتن این یادداشت های روزانه را، از روز پنجشنبه ۲۲ آذرماه سال ۶۳ شروع کرده. این جوان نازنین هنگام شهادت ۲۱ ساله بوده است.
🔸🔸🔸
بخوانیم واگر دلمان خواست ،گاه گاهی پرونده ٔنفس خود رامرور کنیم...
🔹🔹🔹
🔹 نماز صبح را بی حال خواندم .
🔹یاد امام زمان علیه السلام کم
بودم و هستم.
🔹زود عصبانی می شوم.
🔹حب دنیا داشتم
🔹 خود را بهتر از آنچه هستم به
دیگران نمایاندم.
🔹 نفس را در رفاه قرار دادم و در
مضیقه نبود.
🔹 دروغ گفتم.
🔹 برای غیر خدا کار کردم.
🔹 وقت را زیاد تلف کردم.
🔹 امروز تماماً معصیت و غفلت
بود.
🔹 نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا
را با حال نخواندم.
🔹 ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.
🔹 شاید غیبت کردم.
🔹 نفس در آرامش بود.
🔹 خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.
🔹 غیبت شنیدم.
🔹 کم فکر کردم.
🔹 درسم را خوب نخواندم.
🔹 خیلی صحبت بیخود کردم و
همین سبب شد که حالت غفلت
از خدا داشته باشم.
🔹 یاد مرگ و قیامت و روز جزا
نبودم.
🔹مراقبت از چشم خیلی کم بود.
🔹 بی وضو خوابیدم.
🔹 حب مقام داشتم و آنرا نیز
ارضاء کردم.
🔹 توجیه می کردم معاصی ام را. 🔹تواضع و زهد نبود.
🔹 دعای عهد را نخواندم.
🔹 چشم آزاد بود و بیهوده به
اطراف نگاه می کرد و گاهی به
محارم الهی برمی خورد که
متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر
سوء گذاشته است.
🔹آنچه نباید می گفتم، گفتم.
🔹 حالت انابه وجود نداشت.
🔹 چند شبی است که سوره واقعه
را بی رغبت می خوانم.
🔹 سوز و ناله کم بود.
🔹 شهوت خودش را خیلی فعال
نشان می دهد، باید مراقب
بود.🔹
💠دختری که به برکت وجود مزار شهید محجبه شد.
☑️روایتی از همسر شهید مدافع حرم "جواد جهانی "
🕊هنگام تشییع پیکر شهدای غواص در هاشمیه، آقا جواد از مسئولان مراسم پرسید که آیا این شهدا در پارک خورشید دفن میشوند یا خیر که جواب منفی دادند.
آن زمان بسیار تاسف خوردند که چرا برای پیشبرد اوضاع فرهنگی و عقیدتی در شهر از حضور شهدا بهره نمیبرند و آنها را از مردم دور میکنند به همین علت وصیت کرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود و معتقد بود حتی اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیر قرار دهد برایش کافی است...
چندماه بعد از دفن همسر شهیدم دختر جوانی در حالی که اشک میریخت نزد من آمد و گفت اتفاقی به همراه دوستش سر مزار او رفته و شروع به درد دل کرده است که شب خواب شهید را میبیند و بعد از آن به کلی تغییر میکند و محجبه میشود.
~🕊
⚘#شهدا_عند_ربهم_یرزقون🌸
رفتم سر #مزار رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم :چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما #شهدا آماده بوديم...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم
💔ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت
" سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ.😢😢 "
✍️روايتگر : حاج حسين ڪاجے
••✾🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسرت...اشک....جهش....پرواز
🌹از عشق بیا که صحبتی تازه کنیم
🌹در حرکت خویش دقّتی تازه کنیم
🌹با رهبر و انقلاب و با خون شهید
🌹با یک صلوات بیعتی تازه کنیم
🌍 @ebratha_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروری بر زندگی شهید زینالدین
امروز سالروز وفات زنی است که مدتها خودش و فرزندش توسط ساواک شکنجه شد حتی تبعید هم شد و خدمات زیادی برای ملت کرد
یاد کنیم این بانو را باذکر یک صلوات
🌷بانو مرضیه حدیدچی دباغ🌷
#زنان_انقلاب
@basijalborz_irankochak
🔴۳۰ هزار میلیارد بازگشت بیت المال
قوه قضاییه ابراهیم رییسی تو یک سال گذشته۳۰هزار میلیاردتومان مالیات معوقه رو ازحلقوم دانه درشت ها کشیده بیرون و داده به دولت که برابر فروش یک سوم نفت در ساله
آقای جهانگیری یادته تو مناظره های انتخاباتی وقتی حاج آقا برنامه میداد هی میگفتی از کجا منابعش تامین میکنی؟بازم بگم یا بسه!
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنانی که این روزها ما را دلگرم میکند
مقام معظم رهبری: وقتی کارها گره میخورد، وقتی بنبست به حسب ظاهر بوجود میاد گاهی، خدای متعال از یک گوشهی این بنبست، یک راهی باز میکند که هرگز وهم بشر-اندیشهی انسانی- به آن نرسیده بود.
@Bisimchimedia
🔴عجیب اما واقعی!
🔹پخش تراکتهای جعلی بین مردم با اسم تشویق و حمایت سپاه پاسداران از سرمایهگذاری در بورس! که احتمالا این اقدامات توسط اعضای سازمان تروریستی مجاهدین یا دلالان انجام میشود!
🔹با اسم سپاه سرمایهگذار جذب میکنند وقتی سرمایهها به باد میرود سپاه را مقصر اعلام میکند!
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
روایت بازیگران و عوامل «خانه امن» از حاج قاسم سلیمانی
🔹حمید عطایی: روحشان شاد. برای یک بازیگر حضور در این کارها و داستانها مایه مباهات است.
🔹امین زندگانی: من معتقدم رسانه خیلی ضعیف عمل کرد. وقتی در دورهای شخصیتی تبدیل به قهرمان ملی شد در زمان رفتنش، جرقهای زدند و خیلی زود تمام شد.
🔹ابوالفضل صفری: در جریان ساخت سریال خانه امن با شهادت حاج قاسم مواجه شدیم. گفتیم باید در این سریال ادای دِینی کنیم به این سردار بزرگ.
🔹احمد معظمی: تیم سازنده خانه امن تمام تلاش و انرژیشان را گذاشتند یک قطره از دریای رشادتهای ایشان را به تصویر بکشند.
🔹حمیدرضا پگاه:کسی که ۸ سال در سختترین شرایط میرود سینه سِپر میکند جلوی صدام و بعد دوباره جنگ میشود اولین نفری است که خودش را به خط مقدم میرساند و میجنگدد، طبیعی است که همهمان میدانیم حقشان بیشتر از اینها است که دربارهشان گفته شود تا بیشتر شناسانده شوند.
tn.ai/2390841
@TasnimNews
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین
❤️ چقدر مسلموني شيرينه!
یکی دوبار که رفت دیدار امام، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست و خیره می شد به یک نقطه می گفت«آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه. چه قدر مسلمون بودن راحته. چه قدر شیرینه.» می گفت «دلش مثل دریاست. هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش، توی دل ما بود.»
🌷 رحمت يعني شهادت
عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. مهدی که شنید بچه دختر است، گفت «خدارو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت»
🌹يك شكم سير گريه!
رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک ماه که برگشته بود اهواز، دیده بود لیلا مریض شده، افتاده روی دست مادرش. یک زن تنها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق. در را بست. نشست و یک شکم سیر گریه کرد.
🌻 ظرفهاي شب
توی تدارکات لشگر، یکی دو شب، می دیدم ظرف های شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزرا نمی رسم کمکتون کنم؛ ولی ظرف های شب با من»
☘ شلوار خوني
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند « رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.
🌺 دو زانو!
اگر از کسی می پرسیدی چه جور آدمی است. لابد می گفتند «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس ؛ جدی بود. نه لبخندی، نه خنده ای انگار نه انگار که این، همان آدم است. توی بحث، نه که فکر کنی حرفش را نمی زد، می زد. ولی توی حرف کسی نمی پرید. هیچ وقت. من که ندیدم. می دانستم پایش تازه مجروح شده و درد می کند. اما تمام جلسه را دو زانو نشست. تکان نخورد.
💐 تو ترسويي!
رک بود. اگر می دید کسی می ترسد و احتیاج به تشر دارد، صاف توی چشم هایش نگاه می کرد و می گفت « تو ترسویی.»
🌙 نماز اول وقت
جاده های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی؛ اما زین الدین که هم راهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام.»
🍃 شناسايي آخر
من توی مقر ماندم. بچه ها رفتند غرب، عملیات. مجبور بودم بمانم به یک عده آموزش بدهم. قبل از رفتن، مهدی قول داد که موقع عملیات زنگ بزند که بروم. یک شب زنگ زد و گفت «به بچه هایی که آموزششون می دی بگو اگه دعوتشون کرده ن، اگه تحریکشون کرده ن که بیان منطقه، اگه پشت جبهه مشکل دارن، برگردن. فقط اون هایی بمونن که عاشقن » شب بعدش، باز هم زنگ زد و گفت « زنگ زدم برای قولی که داده بودم ولی با خودم نمی برمت. » اسم خیلی از بچه هارا گفت که یا برگردانده یا توی کرمانشاه جا گذاشته. گفت « شناسایی این عملیات رو باید تنها برم. به خاطر تکلیف و مسئولیتم. شما بمونین.» فردا غروب بود که خبردادن مهدی و برادرش، تو کمین، شهید شده اند. نفهمیدم چرا هیچ کس را نبرد جز برادرش.
🌹 اگر ماندنی بودیم، می ماندیم...
نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که « جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند «همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسدهایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند.
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهید_مجید_زینالدین
@sardaraneashgh
🥀🌸🥀🌸🥀
🌱فرمانده میگفت باید مردم معترض بیگناه را از این صف جدا کرد.
"بدون سلاح" بین جمع رفت.
همین که میخواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصرهاش میکنند. یک نفر تیر به پهلویش میزند🥺 بعد با چاقو🔪 به قلبش می زنند، وقتی مانند حضرت عباس♥️ خونین روی زمین میافتد🕊 و بیحال میشود یک نفر چاقو را در سرش فرو میکند ...
✍️به روایت همرزم شهید 🌷
💖شهید مدافع امنیت
پاسدار #شهید_مرتضی_ابراهیمی 🌹
☘️🌸
امروز 27 آبان ماه سالروز شهادت شهید مدافع امنیت♥️پاسدار #شهید_مرتضی_ابراهیمی هست...
همون شهیدی که در فتنه آبان ماه سال گذشته به شهادت رسیدن ...
#یادش_با_ذکر_صلوات
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین حرفهای رفاقتی ۰۰۰
🌹 #شهید_رسول_خلیلی🌹
در سالروز شهادتشان ...
🔹همہ ڪہ باید بریم
🔸 چقدر خوبہ زیبا بریم
🔹 برام دعا ڪنید
🔸 سر قبر من بیاید
@sardaraneashgh
#حدیثانه
فقط خدای بزرگ میدونه که فردای قیامت، #آمران به معروف و #ناهیان از منکر که این روزها خیلی مورد اهانت قرار میگیرن چه جایگاهی دارند...
آخرین امتحان قبل از ظهور
احیای #واجب_فراموش_شده است
🍁نشر بدید رفقا
#ما_بهم_ربط_داریم
#بی_تفاوت_نباشیم
❤️@maroofane3