eitaa logo
سائحات
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
5.4هزار ویدیو
75 فایل
زیر نظر خانم طاهره همیز اداره می شود قابل توجه عزیزان بزرگواراین کانال سائحات تخصصا خودم (همیز) دراین کانال مطلب انتخاب کرده ومیگذارم وربطی به کانال هم نامم ندارد . ومن ایشان راتأییدنمیکنم زیرا وزارت اطلاعات ایشان راتأتید نمی کرد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🆔 @hamiz_t
1⃣5⃣1⃣ *آدم نمی‌داند آخرین‌ها کی اتفاق می‌افتد* ما مشهدی‌ها بیشتر قرارهایمان را حرم می‌گذاشتیم. قرار دورهم درس خواندن. قرار دیدن همدیگر. اگر عقد و عروسی در کار بود قرارعقد بالاسر حضرت و اگر خدای نکرده کسی به رحمت خدا می‌رفت همه صحن نو جمع می‌شدند تا میت را در آخرین زیارتش همراهی کنند و بر او نماز بخوانند. قرار ما مشهدی‌ها حرم بود و حالا که یک بیماری مهلک آمده بود تا قرار را از ما بگیرد به کجا پناه می‌بردیم و کجا قرار می‌یافتیم به جز حرم؟ و چقدر سخت بود لحظه‌ای که در خیابون امام رضا علیه السلام نرسیده به فلکه آب جلوی ماشین‌ها را می گرفتند واجازه نمی‌دادند که حرم بروند. *حرمی که همیشه دم دستمان بود حالا شده بود یک آرزوی دست نیافتنی.* این‌قدر نزدیک بود که چشم دوخته بودیم به گنبد و گلدسته‌اش و آن‌قدر دور بود که نمی‌توانستیم دستمان را گره بزنیم به پنجره‌ی فولادش. دلمان به حال غربت خودمان می‌سوخت یا غربت حرم بدون زائر؟ هرچه بود، هر کس که می‌دید راهی برای عبور ندارد ناگزیر کنار خیابان می‌نشست و چشم‌هایش را از پس پرده‌ی اشک می‌دوخت به حرم. سهممان از زیارت شده بود تماشا. از روزهای بعد خبر نداشتیم. رسانه‌ها حسابی ترسانده بودنمان. نمی‌دانستیم آیا زنده می‌مانیم که باز هم بتوانیم برویم زیارت؟ آیا همین‌قدر هم نصیبمان می‌شود؟ مثل وقتی که ماه رمضان‌ها دم اذان صبح بیدار می‌شدیم و تند تند آب می‌خوردیم تند تند به حرم نگاه می‌کردیم. مثل محتضری که آخرین سهم نفس‌هایش را می‌کشد در این هوای دور از حرم نفس می‌کشیدیم. آخرین نگاه‌هایمان را تا می‌توانستیم کش می‌دادیم. یاد آخرین زیارتمان می‌افتادیم که نمی‌دانستیم آخرین است وگرنه بیشتر می‌ماندیم؛ بیشتر به ضریح نگاه می‌کردیم ؛ به درو دیوار حرم، به فرش‌ها، به سقاخانه. به کفترها و به همه‌ی چیزهایی که حالا حسرتشان بر دلمان نشسته بود. شاید اگر می‌دانستیم آخرین دیدار است با دل پر دردتری التماس می‌کردیم که *«ولا جعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم»* . شاید بیشتر گوش می‌سپردیم به صدای همهمه‌ی داخل حرم، به صدای نقاره خانه و حتی به صدای ساعت. نفهمیدیم و مثل ماهی که تا در آب هست قدر آب را نمی‌داند یک دفعه افتادیم در خشکی. در برهوت و حالا برای لحظه لحظه‌اش حاضریم تمام دار و ندارمان را بدهیم. آدم نمی‌داند آخرین‌ها کی اتفاق می‌افتد. کی آخرین باریست که پدر ومادرش را می‌بیند؟ کی آخرین تماس تلفنی‌اش با بهترین دوستش است؟ کی آخرین سفرش را می‌رود؟ و کی آخرین زیارتش را ؟ نمی‌دانستیم و نشسته بودیم کنار خیابان. دور از هم. تنهای تنها. بی پناه و وحشت زده از این همه تنهایی. و از دور، دست التماس دراز کرده بودیم که پناهمان دهد. مثل همان شتری که سال‌ها پیش از سلاخ خانه گریخت و به او پناه آورد. مثل آهویی که ضامنش شد. مثل همه‌ی آدم های بی پناه که این همه سال از دور ونزدیک آمدند و پناه بی کسی‌شان شد. شب بود. تاریک بود. خیابان امام رضا که همیشه خدا شلوغ بود و پرهیاهو حالا در سکوتی دهشتناک فرو رفته بود. از همان اندک سهممان از تماشای دورنمای گنبد و گلدسته هم نمی‌توانستیم دل بکنیم. آیا همان هم باز روزی، روزی‌مان می‌شد؟ این بار *با تمام وجودمان* می‌گفتیم که «ولا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم». ✍ 🌀 *دورهمگرام؛* فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 💠 [بله](ble.ir/dorehamgram) | [اینستاگرام](instagram.com/dorehamgram) | [ایتا](eitaa.com/dorehamgram) | [روبیکا](rubika.ir/dorehamgram) | [ایمیل](dorehamgram@gmail.com) 💠
⭕️خطاب به نمایندگان مجلس و لایحه عفاف و حجاب 🍎زندگی باطعم بندگی👇 ┄┄┅┅ 🌱🇮🇷🌱 ┅┅┅┄┄ @taghsime_atefeha
سلام لفظ جلاله یا حی یا قیوم در داخل و کف دمپایی اینقدر پخش کنید که کسی نخره
ای امیر عرفه بی تو صفا نیست که نیست بی تو در آن عرفه عشق و وفا نیست که نیست ای امیر یوسف زهرا مهدی حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
2️⃣5️⃣1️⃣ بعضی روزها، روزهای خاصی هستند. مثلا همین ۷ تیر! همیشه دوست داشتم داستانی درباره‌اش بنویسم.. داستانی درباره یک گروه جوان مبارز، که روزهای خوب جوانی‌شان را به پیرمردی با یک آرمان مقدس گره زدند. و سال‌ها مخفیانه کار کردند، دویدند، نوشتند، گفتند، جنگیدند، تبعید شدند، کشته دادند... تا بالاخره پیروز شدند! و انقلاب‌شان به ثمر نشست در حالی که میانسالان کارآزموده‌ای شده بودند... عَلَم را که بلند کردند، کارها سخت‌تر و پیچیدگی‌ها بیشتر شد اما هم‌چنان پای کار بودند... روز به روز تحریم‌ها، جنگ‌ها، کینه‌ورزی‌ها، دشمنی‌ها و پستی بلندی‌های مبارزه‌ی تمام نشدنی‌شان کارها را سخت و سخت‌تر می‌کرد؛ و ايستادگی، عدالت‌خواهی، حق‌طلبی و حرف نوی آن‌ها در دنیا روز به روز طرفداران بیشتری پیدا می‌کرد و اتفاقات جدیدی را رقم می‌زد. تا اینکه یک روز ناگهان *آن اتفاق افتاد!* روزی که هفتم تیر بود و ۷۲ نفر از آن‌ها دور یک میز نشسته‌بودند. *۷۲ نفر!* که ناگهان آن بمب ترکید و آن دفتر منفجر شد و همه آن‌ها رفتند. ۷۲ نفری که هر کدام‌شان یک کوه استوار بودند برای نهضت... و داستان تازه از اینجا شروع می‌شود! حالِ اندک دوستان باقی‌مانده، حالِ پیرمرد، حالِ مردمی که امید تازه داشت در دل‌هایشان جوانه می‌زد، حالِ دشمنان‌شان در آن روز و سال! می‌شود دست‌مایه اصلی داستان نانوشته ما... *و امروز هفتم تیر است!* روزی که بهشتی و یارانش رفتند و ما و آرمان‌های آن پیرمرد ماندیم... *و امروز عرفه است!* روزی که قرار است در آن *شناخت* ، مایه سعادت ما آدم‌ها باشد... و چه کسانی بهتر از شهدا می‌توانند راهنمای ما باشند برای این شناخت؟ همان‌ها که اول خود را، و بعد امام‌شان را شناختند و در مسیر آرمان‌هایش جان‌نثاری کردند و بالاخره در نهایتِ قرب و عرفان و کمال، به لقای پروردگارشان دست یافتند... ✍ 🌀 *دورهمگرام؛* فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 💠 [بله](ble.ir/dorehamgram) | [اینستاگرام](instagram.com/dorehamgram) | [ایتا](eitaa.com/dorehamgram) | [روبیکا](rubika.ir/dorehamgram) | [ایمیل](dorehamgram@gmail.com) 💠
12.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صفیه التلاق، نقاش کویتی کمتر از یک ماه مانده به آغاز ماه محرم، تمام صحنه‌های اصلی عاشورا را دریک قاب به تصویر کشیده است. @shaheadaneh