🥀خاطرات فضه(۲)..
حتی احمرت عینها
بر اثر لطمی که بر صورت مبارک حضرت سیدتی صریقه کبری صلوات اللع علیها زدند چشمشان در اثر ضربه ، سرخی و خون مردگی پیدا کرد
موسوعه الکبری عن الفاطمه الزهراء؛ ص ۱۰۱
ثم لطمها
بر اثر لطمه ای که بررصورت حضرت سیدتی صدیقه کبری صلوات الله علیها وارد شد صورت مبارکشان به کلی کبود شد
تذکر:
در روایات کلمه ی لطم ذکر شده است از کتب لغت معتبر استفاده می شود که ماده ی لطم در موردی به کار می رود که صورت در اثر ضربه ی کف دست رنگش کبود یا مابین رنگ سیاه و خاکستری شود...
بحارالانوار شریف ؛ ج ۲۲؛ ص۱۹۲
حولن وجهی
بر اثر ضربات بر صورت و گردن حضرت سیدتی صدیقه کبری صلوات الله علیها نخاع حضرت دچار آسیب شد و قابلیت حرکت دادن گردن را نداشتند ...
علل الشرایع، جلد۱، ص ۱۸۷
مصائب الزهراء سلام الله علیها ، ص ۱۴۰
لم یستطع ان یاکل او یشرب
بر اثر جراحات وارده بر سینه و شکستگی دنده ها حضرت سیدتی صدیقه کبری صلوات الله علیها تا آخرین لحظات آب و غذای راحتی نمی توانستند میل کنند
مصائب الزهراء سلام الله علیها ، ص ۱۴۰
يسودّ متن فاطمة ضربا
بر اثر صدمات زیاد کمر حضرت سیدتی صدیقه کبری صلوات الله علیها آسیب جدی دیده بود به گونه ای که تمام ناحیه کمر سیاه و کبود است...
جنه العاصمه ؛ ص ۴۶۰
السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده یا فاطمة الزهرا( سلام الله علیها)🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎦 قاسم نبودی ببینی، قدس آزاد گشته...*
🔹نوحهای به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی در آخرین شب عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره)
@iribnews
❇️#شخصیت_شناسی❇️
[علامه مجلسی]: 3️⃣1️⃣
✔️دم مسیحائی
🔷روزی یکی از دوستان پدرش از دست همسایه خود که به همراه دیگران از شب تا صبح به لهو و لعب و نوشیدن شراب می پرداختند نزد او شکایت کرد، ملا محمدتقی مجلسی به او گفت امشب همسایه خود و همراهانش را برای صرف شام دعوت کن، من نیز خواهم آمد.
♦دوست ملا محمد تقی بدون کوچکترین اعتراضی قبول کرد و بسراغ آنان رفت.
رئیس آنان ضمن قبول دعوت با خوشحالی گفت:
«چه شده است که به طایفه ما ملحق شده ای؟🤔»
میزبان بدون اظهارنظر به خانه بازگشت و اسباب شام را فراهم ساخت چون شب فرا رسید ملا محمد تقی زودتر از مهمانان به خانه دوستش آمد و در آنجا نشست.
چون مهمانان وارد خانه شدند و چشمشان به ملامحمدتقی افتاد متعجب شدند رئیس آنان که حضور یک فرد روحانی را مانع عیش و نوش دانست درصدد برآمد که با حیله ای او را از میدان به در کند، لذا رو به ملا محمد تقی کرد و گفت شیوه ای که شما در دست دارید بهتر است یا کاری که ما در پیش گرفته ایم❓
ملا محمدتقی مجلسی با لحنی ملایم و آرام گفت:
خوب هر کدام شیوه کار خود را بیان میکنیم و بعد قضاوت میکنیم که کدام بهتر است.
🔶رئیس گروه از برخورد مؤدبانه این روحانی در مقابل قیافه ها و گفتار آنان در شگفت ماند و گفت:
این سخن نیکویی است، درنگی کرد و سپس ادامه داد یکی از اوصاف ما اینست که وقتی نمک کسی را خوردیم دیگر به او خیانت نمیکنیم.
ملا محمد تقی فرصت را غنیمت شمرد و گفت من این مطلب را که شما گفتید قبول ندارم اما سردسته آنان در حالیکه قیافه حق به جانبی را به خود گرفته بود :
گفت این از مسلمات طایفه ماست. ملامحمدتقی مجلسی با چشمانی که نور هدایت در آن برق میزد نگاهی به آنان کرد سکوتی نمود و سپس با نَفَس مسیحائی خود گفت:
{شما تا حال نمک خدا را خورده اید...}
این سخن ملا محمد تقی مجلسی همانند آب سردی بر آتش طغیان و غرور آنان فرو آمد.
💠سکوت سراسر مجلس را فرا گرفت رنگ خجالت بر سیمایشان نشست، زیر چشم نگاهی به هم کردند و بدون اینکه سخنی را میان همدیگر رد و بدل کنند خانه را ترک کردند صاحب خانه که شاهد این صحنه بود؛ دلهرگی سراسر وجودش را فرا گرفت. نزد ملا محمد تقی آمد و گفت:
اینکه بدتر شد ملا محمدتقی گفت صبر کن تا ببینیم بعدها چه می شود و چند لحظه بعد از خارج شدن آنها ملا محمد تقی مجلسی هم به خانه اش بازگشت.
صبح زود درب خانه ملامحمدتقی به صدا درآمد. وقتی در خانه را گشود رئیس آن گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است. رئیس زودتر از ملا محمدتقی سلام کرد و گفت: دیشب سخن شما مرا به فکر واداشت اینک غسل کرده و توبه نموده ام و آمده ام تا شما مسائل دینی را به من بیاموزید لبخند رضایت بر لبان ملا محمد تقی نشست و با روی گشاده او را به خانه دعوت کرد و از او پذیرائی نمود.
📗قصص العلماء، ص233
#علامه_مجلسی
#محمد_تقی_مجلسی
#دم_مسیحائی
https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إنا لله وإنا إليه راجعون
😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آقا بعد از مراسم شب اول به حاج مهدی رسولی فرمودند این مرثیهی شما (اشاره به مداحی #بی_مردم) کار یک منبر نه بلکه کار چند منبر رو با هم کرد.
این نماهنگ بیمردم هستش
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲ ❁﷽❁
📚 #از_یاد_رفته_۱
🔰 #قسمت_بیستم بخش دوم
امر به معروف یک شهید
✍ یادته اون روز که امتحان داشتیم گفتم آقایی به من تذکر داد برای حجابم؟
گفتم: بله.!
ادامه داد: تابستون گذشته یک روز رفته بودم مزار شهداء همین طور که بین قبور شهدا قدم میزدم چشمم به عکس همون آقا افتاد که در ردیف اول قطعه ی سوم در قبری آرام خفته بود و به خیل شهدا پیوسته بود 🥺 گویا اون لحظه تمام وجودم رو به آتش کشیدند و شرمنده تمام شهدا شدم 😔 و تصمیم گرفتم به حرمت شهدا چادر بپوشم و محافظ حجابم باشم.
شاید اون روز که به خاطر خدا امر به معروف کرده بود نمی دونست که کلام او چقدر تاثیر گذار میشه؛ چرا که او هم مثل همه ی شهدا خود رو مکلف به این امر کرده بود نه به نتیجه 👌
سالها از اون ماجرا میگذره و هنوز هر هفته که برای زیارت اهل قبور میریم، خاطره شهید محمد نور بهشت ما رو به کنار مزارش میکشونه و به یاد اون روز ها اشکمون رو جاری میکنن😭
راستی معصومه کاملا مسیر زندگی اش عوض شد. با یک آقای بسیار مذهبی ازدواج کرد و الان به لطف خدا یک خانواده نورانی و فرزندان صالحی دارد و زندگی بسیار پر برکتی نصیب او شده است 😍
ID: @aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎦 کلاهبرداری از خانواده بیماران بستری در بیمارستان*
@iribnews
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «یمن را دریاب ...!»
@haerishirazi