🔴 ثبت نام قرعه کشی فیش غذای حضرتی
🌷ای صاحب سفره کرامت!
مهمان شدن بر خوان پر نعمتت آرزوی هر محتاج عنایتی است...
🔹علاقه مندان جهت شرکت در قرعه کشی فیش غذای تبرکی حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها می توانند از طریق لینک زیر ثبت نام نمایند.
📲 https://amfm.ir/ticket/
🔹پس از قرعه کشی، به افراد منتخب، از طریق پیامک اطلاع رسانی خواهد شد.
🆔 @hamiz_t
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥👈ازصدر اسلام تاامروز نداشتیم مردی غیرمعصوم بااین صلابت.....
🆔 @hamiz_t
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️یک سال پیش بود
🔻سخنان ۲سال پیش طوفانی حاج مهدی رسولی در جهان آرا که #اینستاگرام آن را از صفحه شبکه افق هم حذف کرد!
🔻ببینید، گریه کنید، آرام شوید...
دمت حاج مهدی که حرف دل یه ملت رو زدی...
@raefipourfans
🆔 @hamiz_t
14.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مستند کوتاه "ماجرای نیمروز"
✅ روایتی بی نظیر از یک تقابل تاریخی
♨️ مترجم گفت : خیلی ترسیده بودند ، اگر خودت آنجا بودی بیشتر می ترسیدند ...
🆔 @hamiz_t
HSD:
همسر شهید نواب صفوی :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن داد میزنند!
وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!
✍️بیداری ملت
@bidariymelat
🆔 @hamiz_t