eitaa logo
همنشین مولا علی(علیه السلام)
8.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
700 ویدیو
27 فایل
اگر عاشق آقایی و به امیرالمومنین ارادت ویژه داری❤️ خوش اومدی💐😍 با شماییم با: ✔️آیات و روایات ✔️کلمات قصار ✔️حکایت ✔️ دلنوشته ✍️دریافت مطالب ارزنده شما🌺 @bamoola تبلیغات: @tablighat_hamneshin_moola ✅️ادمین تبلیغات @admin_drkanal 🖨کپی مجاز با صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانک محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله علیه عرض نمودم، فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود: بخوان! عرض کردم: یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر! در خواب گویا او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاء الله به چیزی که می خواهی می رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیمم بود. مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم. مرا به خانه اش برد، درِ اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار! کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. صحیفه سجادیه بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار! گفتم: همین بس است. پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. مرحوم مجلسی دوم می فرماید: مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند. منابع: امام شناسی، ‌ج 15، ص 49و 50. بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
امروز نامه اعمال ما محضر امام زمانمون عرضه میشه 😔🥺 . . . حرف دلتو فقط در یک جمله به امام زمان بگو👇 @khanoome_L اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
پیام های خیلیی زیبایی فرستادید 🥺😍 . . . وقتی میخونم تک تکشون رو اشک تو چشمام جمع میشه . ‌. . تصمیم گرفتم به قشنگترین دلنوشته ها به قید قرعه ۱۰۰/۰۰۰وجه نقدی به عنوان هدیه تعلق بگیره❤️🎁 . . . تا امشب ساعت ۰۰:۰۰شب مهلت ارسال دلنوشته های زیباتون هست😍🖐 اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
1_2020276880.mp3
9.34M
سخنرانی🎤 🦋انسان شناسی🙄🤔❤️ 🌺استاد شجاعی🌺 قسمت شصت و چهار4⃣6⃣ 🕊از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم🕊 (علیه السلام) (عج الله تعالی فرجه) اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی میفرمایند: هرکه روز سه شنبه شش رکعت نماز بخواند و در هر رکعت پس از سوره «حمد» آیه «آمَنَ الرَّسُولُ» را تا آخر و یک مرتبه سوره «إِذٰا زُلْزِلَتِ» را بخواند خداوند گناهان او را بیامرزد و همچون روزی که از مادر به دنیا آمده از گناهان بیرون می رود. راوی از آن حضرت پرسید در چه وقتی از روز باید این نماز را بجای آورد؟ فرمود:بین طلوع آفتاب تا ابتدای ظهر. اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: مَنْ اَقالَ نادِما اَقالَهُ اللّه ُ یَوْمَ الْقِیامَهِ. [میزان الحکمه جلد ۱/۵۲۳] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس معامله شخص پشیمانى را فسخ کند، خـداونـد روز قیـامت از گنـاهان او بـگذرد. اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
همنشین مولا علی(علیه السلام)
پیام های خیلیی زیبایی فرستادید 🥺😍 . . . وقتی میخونم تک تکشون رو اشک تو چشمام جمع میشه . ‌. . تصمیم
محبان مولا سلام🖐 مهلت ارسال دلنوشته تمام شده و تا ساعت ۰۰:۰۰دیشب بود کسانی که تا ۰۰:۰۰ارسال کردن پذیرفته میشه✅️🙏
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرّحیم عارفی می گوید که روزی دزدان، قافله ما را غارت کردند. پس نشستند و مشغول طعام خوردن شدند. یکی از آنها را دیدم که چیزی نمی خورد. به او گفتم که چرا با آنان در غذا خوردن شریک نمی شوی؟ گفت من امروز روزه ام! گفتم دزدی و روزه گرفتن عجب است. گفت ای مرد، این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم. آن عارف می گوید که سال دیگر او را در مسجدالحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از وی مشاهده کردم. رو به من کرد و گفت دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد؟ منبع: کشکول شیخ بهایی اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
محبان مولا سلام🖐 . . . نتیجه مسابقه رو ان شاءالله فردا اعلام میکنیم دوستانی که عضو کانال نیستن ولی از شرکت کننده‌ها هستن در قرعه کشی شرکت داده نمیشن❌️ . . . مسابقات کانال و مطالب کانال رو جهت حمایت از کانال خودتون نشر بدید 🌱🙏 . . . اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
داستان_پندآموز روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند. خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.» روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد. پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد: «کیست که هیزمهای مرا بخرد.» یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید. حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!» پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.» سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت. وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود. وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!» پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد. حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود. اگه هنوز عضو نشدی یاعلی👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5